برهوتی برای درخت زندگی
نگاهی به کارنامهی هنری ترنس مالیک
ترنس مالیک متولد 1943 در ایالات متحده و ایالت تگزاس است؛ او در خانوادهای مذهبی رشد کرده. پدرش مدیر یک شرکت نفتی است. مالیک در دانشگاههای هاروارد و آکسفورد فلسفه خوانده و پژوهشهای نیمه تمامی در مورد هایدگر دارد و در حال حاضر مشغول تدریس فلسفه است. او پیش از فیلمسازی روزنامهنگار بوده و برای نیویورکر مطلب مینوشته است.
مالیک هنرمند خاصی به حساب میآید. کارگردانی بسیار منزوی که از هرگونه خبرنگار و مصاحبهای فراری است و بیشتر عمرش را در طبیعت گذرانده و حتی در مکالمات روزمرهاش کلامی شعرگونه، همراه با استعاره و تمثیل استفاده میکند.
مالیک را میتوان از اصحاب «سینمای هنری» به حساب آورد. مالیک در تمام فیلمهایش اصرار بر غیرتجاری بودن آنها داشته و در آثارش غالبا با ریتم کند مواجه هستیم. البته همین موجب کسلکننده شدن فیلمهایش برای مخاطبانی شده که به سینما با ریتم تند عادت کردهاند.
این ریتم کند فیلمهای مالیک از کجا میآید؟ بیگمان از شخصیت مولف این فیلمها. هر فیلم او مدت زمان طولانی چند ساله را برای تولید میگذراند. او نزدیک چهار دهه است که وارد دنیای فیلمسازی شده ولی تنها 5فیلم ساخته است.
مالیک فیلم «سرزمین بایر» را سال1973ساخت؛ روایتی از زندگی یک قاتل حرفهای و دوستش که برخلاف دیگر فیلمهای جنایی، مالیک اصراری به نشان دادن خشونت عریان در این فیلم ندارد و غالبا صحنههای قتل نشان داده نمیشود. 5 سال بعد «روزهای بهشت» را ساخت که فیلمی است مذهبی و تحت تاثیر فرامین کتاب مقدس. این فیلم مورد استقبال منتقدین قرار گرفت؛ میتوان این فیلم را تحت تاثیر فیلمهای «فردریش ویلهلم مورنائو» دانست. مالیک پس از 20 سال فیلم «خط قرمز باریک»، سومین فیلم بلندش را ساخت که سرشار از ارجاعات کتابهای مقدس و اسطورههاست که به جنگ جهانی دوم میپردازد؛ تاثیر مورنائو بر مالیک را در این فیلم هم میتوان دید. سال 2005 «دنیای جدید» را ساخت که در مورد سازگاری تعدادی انسان با محیط جدید پیرامونشان بود؛ 2011 هم که با «درخت زندگی» موفقیتهای زیادی را در جشنوارهها به دست آورد.
با یک حساب سر انگشتی از آغاز کار مالیک (1973) تا فیلم آخرش (2011)؛ یعنی 38 سال فعالیت فیلمسازی و با در نظر گرفتن تعداد 5 فیلم که محصول فعالیتهای اوست، میتوانیم بگوییم او برای هر فیلم «هفت سال و شش ماه» زمان گذاشته است؛ البته این میتواند حاکی از دقت بالای او در ساخت فیلمهایش نیز باشد.
برد پیت بازیگر مشهور سینمای جهان در مورد حساسیت و دقت بالای مالیک گفته: «بعضا در طول یک روز فیلمبرداری تنها دو سکانس میگرفتیم.»
درخت زندگی پنجمین فیلم بلند مالیک موفق به گرفتن مهمترین جایزهی جشنوارهی کن، یعنی «نخل طلا» شد و همچنین نامزد سه جایزهی اسکار برای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین تصویربرداری از آکادمی اسکار شد. این فیلم حدود 32میلیون دلار بودجهی تولید داشت که در نهایت به حدود 54 میلیون دلار فروش جهانی رسید.
