تبیان، دستیار زندگی
عزّت به معنای صلابت در انسان ها، گاهی اوقات ممدوح است و این همان عزّت مۆمنان در برابر باطل و... می باشد و گاهی اوقات ناپسند است ، مانند عزّت و نفوذناپذیری کافران در برابر حق که خدای متعال می فرماید: « بل الذین کفروا فی عزه و شقاق
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عزت شاهانه

علامه طباطبایی

عزّت به معنای صلابت در انسان ها، گاهی اوقات ممدوح است و این همان عزّت مۆمنان در برابر باطل و... می باشد و گاهی اوقات ناپسند است ، مانند عزّت و نفوذناپذیری کافران در برابر حق که خدای متعال می فرماید: « بل الذین کفروا فی عزه و شقاق

عزت و ذلت، دو وصفی هستند که تاثیرات غیر قابل انکاری در روح و روان آدمی بجای می گذارند، به همین خاطر است که انسان باید به شخصیت خود احترام بگذارد و جان خویش را به صفت پاک عزت نفس مزیّن بنماید.

زیرا در این صورت است که همه فضیلت های انسانی در درون او ریشه می دواند و باعث می شود که انسان به رشد و کمال انسانی شرفیاب شود.

حقیقت عزت در درجه نخست، قدرتی است که در دل و جان انسان ظاهر شده و او را از خضوع و تسلیم و سازش در برابر طاغیان و یاغیان باز می دارد، قدرتی که با داشتن آن انسان هرگز اسیر شهوات نمی شود و در برابر هوی و هوس سر فرود نمی آورد.

قدرتی که او را به مرحله نفوذناپذیری در برابر زر و زور و تزویر ارتقا می دهد و این قدرت نیز از ایمان به خدا و عمل صالح سرچشمه می گیرد.

از این جهت، یکی از ویژگی های بارز اهل ایمان، برخورداری از روحیه عزتمندی و ذلت ناپذیری است، همچنان که قرآن کریم درباره مۆمنان می فرماید: «و لله العزه و لرسوله و للمۆمنین»(منافقون/ 8) .

از امیرالمۆمنین علی (ع) نیز روایت شده است که« کسی که نفس عزیز و شریفی دارد، آن را با زشتی (و ذلت) گناه، خوار نمی سازد.»(1) حضرت در جای دیگر فرمودند: « کل عزیز داخل تحت القدره فذلیل؛ هر انسان عزیزی که در زیر قدرت دیگری و غیر از خدا باشد ذلیل و خوار است.»(2)

بنابراین، خداوند متعال سرچشمه عزت راستین و واقعی است، هر کس به آن سرچشمه راه یافته، به عزت راستین دست یافته است. در منطق دین اگر عزت و افتخار به چیزی باشد که شرع آن را پسندیده و مورد رضایت شارع مقدس اسلام باشد این عزت ممدوح است.

اگر عزت و افتخار به مال و ثروت، حسب و نسب، پست و مقام و چیزهای فانی و زودگذر دنیا باشند، این عزت مورد مذمت واقع شده است.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: «عزّت به معنای صلابت در انسان ها، گاهی اوقات ممدوح است و این همان عزّت مۆمنان در برابر باطل و... می باشد و گاهی اوقات ناپسند است ، مانند عزّت و نفوذناپذیری کافران در برابر حق که خدای متعال می فرماید: « بل الذین کفروا فی عزه و شقاق.»(3)

عزّت، در مورد انسان نیز از همین ریشه سرچشمه می گیرد و به معنای حفظ آبرو و شخصیّت، و عدم کرنش و دریوزگی در برابر صاحبان زر و زور و تزویر است که یک نوع شکست ناپذیری است.

چنین عزّتی را قطعاً در پرتو ارتباط محکم با صاحب عزّت مطلق، خدای عزیز، قدرتی که با داشتن آن هرگز اسیر و ذلیل هوا و هوس نمی شویم و در برابر طاغوت درون و برون سرخم نمی کند، می توان به دست آورد.

