تبیان، دستیار زندگی
اهل بیت علیهم السلام را در دروازه ساعات كه پر جمعیت ترین جاهاى شهر بود نگاه داشتند تا مردمى كه براى تماشا و شادمانى جمع شده بودند، به ساز و آواز و رقص و موسیقى بپردازند...! كثرت جمعیت و ازدحام تماشاچیان بقدرى بود كه راه نمى ‏دادند سرها و اسراء را سریع حرك
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کاروان نور در میان گرگهای شامی

امام حسین


وقتی كاروان اهل بیت علیهم السلام به شهر دمشق نزدیك شد حضرت ام‌كلثوم علیهاالسلام كسى را نزد شمر فرستاد و درخواست كرد از طریقى كه تماشاچیان كمترند و ازدحام نیست ایشان را وارد شهر كنند و سرهاى شهدا را از میان محملها بیرون ببرند تا مردم سرگرم به تماشاى سرها شوند و كمتر به اسرا نگاه كنند. شمر ملعون كه تقاضاى ام‌كلثوم علیهاالسلام را شنید بر عكس آن عمل كرد. فرمان داد سرهاى شهدا را بر نیزه ها بلند كرده و در میان محملها و شتران قرار دهند و از دروازه اى كه ازدحام بیشتر است وارد شهر كنند.

در میان اراذل بی حیا

سپاه كفرآئین كوفه و شام، روز اول ماه صفر، آل الله علیهم السلام را به شهر شام وارد كردند و آن ذوات محترم را به صحنه دلخراش و طاقت فرساى تماشاچیان شامى و اوباش و اراذل این شهر تار مواجه نمودند.

آن روز كه اسرا را وارد شهر دمشق مى كردند، یزید معلون در قصر جیرون بود كه از چشم انداز و دورنماى آن جریانات را زیر نظر داشت. همین طور كه چشمش به اسرا و سرهاى شهدائى كه بر سر نیزه بلند شده بودند، خیره شده بود، همین كه به دروازه جیرون رسیدند. كلاغى صداى خود را به قار قار بلند كرد. یزید كه صداى كلاغ را شنید این شعر را خواند:

نعب الغراب فقلت : قل أولا نقل                          فقد أقضیت من الرسول دیونى

یعنى رسول خدا پدران و عشیره مرا در جنگ بدر كشت من امروز از اولاد او انتقام گرفتم. اى كلاغ خواه قار قار كنى یا نكنى من از رسول طلب هایم را گرفتم.

چون این مطلب صراحت در كفر یزید دارد لذا ابن جوزى، و قاضى ابویعلى، و تفتازانى، و جلال الدین سیوطى او را محكوم به كفر نموده، و لعنش كرده اند.

بهر روی اهل بیت علیهم السلام را در دروازه ساعات كه پر جمعیت ترین جاهاى شهر بود نگاه داشتند تا مردمى كه براى تماشا و شادمانى جمع شده بودند، به ساز و آواز و رقص و موسیقى بپردازند...! كثرت جمعیت و ازدحام تماشاچیان بقدرى بود كه راه نمى ‏دادند سرها و اسراء را سریع حركت دهند.

سرهاى شهداء از پیش روى اسیران، و اسراء از پشت، اراذل و اجانب، اطراف اسیران را گرفته بودند، كف مى‏ زدند، رقص مى‏ كردند، هلهله مى‏ نمودند و ناسزا مى ‏گفتند. زنها از پشت بام بى حیائى مى‏ كردند و سنگ پرتاب مى كردند، خاك و خاكستر مى ‏پاشیدند

صاحب روضة الشهداء مى ‏نویسد:

هر چه خواستند اهل بیت علیهم السلام را از دروازه ساعات داخل كنند انبوه جمعیت مانع شد و این امر ممكن نگردید لذا بالاجبار ایشان را از دروازه «نودِر» وارد كردند. وقت ظهر بود كه خاندان پیامبر را به مسجد جامع شهر رساندند. همان طوری كه برخى از اهل تحقیق فرموده ‏اند همان روز اهل بیت علیهم السلام را به مجلس یزید پلید وارد نكرده ‏اند بلكه ایشان را در خرابه‏ اى اسكان دادند و روز بعد آن وجودات محترمه را به بارگاه نحس آن پلید داخل كردند.

مرحوم علامه مجلسى مى ‏نویسد:

چون حضرت امام زین العابدین علیه السلام را با اهل بیت علیهم السلام به شام بردند آنان را در خانه ای جای دادند، اسراء به یكدیگر مى ‏گفتند ما را به این منزل ویرانه جاى داده ‏اند كه خانه بر سر ما فرود آید.

پاسبانان كه رفت و آمد به آن خانه مى‏ كردند به یكدیگر مى‏ گفتند:

اینها از سقف شكسته مى ‏ترسند مبادا بر سرشان خراب شود و خبر ندارند كه فردا چون به حضور امیر رسند حكم به قتل ایشان مى ‏نماید.

بارى آن شب را اهل بیت علیهم السلام در آن خرابه به سر بردند ولى فقط ذات اقدس احدیت از حال آن یادگاران رسول باخبر بود و دانست چه به ایشان گذشت.

