تبیان، دستیار زندگی
روزگارى عرب بر عجم مى بالید كه محمد از آنهاست، و قریش نیز بر سایر قبایل عرب مباهات مى كرد كه محمد از قبیله ایشان است، ولى ما كه فرزندان آن حضرتیم ببین چگونه ما را كشتند و پراكنده نمودند!! انا لله و انا الیه راجعون. و در هر حال همه ما براى خدائیم و تسلیم ر
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در خرابه های شام

امام سجاد


خطبه های آتشین امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب علیهاالسلام پایه هاى حكومت یزید را لرزاند و بینشى در همه مردم پدید آورد. از این رو، یزید هیچ راه چاره اى برایش باقى نمانده بود جز اینكه دستور داد بى درنگ آنها را از مجلس خارج كرده و در ویرانه اى بازداشت كنند. و این جریان ادامه داشت تا اینكه یزید آنان را در سراى خویش جاى داد.

روزى امام سجاد علیه السلام را براى انجام كارى از زندان بیرون آوردند. در همین حال منهال بن عمرو خدمت حضرت رسید و سوال كرد: كیف أمسیت یابن الرسول؟ چگونه روزگار به سر مى برى؟

حضرت فرمود:

«أمسینا كمثل بنى اسرائیل فى آل فرعون یذبحون ابنائهم و یستحیون نسائهم؛ آنچنان بسر مى بریم كه بنى اسرائیل در حكومت فرعون بسر مى بردند، مردانشان را مى كشتند و زنانشان را جهت اسیرى و خدمتكارى خویش زنده نگه مى داشتند. اى منهال! روزگارى عرب بر عجم مى بالید كه محمد از آنهاست، و قریش نیز بر سایر قبایل عرب مباهات مى كرد كه محمد از قبیله ایشان است، ولى ما كه فرزندان آن حضرتیم ببین چگونه ما را كشتند و پراكنده نمودند!! انا لله و انا الیه راجعون. و در هر حال همه ما براى خدائیم و تسلیم رضاى او مى باشیم».

منهال مى گوید: در همان حال كه با امام سجاد علیه السلام سخن مى گفتم دیدم زنى بیرون آمد و صدایش را بلند كرد: الى أین یا نعم الخلف؟ كجا مى روى اى بهترین یادگار برادر؟

و امام سجاد علیه السلام با شنیدن آن صدا بى درنگ مرا رها كرد و به سوى او رفت. پرسیدم این این زن كیست؟ گفتند: عمه اش زینب كبرى است.

ماجراى مظلومه خردسال و سر پدر

یزید اهل بیت علیهم السلام را در محلى خرابه گونه جاى داد در حالى كه زنان خاندان نبوت و اهل بیت طهارت، جریان شهادت امام حسین علیه ‏السلام و اهل بیت و یارانش را از كودكان مخفى نگاهداشته و مى‏ گفتند پدرانشان به مسافرت رفته اند.

روزی كه اهل بیت علیهم ‏السلام از شام مراجعت كردند، وقتی زینب کبری علیها‏السلام به در خرابه رسید، سر از محمل بیرون آورد و رو به زنان شامی فرمود: «یك امانتى از ما در این خرابه مانده، جان شما و جان این امانت، گاه گاهى سر قبرش بیائید و آبى بر مزارش بپاشید و چراغى روشن كنید»

امام حسین علیه‏السلام دخترى خردسال داشت كه چهار سال از عمر مباركش مى‏گذشت، شبى از خواب پرید در حالى كه سخت پریشان به نظر مى ‏رسید و جویاى پدر شد! و پرسید: پدرم كجاست كه من هم اكنون او را دیدم؟

بانوان حرم چون این سخن از او شنیدند، گریستند و كودكان دیگر نیز ناله و زارى سر دادند.

چون صداى شیوه و گریه آنان بلند شد، یزید از خواب بیدار شد و پرسید: این گریه و زارى از كجاست ؟

پس از جستجو، یزید را از جریان باخبر كردند، یزید گفت: سر پدرش را نزد او ببرید!

آن سر مقدس را در زیر سر پوشى قرار داده در مقابل او نهادند.

كودك پرسید: این چیست ؟

گفتند: سر پدرت حسین است.