حکایت های زیبایی از مناعت طبع و بزرگی روح حکیم سبزواری نقل شده است، که در این مجال بسیار آموزنده است .حکیم سبزواری عالمی است که افزون بر دست یابی به مقامات بلند علمی، در راه تهذیب نفس و در عالَم عارفانه معنا نیز ره پویی ممتاز بوده است.

در زندگی نامه خود نوشت او ـ که مهم ترین منبع برای شناخت حال و شناسایی شیوه زندگی اوست ـ حکیم از باب احتیاط و به رسم همه مردان الهی، از مراحل سیر و سلوک باطنی خود، سخن چندانی به میان نیاورده، و تنها با عباراتی چون «ریاضات شرعیه»، «عِفاف» و «انزوا»، به این بُعد مهم از کمالات روحی و معنوی خود اشاره کرده است. حکیم سبزواری در طول حیاتش، پیوسته کارهای علمی و فکری را با سلوک معنوی و سیر عرفانی همراه می کرد.

او حتی پس از فراغت از تحصیل در اصفهان و بازگشت به مشهد، مدتی عارفانه، از حوزه علمی کناره گرفت و به قصد حج از خراسان بیرون شد و نزدیک به سه سال در کرمان، با قبول سمت خادمی مدرسه، به ریاضت نفس کوشید.

 چنین رفتار خاک سارانه ای را که فراتر از عقل عدداندیشِ اذهان مردمان معمولی است، جز از اربابان سیر و سلوک معنوی، نمی توان دید.

« گفته اند که حکیم سزواری، در راه بازگشت از سفر حج، در شهر کرمان اقامت گُزید و به قصد تهذیب نفس، گم نامانه در مدرسه ای به شغل خادمی مشغول شد. او به مدت سه سال به طلابی که در آن مدرسه درس می خواندند، خدمت کرد.

حکیم پس از آن که به سبزوار بازگشت و محفل درسی تشکیل داد، بسیاری از همان طلابی که در کرمان تحصیل می کردند، به سبزوار آمدند و با کمال شگفتی ملاحظه کردند که همان مشهدی هادی ـ که خادم مدرسه آن ها بود ـ چه حکیم نام آوری بوده است و آن ها در این چند سال از آن بی خبر بودند.

همچنین داماد حاج ملاّهادی سبزواری، در شرح احوال این فیلسوف بزرگ نوشته است: وقتی ناصرالدین شاه قاجار در سبزوار به خانه اش رفت، بر همان حصیری که فرش اتاق تدریس بود، نشست و از حاجی، تألیف کتابی را در اصول دین به زبان پارسی درخواست نمود.

 از خانه که بیرون آمد، پیش خدمتی وارد شد و گفت: شاه، پانصد تومان ـ که در آن زمان مبلغ هنگفتی بود ـ فرستاده اند خدمت شما، اینک بار قاطری سرکوچه است.

آن حکیم فرمود: «داخل کوچه من ننمایید. به حاجی عبدالوهاب بگویید بیاید ببرد مدرسه، نصف پول را بین طلاب مدرسه قسمت کند و نصف را به فقرا بدهد».»(4)

با این وصف، صفاتی همچون مراعات حقوق شخصی و اجتماعی, احترام متقابل, تواضع ثروت مند در مقابل فقیر نیز از جمله آثار عزت نفس در جامعه به شمار می روند. افراد جامعه اگر دارای صفت نیک و پسندیده عزت نفس باشند، جامعه را به طرف پیشرفت و ترقی هدایت می کنند.

در چنین جامعه ای اکثر مردم زندگی راحتی خواهند داشت، چون همه آن افراد در مقابل هم نوعان خود احساس مسئولیت کرده و با مهرورزی و محبت, فضای آن جامعه را مملو از روح فداکاری می کنند.


پی نوشت‏ها:

1.    عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی ، غرر الحکم،  قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص 231

2.    محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، قم؛ دارالحدیث، ج 6، ص 286

3.    علامه طباطبایی‌، تفسیر المیزان‌، قم؛ انتشارات جامعه مدرسین، ج 17، ص 22

4.    اصغر عرفان ، گلبرگ ، بهمن 1382، شماره 47،ص 211

منابع:

قرآن کریم

تفسیر المیزان

تهیه و فراروی: فربود، گروه حوزه علمیه تبیان