امام سجاد(ع)

بارگاه ناپاک یک پلید

روز بعد، غلامان ریختند در آن خانه خراب كه اهل بیت رسول خدا را به مجلس نجس و منحوس یزید لعین ببرند. آل الله را به یك ریسمان بسته و با غل و زنجیر بیرون آوردند. امام زین العابدین علیه السلام مى ‏فرماید:

یك سر ریسمان به گردن من بود و سر دیگر به بازوى عمه ‏ام زینب علیهاالسلام. هر وقت ما كوتاهى در رفتن مى‏ كردیم كعب نیزه و تازیانه مى‏ خوردیم زیرا كه در میان خیل اسیران هم دختران كوچك بودند و هم زنهاى بلند قامت. زنها قدمها را بلند و اطفال كوچك بر مى‏ داشتند. زنها كه مى ‏ایستادند كعب نیزه و تازیانه مى ‏خوردند. صداى ناله ایشان بلند مى‏ شد و چون زنان حركت مى‏ كردند اطفال به روى هم مى ‏ریختند و روى زمین مى ‏افتادند. در این وقت سنگدلان و دژخیمان آن پلید با تازیانه و كعب نیزه بچه‏ ها را از روى زمین بلند مى ‏كردند و با این وضع جانسوز و دلخراش ذرارى و اهل پیغمبر صلى الله علیه و آله را وارد مجلس آن زندیق نمودند.

بارى، سرهاى شهداء از پیش روى اسیران، و اسراء از پشت، اراذل و اجانب، اطراف اسیران را گرفته بودند، كف مى‏ زدند، رقص مى‏ كردند، هلهله مى‏ نمودند و ناسزا مى ‏گفتند. زنها از پشت بام بى حیائى مى‏ كردند و سنگ پرتاب مى كردند، خاك و خاكستر مى ‏پاشیدند.

علیا مكرمه در آن میان با سر برادر خطاب مى ‏كرد و مى‏ گفت:

« یا اخى این صبرى و مهجتى قد اذیبت بمصاب على الجلیل جلیل».

در مقتل ابى مخنف آمده: اسیران را با سرها آوردند به در دارالاماره یزید لعین رسانیدند و در آنجا سه ساعت نگاه داشتند. منتظر بودند از جانب یزید اذن برسد و بخاطر همین آن درب، به «باب الساعات» معروف شد.

اهل بیت علیهم السلام را در دروازه ساعات كه پر جمعیت ترین جاهاى شهر بود نگاه داشتند تا مردمى كه براى تماشا و شادمانى جمع شده بودند، به ساز و آواز و رقص و موسیقى بپردازند...! كثرت جمعیت و ازدحام تماشاچیان بقدرى بود كه راه نمى ‏دادند سرها و اسراء را سریع حركت دهند

و جهت آنكه اهل بیت علیهم السلام را سه ساعت نگاه داشتند آن بود كه هنوز مهمان ‏هاى یزید از وزراء و سفراء و ایلچیان همگی نیامده بودند و در این مدت توقف خیلى بر اهل بیت علیهم السلام سخت گذشت.

سهل گوید: آن زمان كه اسیران را درب دارالأماره نگاه داشته بودند پنج زن در غرفه خانه یزید نشسته بودند تماشا مى‏ كردند. میان آن زنان، عجوزه ‏اى بود قدخمیده، که هشتاد سال از سن نحسش گذشته بود. دید سر پر نور امام علیه السلام بر نیزه، پاى غرفه اوست. سنگى برداشت و آن را به طرف سر مطهر امام پرتاب كرد، سنگ آمد و به سر بریده حضرت خورد.

امام زین العابدین علیه السلام طاقت این مصیبت نیاورد سر بلند كرد عرض كرد:

«اللهم عجل بهلاكها و هلاك من معها؛ خدایا این عجوزه را با همراهان او هلاك كن».

سهل گوید: بخدا قسم هنوز كلام امام تمام نشده بود كه تمام غرفه به زیر آمد و آن پنج زن به درك رفتند.

در این حال كه اسراء را با سرهاى بریده در دارالاماره نگاه داشته بودند مروان حكم ملعون پیدا شد. چشمش كه به سر بریده امام افتاد اظهار فرح و سرور نمود، وجدكنان، پاى طرب كوبان از روى تكبر به اطراف دامن خود نظر مى ‏كرد و ناسزا مى ‏گفت و مى ‏رفت ولى برادرش بنام عبدالرحمن كه مردى صالح و دوستدار خاندان نبوت بود، هنگامى كه آمد و چشمش به سر بریده آقا افتاد، زار زار گریست و رو كرد به مردم و گفت:

اى ظالمان شما كه دیگر روى پیغمبر خدا را نخواهید دید. مگر آنكه گریبان شما را بگیرد و با شما مخاصمه كند...

بهر حال اجازه ورود به مجلس یزید صادر شد و اهل بیت علیهم السلام را در حالى كه به دست یكدیگر زنجیر شده بودند وارد مجلس یزید نمودند.

ابوالفضل صالح صدر     

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

کتاب «مقتل الحسین علیه السلام، از مدینه تا مدینه»، آیت الله سیدمحمدجواد ذهنى تهرانى.

کتاب «مقتل الحسین علیه السلام»، علامه سید عبدالرزاق مقدم.

کتاب «قصّه كربلا»، على نظرى ‏منفرد‏، فصل هشتم.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.