ماجرای فیلم، داستان یک خانوادهی پنج نفره است(پدر و مادر و سه پسر) که از پدری جدی و سرسخت برخوردار است. پدر خانواده(برد پیت) سختیها و ناملایمتهای زندگی را چشیده و دوست دارد فرزندانش را از این سختیها آگاه کند و آنها را از ماهیت نه چندان مطلوب زندگی و آیندهی نه چندان درخشانشان مطلع کند. چون جک(هانتر مک کراکن) پسر بزرگ خانواده است بخش اعظم یادگیری وتحمل سختگیریهای پدر بر دوش او است.
از طرفی مادر خانواده(جسیکا چیستین) زنی مهربان است که بر عکس پدر، مهربانیهایش را از فرزندانش دریغ نمیکند و علیرغم اینکه ماهیت نه چندان خوب زندگی را دریافته، دوست دارد زیباییهای دنیا را به فرزندانش نشان بدهد.
درخت زندگی پنجمین فیلم بلند مالیک موفق به گرفتن مهمترین جایزهی جشنوارهی کن، یعنی «نخل طلا» شد و همچنین نامزد سه جایزهی اسکار برای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین تصویربرداری از آکادمی اسکار شد. این فیلم حدود 32میلیون دلار بودجهی تولید داشت که در نهایت به حدود 54 میلیون دلار فروش جهانی رسید.
همین مساله دوراهی بزرگی را سر راه جک میگذارد؛ در سکانسهای میانی فیلم، میانسالی جک را میبینیم که در آپارتمانی زندگی میکند؛ جک از آپارتمانها و آسمانخراشها بیزار است و همچنین نمیتواند رابطهی زناشویی مناسبی با همسرش داشته باشد. نقش جک در میانسالی را شون پِن بازی میکند. بسیاری از منتقدان این دوراهی را همان دوراهیای میدانند که سر راه انسان از روز تولد وجود داشته است؛ بنابراین میتوان جک را مجاز یا نمادی از انسان گرفت.
بسیاری از منتقدان، درونمایه فیلم را تحت تاثیر فیلم معروف استنلی کوبریک یعنی «2001 ادیسهی فضایی» دانستهاند. با این تفاوت که کوبریک سوای جنبههای هنری، همواره یک کارگردان پولساز بوده و به گیشه بیتوجه نبوده ولی مالیک بیشتر بر جنبهی هنری آثارش توجه دارد تا چیزهای دیگر.
نکتهی مهم دیگر در فیلم درخت زندگی حضور فیلمبرداری به غایت حرفهای در پروژه است به نام «امانوئل لوبسکی» که بخش اعظم فعالیت او از قسمت دوم فیلم آغاز میشود؛ جایی که مالیک سعی دارد روایت را به گونهای دیگر ادامه دهد و در آن به مفاهیم مذهبی نزدیک میشود و روحیهی طبیعتگرای خودش را به مرور بروز میدهد. در این قسمت کارگردان برای نشان دادن زندگی جک، روایت را از تولد جک آغاز نمیکند؛ بلکه روایت را از زمان دایناسورها آغاز میکند و با گذاراندن چند میلیون سال به تولد، نوجوانی و میانسالی جک میرسد که این نوع روایت در نوع خودش کمنظیر است. در کل میتوان تلفیق شعر، سینما، فلسفه و مذهب را در فیلم دید که با دید خاص مالیک به تصویر کشیده شده است.
در نهایت میتوان همان بحث همیشگی مخاطب عام و خاص را در هنر و البته سینما مجددا مطرح کرد؛ مالیک برعکس کارگردانانی مانند: کوئنتین تارنتیونو، روبرتو رودریگوئز، مارتین اسکورسیزی، خولیو گنزالس ایناریتو و... مخاطبان عام و خاص را درگیر نمیکند و آثارش مخاطبان خودش را جست و جو میکنند. برای همین نمیتوان انتظار داشت که هر کسی، در هر شرایطی از تماشای درخت زندگی سر کیف بیاید و لذت ببرد. کما اینکه ریتم کند این فیلم که دو ساعت و ده دقیقه به طول میانجامد دعوتنامهای است برای عاشقان سینما، به ویژه عاشقان سینمای هنری و شعرگونه که مالیک در آن استاد است.
یقینا همین ویژگیهای سینمای مالیک باعث شده است که فیلمهای او در آکادمی اسکار چندان موفق نباشند و بیشتر، جشنوارهها و مخاطبان سینمای هنری فیلمهای مالیک را تحسین کنند .
منبع:لوح