یک بمب ساعتی در میان ایرانیها
چرا مردم با کوچکترین محرکی از خود بی خود می شوند و شدیدترین واکنش های ممکن را بروز می دهند
حتی اگر برای یک بارهم که شده به تعاملات معمول میان انسان های این شهر غبار گرفته با دقت بیشتری نگاه بیندازید، حتما به این پرسش خواهید رسید که چرا واکنش های مردم این روزها تا به این اندازه پرخاشگرایانه شده است و چه دلیلی برای این آستانه های تحمل پایین و تحریک پذیری افراطی وجود دارد؟ چرا مردم با کوچکترین محرکی از خود بی خود می شوند و شدیدترین واکنش های ممکن را بروز می دهند و چراهای بسیار که برای پاسخ دادن به آنها باید نگاهی به تغییرات اجتماعی سالهای اخیر داشت.
خشم مهار نشده و پرخاشگری اجتماعی
بر اساس آمارهای پزشکی قانونی کشور، روزانه 188 نفر به پزشکی قانونی مراجعه می کنند تا پزشک شکستگی ها، جراحت و صدمات ناشی از دعواهای رخ داده را بر روی بدنشان ثبت کند. اگر آمارها پزشکی قانونی را در کنار آمارها نیروی انتظامی مبنی بر رقم نزاع های خیابانی بگذاریم، شاید بیش از پیش بتوانیم بر صحت ماجرای افزایش پرخاشگری اجتماعی پی ببریم.
آمارهای میلیونی نزاع های خیابانی
بر اساس گزارشهای سازمان پزشکی قانونی، در دهه هشتاد (1380 تا 1389) بیش از پنج میلیون و 800 هزار پرونده در پزشکی قانونی مورد رسیدگی قرار گرفته است که در این میان در بین این سالها، سال (1389) بالاترین آمار را داراست و بر اساس آن 631 هزار و 381 مورد پرونده نزاع به سازمان پزشکی قانونی ارجاع شده است.
با نگاهی به سن افرادی که مرتکب به نزاع های خیابانی می شوند به بازه سنی کمتر از 30 سال می رسیم. این جوانان کمتر از 30 سال همان متولدین دهه شصتی هستند که در میان بمب و موشک پا به عرصه وجود گذاشتند و در سالهای کودکی و نوجوانی با انواع و اقسام مشکلات از کمبودهای پس از جنگ گرفته تا کلاسهای 50 نفره روبرو بودند
روزانه 6 نفر در کشور کشته می شوند
بنابر آمار پلیس روزانه شش قتل در کشور رخ می دهد که آلت قتاله نیمی از آنها چاقو است. بررسی پرونده های قتل هایی که با سلاح سرد صورت گرفته نشان می دهد که اغلب قاتلان بین 16 تا 25 سال سن داشتند و پس از دستگیری مدعی می شوند انگیزه ای برای قتل نداشته اند و تنها به دلیل واکنش پرخاشجویانه در مقابل کنش فردی که به درگیری انجامیده ، کارشان به قتل رسیده است.
صبر از کف جوانان رفته است
با نگاهی به سن افرادی که مرتکب به نزاع های خیابانی می شوند به بازه سنی کمتر از 30 سال می رسیم. این جوانان کمتر از 30 سال همان متولدین دهه شصتی هستند که در میان بمب و موشک پا به عرصه وجود گذاشتند و در سالهای کودکی و نوجوانی با انواع و اقسام مشکلات از کمبودهای پس از جنگ گرفته تا کلاسهای 50 نفره روبرو بودند. همان دانش آموزانی که پس از رسیدن به سال های کنکور با رقیبان میلیونی برای ورود به دانشگاه روبرو شدند و زمانی هم که می خواستند وارد بازار کار شوند متوجه شدند که هیچ کس برای مدرکشان تره هم خورد نمی کنند. در این میان مجبور شدند برای امرار معاش دست به کارهایی بزنند که شاید هیچ ربطی هم به رشته تحصیلی شان نداشته باشد و سرانجام با توجه به مخارج این روزها حتی پس از چند سال کار کردن هم نتواسنتند از پس برگزاری یک مراسم ساده عروسی و رهن یک خانه مستقل بر بیایند. با توجه به این همه مشکل خب شاید بتوان یکی از مهم ترین عوامل افزایش تحریک پذیری و کاهش آستانه تحمل را شناخت.
