تبیان، دستیار زندگی
وارسی کرد آن حوالی را پشت هر تپه سنگ بوته ی خار خیمه در خیمه گوشه در گوشه بچه ها را شمرد چندین بار
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مشک بر دوش ام کلثوم

جناب ام كلثوم

وارسی کرد آن حوالی را

پشت هر تپه سنگ بوته ی خار

خیمه در خیمه گوشه در گوشه

بچه ها را شمرد چندین بار

**

چشم هایش به دور و بر چرخید

کاروان را نمود آماده

ایستاد و کمی تامل کرد

هیچ کس از قلم نیفتاده

**

کاروان را شکسته بندی کرد

روی هر زخم مرهمی پیچید

گاه گاهی میان این همه سوز

سر بر نیزه رفته را می دید

**

شانه ها دائماً تکان می خورد

گریه ی بچه ها چه سوزی داشت

داغ ها را کمی تسلی داد

خودش اما چه حال و روزی داشت

**

با تمام وجود می زد شور

رو به رویش سیاهی شب بود

دور تا دور کاروان می گشت

نگران غرور زینب بود

**

تند می رفت و تند بر می گشت

در نظر داشت طول قافله را

بچه ها را یکی یکی می گفت

کم کنید کم کنید فاصله را

**

غیرت حیدریش رو شده بود

چادر مادرانه بر سر داشت

هم حواسش به چشم خواهر بود

هم هوای سر برادر داشت

**

مثل مادر چه غربتی دارد

مثل بابا چقدر مظلوم است

چه کسی گفت آب می خواهم؟

مشک بر دوش ام کلثوم است

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


شهرام شاهرخی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.