دختر امام حسین علیه ‏السلام سرپوش را برداشت و چون چشمش به سر مبارك پدر افتاد ناله اى از دل كشید و بی تاب شد و گفت:

امام حسین

« یا ابتاه من ذا الذى خضبك بدمائك ؛اى پدر! چه كسى تو را به خونت رنگین كرد؟!

یا ابتاه من ذا الذى قطع وریدیك ؛چه كسى رگهاى تو را برید ؟!

یا ابتاه من ذا الذى ایتمنى على صغر سنى ؛ اى پدر! چه كسى مرا در كودكى یتیم كرد ؟!

یا ابتاه من للیتیمة حتى تكبر ؛اى پدر! بعد از تو یتیم تو را كه پرستارى كند تا بزرگ شود؟ !

یا ابتاه من للنساء الحاسرات، یا ابتاه من للأرامل المسبیات ؛ اى پدر! این زنان سر برهنه كجا بروند و این زنان بیوه را كه توجه نماید؟!

یا ابتاه من للعبون الباكیات یا ابتاه من للشعور المنشورات یا ابتاه من بعدك وا خیبتاه من بعدك وا غربتاه؛ اى پدر! این چشمهاى گریان و این جسمهاى عریان و این غریبان از وطن دور افتاده با موهاى پریشان چه كنند؟! اى پدر جان! بعد از تو داد از غریبى.

یا ابتاه لیتنى كنت لك الفداء؛ اى پدر! اى كاش من فدایت شده بودم!

لیتنى كنت قبل هذا الیوم عمیاء؛اى كاش من نابینا شده بودم!

یا ابتاه لیتنى و سدت الثرى ولا ارى شیبك مخضبا بالدماء، اى كاش من در خاك آرمیده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمى دیدم!»

روزگارى عرب بر عجم مى بالید كه محمد از آنهاست، و قریش نیز بر سایر قبایل عرب مباهات مى كرد كه محمد از قبیله ایشان است، ولى ما كه فرزندان آن حضرتیم ببین چگونه ما را كشتند و پراكنده نمودند!! انا لله و انا الیه راجعون. و در هر حال همه ما براى خدائیم و تسلیم رضاى او مى باشیم

آنگاه لب كوچك خود را بر لبهاى پدر نهاد و گریه شدیدى كرد و از هوش رفت. هر چه تلاش كردند، به هوش نیامد، و این عزیز امام حسین علیه ‏السلام در شام به شهادت رسید.

اسیران در آن خرابه ویران چنان شیون و افغان نمودند كه تمام همسایگان خبر شدند و رو به خرابه آوردند كه ببینند بر سر ایشان چه آمده همه با دختران فاطمه علیها السلام بگریه در آمدند مثل روز قتل امام حسین (علیه السلام) عزا بر سرپا نمودند محض خاطر خدا غساله آوردند و كافور و كفن حاضر نمودند، چراغ آوردند، تخته آوردند و آن معصومه را روى تخته گذاردند تا غسلش دهند.

غساله مشغول غسل دادن و زنان به سر و سینه زدن بعد از غسل در همان پیراهن پاره كفن كردند و در همان خرابه به خاك سپردند.

روزی كه اهل بیت علیهم ‏السلام از شام مراجعت كردند، وقتی زینب کبری علیها‏السلام به در خرابه رسید، سر از محمل بیرون آورد و رو به زنان شامی فرمود:

«یك امانتى از ما در این خرابه مانده، جان شما و جان این امانت، گاه گاهى سر قبرش بیائید و آبى بر مزارش بپاشید و چراغى روشن كنید».

مى ‏رویم اینك به چشم اشگبار اما بود               یك وصیت آورید او را بجاى اى اهل شام

بر سر قبر صغیر ما كه در غربت بمرد             گاه بگذارید شمعى از وفا اى اهل شام

ابوالفضل صالح صدر     

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

کتاب «مقتل الحسین علیه السلام، از مدینه تا مدینه»، آیت الله سیدمحمدجواد ذهنى تهرانى.

کتاب «مقتل الحسین علیه السلام»، علامه سید عبدالرزاق مقدم.

کتاب «قصّه كربلا»، على نظرى ‏منفرد‏، فصل هشتم.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.