تبیان، دستیار زندگی
در زندگی قطارهایی هستند که هر کداممان دیر یا زود سوارشان می شویم. بعضی از این قطارها منتظر ما نمی مانند تا حتما به آن ها برسیم وسوارشان بشویم. آن ها در ساعت معینی به ایستگاه می رسند وچند دقیقه ی معلوم منتظر می مانند و بعد سوت کشان می روند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شما در قطار خداوند نشسته‌اید
قطار

در زندگی قطارهایی هستند که هر کداممان دیر یا زود سوارشان می شویم. بعضی از این قطارها منتظر ما نمی مانند تا حتما به آن ها برسیم وسوارشان بشویم. آن ها در ساعت معینی به ایستگاه می رسند وچند دقیقه ی معلوم منتظر می مانند و بعد سوت کشان می روند.

تو ممکن است آدم دقیق و حسابگری باشی وخودت چند دقیقه مانده به زمان موعود، در ایستگاه منتظر ایستاده باشی. آن وقت است که با خیال راحت سوار می شوی و معمولا هم جایی برای نشستن داری. قطار درس خواندن معمولا از همین قطارهاست.

قطارهایی هم هستند که همین طوری می آیند، اما تویی که خودت را در آخرین لحظه به قطار می رسانی. شلنگ تخته، خودت را پرت می کنی جلو ونفس زنان می رسی. خودت را از قطار آویزان می کنی، مبادا جا بمانی.

بعضی از این قطارها شاید تا سال های سال دیگر از این ایستگاه که تو در آن ایستاده ای رد نشوند. به این مقصد فقط یک قطار آن هم چندین و چند سال یک بار می گذرد وتو نباید فرصت را برای رسیدن از دست بدهی. مثل قطارهایی که تو را به جایی بسیار دور می برند وتو درآن جا در یک تأتر بسیار مهم نقشی دست نیافتنی بازی می کنی.

بعضی از قطارها اما فقط یک بار در زندگی آدم می آیند و از ایستگاه شما رد می شوند. فقط یک بار و مدتی بسیار کم در ایستگاه می مانند. فقط کافی است که آن جا ایستاه باشی. تو برای سوار شدن به این قطار باید تمام روزهای زندگی ات را در ایستگاه بگذرانی. حقیقت این است که برای بعضی ها ارزش  دارد وبرای خیلی ها ارزش ندارد.

بعضی ها برای سوار شدن به این قطار سال های سال زندگی ایستگاهی دارند، زندگی در انتظار.

قطاری هم هست که شما همین الان سوار آن هستید. قطار زندگی؟ نه عزیز من. قطار مرگ! همه فکر می کنند مرگ که این همه هم ماجرای هولناکی به نظر می آید، قطاری است که بی خبر از راه می رسد وآدم را سوار می کند و می برد. یعنی از آن دسته قطارهای بامزه است که اولا ساعت ورودش هیچ وقت اعلام نمی شود  ودیگر این که اصلا مهم نیست شما در ایستگاه باشید یا نباشید. هر وقت او بیاید و بخواهد شما را سوار کند، همان جا ایستگاه شماست.اما من فکر می کنم این طور نیست. ما از همان اول که به دنیا آمده ایم، سوار این قطار شده ایم. .همین الان هم با هم در آن نشسته ایم. ما برعکس همه ی قطارهای زندگی مان سوار این قطار نمی شویم، بلکه در ایستگاهی از آن پیاده می شویم وبه سرزمین دیگری می رویم.

این قطاراز آن دسته قطارهایی است که ما در آن از پشت پنجره دنیا را می بینیم و با پیاده شدن ا زآن به دنیای واقعی تری وارد می شویم که در آن ابعاد همه چیز متفاوت وتصور ناکردنی است! تصور این که ما در قطارمرگ نشسته ایم، خیال آدم را راحت می کند. چون به نظر می رسد که اتفاق زیبایی برای ما افتاده است. ما مرگ را با خوردن بستنی، با بردن خوشه انگور به دهان، با گیم بازی کردن و تماشای آثار هنری تجربه می کنیم و این راز خداوند است.

قطارهایی هم هستند که ما آن ها را می سازیم و می رانیم. این قطارها خیلی مهم اند. ما تعیین می کنیم که قطارمان چند صندلی جا داشته باشد. ما مقصدش را تعیین می کنیم و توی قطار، حواسمان به همه چیز هست. درست مثل خداوند که حواسش به همه چیز همه چیز همه چیز بوده و هست.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: همشهری- دوچرخه

مطالب مرتبط:

نماز اول وقت

حکایت چنگیزخان مغول و شاهین

فقط فرشته‌ها اشتباه نمی‌کنند

دریا برای همه است

روز نوجوان مبارک

آرامش در شرایط سخت

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.