تبیان، دستیار زندگی
خاندان داغدیده رسالت چون هنگام حركت بسوى كوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، پس از ورود به كربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند، «و اقاموا المآتم المقرحة للاكباد» ماتمهاى جگر خراش بپا داشتند».
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به سوی مزار یار

امام حسین


پس از هفت روز كه اهل بیت علیهم ‏السلام در شام بودند، به دستور یزید، نعمان بن بشیر (1) وسائل سفر آنان را فراهم نمود و به همراهى مردى امین آنان را روانه مدینه منوره كرد(2).

در هنگام حركت، یزید پلید، امام سجاد علیه ‏السلام را فراخواند تا با او وداع كند، و گفت: خدا پسر مرجانه را لعنت كند! اگر من با پدرت حسین ملاقت كرده بودم، هر خواسته ‏اى كه داشت، مى‏ پذیرفتم! و كشته شدن را به هر نحوى كه بود، گرچه بعضى از فرزندانم كشته مى‏ شدند از او دور مى‏كردم! ولى همانگونه كه دیدى شهادت او قضاى الهى بود!! چون به وطن رفتى و در آنجا استقرار یافتى، پیوسته با من مكاتبه كن و حاجات و خواسته ‏هاى خود را براى من بنویس!(3)

آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و براى رعایت حال و حفظ آبروى اهل بیت علیهم ‏السلام به او سفارش كرد كه شبها آنان را حركت دهد و خود در پیشاپیش حركت كند و اگر على بن الحسین علیهما‏السلام را در بین راه حاجتى باشد بر آورده سازد ؛ و نیز سى سوار در خدمت ایشان مأمور ساخت (4).

و همانگونه كه یزید سفارش كرده بود به آهستگى و مدارا طى مسافت كردند و به هنگام حركت، فرستادگان یزید بسان نگهبانان گرداگرد آنان را مى ‏گرفتند، و چون در مكانى فرود مى ‏آمدند از اطراف آنان دور مى ‏شدند كه به آسانى بتوانند وضو سازند.

سرزمین خاطرات تلخ

اهل بیت علیهم ‏السلام به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهى جاده عراق و مدینه رسیدند، چون به این مكان رسیدند، از امیر كاروان خواستند تا آنان را به كربلا ببرد، و او آنان را بسوى كربلا حركت داد، چون به كربلا رسیدند، جابر بن عبدالله انصارى(5) را دیدند كه با تنى چند از بنى هاشم و خاندان پیامبر براى زیارت امام حسین علیه ‏السلام آمده بودند، مورخان، آن روز را بیستم صفر سال 61 هجری مصادف با اربعین شهادت امام حسین علیه السلام دانسته اند.(6)

اگر زنان و كودكان در كنار این قبور مى‏ ماندند، خود را در اثر شیون و زارى و گریستن و نوحه كردن هلاك مى ‏نمودند، لذا امام على بن الحسین علیهماالسلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به طرف مدینه حركت كنند

و گویا این کاروان سر امام حسین علیه ‏السلام را همراه خود داشته اند و در همان نخستین روز ورود به بدنش ملحق کرده اند.(7)

خاندان داغدیده رسالت چون هنگام حركت بسوى كوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، پس از ورود به كربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند، «و اقاموا المآتم المقرحة للاكباد»(8) ماتمهاى جگر خراش بپا داشتند»،

حضرت زینب علیهاالسلام در میان جمع زنان آمد و با صوتى حزین كه دلها را جریحه دار مى‏ كرد ، گفت:

«وااخاه! واحسیناه! واحبیب رسول الله و ابن مكة و منى! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن على المرتضى! آه ثم آه!»،

پس بیهوش گردید.

آنگاه ام كلثوم علیهاالسلام با صدایى محزون و بلند گفت:

«امروز محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا از دنیا رفته ‏اند».

سكینه علیهاالسلام فریاد زد:

«وامحمداه! واجداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بیت تو كرده‏ اند، آنان را از دم تیغ گذراندند و بعد عریانشان نمودند»!(9)

و دیگر زنان نیز گریه و شیون مى‏ كردند و زنان روستاهاى مجاور نیز به آنان پیوستند و تا سه روز امر بدین منوال سپرى شد.

کربلا

زیارت دوست

عطیه عوفى(10) مى‏گوید: با جابر بن عبدالله بن عزم زیارت قبر امام حسین علیه ‏السلام بیرون آمدم و چون به كربلا رسیدیم جابر نزدیك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائى همانند شخص محرم بر تن نمود و همیانى را گشود كه در آن بوى خوش بود و خود را معطر كرد و هر گامى كه بر مى‏داشت ذكر خدا مى‏گفت تا نزدیك قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روى قبر بگذار! چون چنین كردم، بر روى قبر از هوش رفت.

من آب بر روى جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین! سپس گفت:

«حبیب لا یجیب حبیبه!»، دوست جواب دوستش را نمی دهد .

و بعد اضافه كرد: چه تمناى جواب دارى كه حسین در خون خود آغشته و بین سر و بدنش جدائى افتاده است!! و گفت:

من گواهى مى‏دهم كه تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگ مۆمنین مى‏باشى، تو فرزند سلاله هدایت و تقوایى و پنجمین نفر از اصحاب كساء و عبایى، تو فرزند بزرگ نقیبان و فرزند فاطمه سیده بانوانى، و چرا چنین نباشد كه دست سید المرسلین تو را غذا داد و در دامن پرهیزگاران پرورش یافتى و از پستان ایمان شیر خوردى و پاك زیستى و پاك از دنیا رفتى و دلهاى مۆمنان را از فراق خود اندوهگین كردى پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طریقه رفتى كه برادرت یحیى بن زكریا شهید گشت.

آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانید و گفت:

«السلام عیكم ایتها الارواح التى حلت بفناء الحسین و اناخت برحله، اشهد انكم اقمتم الصلوة و آتیتم الزكوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنكر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتى اتاكم الیقین

سلام بر شما اى ارواحى كه در كنار حسین نزول كرده و آرمیدید، گواهى مى‏ دهم كه شما نماز را بپا داشته و زكوة را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهى كردید، و با ملحدین و كفار مبارزه و جهاد كرده، خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید.

و اضافه نمود: به آن خدائى كه پیامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شده ‏اید شریك هستیم.

عطیه مى‏ گوید: به جابر گفتم: ما كارى نكردیم! اینان شهید شده ‏اند.

گفت: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم كه مى‏فرمود:

«من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك فى عملهم»(11)

هر كه گروهى را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر كه عمل جماعتى را دوست داشته باشد در عمل آنها شریك خواهد بود».

خاندان داغدیده رسالت چون هنگام حركت بسوى كوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، پس از ورود به كربلا براى شهیدان خود به عزادارى پرداختند، «و اقاموا المآتم المقرحة للاكباد؛ ماتمهاى جگر خراش بپا داشتند»

وداع جانسوز

اگر زنان و كودكان در كنار این قبور مى‏ ماندند، خود را در اثر شیون و زارى و گریستن و نوحه كردن هلاك مى ‏نمودند، لذا امام على بن الحسین علیهماالسلام فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به طرف مدینه حركت كنند. چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، سكینه علیها السلام اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حركت داد و جملگى در اطراف قبر مقدس گرد آمدند، سكینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیداً گریست و به سختى نالید و این ابیات را زمزمه كرد:

الا یا كربلا نودعك جسما                                        بلا كفن و لا غسل دفینا

الا یا كربلا نودعك روحا                                           لاحمد و الوصى مع الامینا

یعنی: اى كربلا! بدنى را در تو به و دیعه گذاردیم، كه بدون غسل و كفن مدفون شد ؛ اى كربلا! كسى را به یادگار در تو نهادیم كه او روح احمد و وصى اوست»(12)

پی نوشت:

1) نعمان بن بشیر همان كسى است كه هنگام ورود مسلم بن عقیل به كوفه از طرف یزید امیر كوفه بود، یزید او را بركنار و به جاى او عبیدالله بن زیاد را به امارت كوفه برگزید. نعمان بن شام آمد و از هواداران معاویه و یزید بود. پس از هلاكت یزید، مردم را به بیعت عبدالله بن زبیر فراخواند، اهالى حمص با او مخالفت كرده و او را بعد از واقعه مرج راهط در سال شصت و چهار هجرى كشتند. (الاستیعاب، 4/1496).

2) قمقام زخار، 579.

3) تاریخ طبرى، 5/233.

4) قمقام زخار، 579.

5) او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصارى است، مادرش نسیبه دختر عقبه مى‏باشد، در بیعت عقبة ثانیه در مكه با پدرش حضور داشته ولى كودك بوده است ؛ بعضى او را از شركت كنندگان در جنگ بدر ذكر كرده‏اند ؛ او با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در 18 غزوه شركت نمود، و بعد از رسول خدا در صفین در خدمت على علیه‏السلام بوده و از كسانى است كه سنت پیامبر بسیار از او نقل شده است ؛ او در آخر عمر نابینا گردید ؛ در سال 74 یا 78 و یا 79 در سن 94 سالگى در مدینه رحلت نمود. (الاستیعاب 1/219).

6) شماری از محققان این رخداد را موافق با واقعیات تاریخی نمی دانند به ویژه آنکه، مسیری که کاروان طی می کرده با موقعیت جغرافیائی کربلا، تلاقی نداشته، اما به نظر ما با توجه به نقشه هایی که برخی از پژوهشگران ترسیم کرده اند، وقوع چنین واقعه ای چندان استبعادی ندارد.

محقق عالیقدر حضرت آیت الله، شهید قاضی طباطبائی(ره) در پژوهشی گسترده، ضمن ارائه اسناد و مدارک، کوشیده است تا ثابت نماید که این ملاقات و مجلس سوگواری، در نخستین اربعین شهادت رخ داده و کاملاً با حقایق تاریخی و موقعیت های جغرافیائی سازگار است. ر.ک: تحقیق درباره اول اربعین، چاپ دوم، تبریز، 1397 هـ.ق.

7) الآثار الباقیة(ترجمه)، 2/392.

8) الملهوف، 82.

9) الدمعة الساكبة 5/162.

10) عطیه عوفى را شیخ طوسى در رجال خود از اصحاب امیر المۆمنین ذكر كرده و او معروف به بكالى است كه قبیله ‏اى از همدان مى‏باشد، و او داراى تفسیر قرآنى بوده است در پنج قسمت و خود او مى‏گوید: قرآن را با تفسیرش سه بار بر ابن عباس عرضه كردم و اما قرائت قرآن را هفتاد مرتبه نزد او قرائت نمودم. (تنقیح المقال 2/253)

11) بحارالانوار، 65/130.

12) الدمعة الساكبة، 5/165.

ابوالفضل صالح صدر     

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

کتاب «مقتل الشّمس»، محمدجواد صاحبی.

کتاب «قصّه كربلا»، على نظرى ‏منفرد‏، فصل نهم.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.