تبیان، دستیار زندگی
چنان كه گذشت؛ بزرگترین فرق بین تراژدی به معنی سنتی آن با داستان این است كه تراژدی جنبه ی نمایشی دارد، حال آن كه داستان، روایی است . اما، از آنجا كه تراژدی های امروزی معمولاً نمایشی نیستند و برخی از داستانها را می توان نمایشی...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تراژدی و داستان

چنان كه گذشت؛بزرگترین فرق بین تراژدی به معنی سنتی آن با داستان این است كه تراژدی جنبه ی نمایشی دارد، حال آن كه داستان، روایی است. اما، از آنجا كه تراژدی های امروزی معمولاً نمایشی نیستند و برخی از داستانها را می توان نمایشی كرد، بین داستان و تراژدی شباهت خواهد بود. البته بیشترین شباهت بین حماسه و داستان وجود دارد. دیچز می گوید: «در میان انواع ادبی جهان قدیم، حماسه نزدیك ترین انواع به رمان امروز است.» باری، در داستان نیز با برگشتن بخت قهرمان، مبارزه با سرنوشت، اشتباه و حتی با احساس ترس و شفقت مواجه ایم، اما به هر حال نمی توان فرق های بین تراژدی و داستان را نادیده انگاشت. در تراژدی نویسنده از قبل موضوع را می داند؛ حال آن كه در داستان خود قهرمانان هستند كه طی حوادث و در خلال وقایع، وضعیت را اندك اندك شكل می دهند و روشن می كنند. در تراژدی، جبر سرنوشت، ترس و ترحم مطرح است، حال آن كه در داستان می تواند چنین نباشد. در داستان ، اندیشه های فردی شخصیت ها، مطرح می شود حال آن كه تراژدی ؛ جنبه ی كلی دارد و تیپ ها و اندیشه های كلی را مطرح می كند. در تراژدی، حتماً باید انسانی والا بر اثر اشتباهی كه گاهی بسیار كوچك است نگون بخت شود و به مرگی دلخراش دچار آید، حال آن كه چنین طرحی در داستان اتفاقی است. از همه مهم تر این كه شخصیت ها در داستان می توانند تغییر كنند حال آن كه در تراژدی، قهرمان تغییر نمی كند.

اشتباه یا سرنوشت؟

چنان كه دیدیمارسطو تغییر سرنوشت یا بخت بر گشتگی و وقوع فاجعه را بر اثر اشتباهی می داند كه از قهرمان تراژدی سرمی زند. این سخن در مورد تراژدی مخیّـل و داستانی Fictional صحیح است، اما آنجا كه پای وقایع تاریخی و قهرمانان واقعی به میان می آید، معمولاً به سبب علاقه یی كه به قهرمان داریم، نمی خواهیم او را كسی بدانیم كه بر اثر نقطه ضعف اخلاقی خود مرتكب اشتباه شده است. در این صورت است كه به طور كلی و به گونه ای مبهم، سرنوشت را مقصر می شماریم و اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی را انگیزه ی فاجعه می گیریم.

در تاریخ ما، معمولاً زندگی رجال بزرگ و كارآمد، مثلاً وزیران لایق و با كفایت، به نوعی تراژدی است. بسیاری از آنان در اوج قدرت، ناگهان سرنگون شده و كارشان به فاجعه انجامیده است؛ زندگی قائم مقام فراهانی و امیر كبیر در تاریخ معاصر، از مصادیق این بخت برگشتگی است. این وضع گاهی در زندگی رجال مذهبی هم دیده شده است.

اما حقیقت این است كه تغییر سرنوشت از دیدگاه علمی، عاملی می خواهد و همین منطق علمی است كه ارسطو را وا داشته است تا در زندگی قهرمانان تراژدی به دنبال عاملی برای بخت برگشتگی باشد.

به نظر می رسد كه در تراژدی های ما، می توان قهرمانان را از هر خطا و اشتباهی مبرا دانست؛ اسفندیار بنا به وظیفه دینی در مقابل رستم قرار گرفته است و رستم به پاس آبروی چند صد ساله نمی تواند از آیین ها و سنت های خانوادگی و قومی و پهلوانی تخطی كند. نه اسفندیار مقصر است و نه رستم اشتباه می كند. آری به قول «هرودت» تراژدی نتیجه ی حسد خدایان است. در این گونه نمونه هاست كه می توان به جای جستجو در عامل فاجعه و نسبت دادن اشتباهی به قهرمان، روزگار غدار را مسبب شوربختی قهرمانان دانست. چنان كه این معنا به كرّات در ادبیات ما آمده است. به قول ف.ل. لوكاس:«تراژدی پاسخ انسان به جهانی است كه چنین بی ترحم او را درهم می شكند.»