مشکلات اقتصادی بار زندگی را کمر شکن کرده
البته ماجرای کاهش آستانه تحمل تنها به جوانان باز نمی گردد. بزرگترهایی که در دوره جوانی شان شاید کم تر محرکی می توانست آرامششان را به هم بریزد و در فرو بردن خشم شهره شهر اطرافیان بودند هم این روزها دیگر صبر و تحمل گذشته را ندارند. پای صحبتشان که بنشینی دلیل کم طاقت شدنشان را مشکلات اقتصادی این روزها می دانند. مشکلاتی که گاه روند زندگی را بسیار دشوارتر از گذشته ها می کند. آنها می گویند با حقوق های بازنشستگی که حتی کفاف 10 روز زندگی باهزینه های این روزها را نمی کند، چطور می توان 30 روز زندگی کرد. آنها همچنین معتقدند گرانی و کاهش توان خرید مردم در کنار اینکه زندگی را دشوار می کند، صبر انسان را در مقابل وقایع و رویدادهای معمول هم کم می کند و آدم ها مانند باروت هایی می شوند که منتظر جرقه ای برای منفجر شدن اند.
گرانی و کاهش توان خرید مردم در کنار اینکه زندگی را دشوار می کند، صبر انسان را در مقابل وقایع و رویدادهای معمول هم کم می کند و آدم ها مانند باروت هایی می شوند که منتظر جرقه ای برای منفجر شدن اند
شهری که آبستن پرخاش است
از ماجرای گرانی و تورم مهارنشدنی این روزها که بگذریم، یکی از دلایلی که باعث کاهش آستانه تحمل آدمهای این دوره و زمانه شده، افزایش شهرنشینی و پیامدهای تمام نشدنی اش است. سیل ورود روستاییان به شهرها که از دوره پهلوی اول آغاز شده بود، در سالهای پس از انقلاب اسلامی به اوج خود رسید و در این میان علاوه بر مهاجرت از شهرستان ها به تهران ما با پدیده مهاجرت از روستاها به شهرستان های همجوار و همچنین تبدیل روستاها به شهر هم روبرو بودیم. آمارهای نجومی افزایش شهرنشینی در سالهای اخیر هم موید همین تغییر جمعیتی است. با افزایش شهرنشینی، شاخصه های شهرها هم به زندگی انسان ها تزریق شد و حاصل تمام این مسائل شد زندگی شهری این روزها که سرعت غیرقابل تحملش نفس کشیدن را دشوار کرده است.
شهرهایی که در آنها زنان و مردان در ابتدای صبح از خانه خارج می شوند و راه محیط های کار را پیش می گیرند و پس از 8 تا 10 ساعت کار، شب به خانه می آیند تا در این میان بتوانند هزینه یک زندگی متوسط رو به پایین را براورده سازند. در این سرعت مهارنشدنی این نوع زندگی که تنها با محور کار افراطی صورت گرفته است، مسلما دیگر صبری نمی ماند برای تحمل برخوردهای خشن. همین می شوند که آدم ها با کوچکترین بهانه ای پرخاش می کنند و همه کنش های اجتماعی را بر علیه خود می پندارند.
آلودگی هوا و صوت
از دیگر پیامدهای شهرنشینی که آستانه تحمل افراد جامعه را کاهش می دهد، آلودگی هایی است که زندگی شهری را زیر سیطره خود قرار می دهند. شلوغی خیابان ها، آلودگی هوا و صداهای آزار دهنده ای که ظرفیت انسان ها را تضعیف می کند، از دیگر دلایلی هستند که پرخاشگری اجتماعی را افزایش می دهند و باعث می شود مردم دیگر نتوانند روی واکنش های خود کنترل لازم را داشته باشند.
با توجه به تمام عواملی که برای کاهش آستانه تحمل آدم های جامعه ما یاد شد، اما این مسئولین هستند که باید راهکاری برای این معضلات افسار گسیخته زندگی این روزها بیاندیشند. از طرف دیگر مردم هم باید به رغم تمام دشواری های زندگی سعی کنند اختیار را از کف ندهند و تلاش کنند با کنترل روی واکنش های روزمره شان از وقوع فجایع بعدی جلوگیری کنند.
کیانا نیکفام بخش اجتماعی تبیان