تبیان، دستیار زندگی
آه از دل زینب علیهاالسلام كه غصه همه را او مى‏ خورد و نیز تسلى دل همه را او مى‏ داد و جوانمرده ‏ها را آرام مى‏ كرد با آنانكه هزار نفر مى‏ بایستى خود زینب علیهاالسلام را آرام كنند و دلدارى بدهند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خورشید رویان حریم رسول در قفس

امام حسین

ای عجب از این کاروان که تاریخ را مبهوت کرده است! کاروانی که اسیرانش آزادترین آزاده گانند؛ زنجیریانش پای در رکابِ عشق دارند، دخترانش به مردان همیشه روزگار، درس مردانگی و شجاعت می دهند و کودکانش، وجاهت کفر را به تمسخر می گیرند و حیثیت ظلم را یکسره بر باد می دهند.

مرحوم صدر قزوینى در حدائق الانس از امالی صدوق نقل مى‏ کند:

دربان عبیدالله بن زیاد چون اهل بیت رسالت و خورشید رویان حرم ولایت را به بدترین حال وارد كوفه خراب كردند در روز ورود به مجلس ابن زیاد ملعون نبردند بلكه حكم شد كه اسیران را به زندان برند و فردا در مجلس عمومی ابن زیاد بیاورند.

نقل مى‏ كند كه بعد از ورود اسیران به كوفه حكم از جانب ابن زیاد لعین شد كه امام زین العابدین علیه السلام را در غل و زنجیر بكشند و با زنهاى اسیر به زندان ببرند. دربان می گوید:

من همراه اسیران بودم، آن زنان دلشكسته را به سمت زندان مى‏بردم. از هیچ كوچه و بازار نگذشتم مگر آنكه از زن و مرد كوفه پر بود. همین كه چشم تماشائیان بر حال زار اسیران و یتیمان مى ‏افتاد یكمرتبه خروش و ناله از زن و مرد بلند شد، لطمه به سر و صورت مى‏زدند و گریه مى‏كردند. به همین حالت آنها را آوردند تا به در زندان.

چشم مخدرات امامت و ولایت كه به زندان افتاد چنان شورى در سر، و سوزى در جگر آنها افتاد و هر یك مقالى و زبانحالى داشتند:

ای كاش یكى خبر به نجف مى ‏برد كه یا على برخیز و خون از دیدگان بریز كه مى ‏خواهند دخترانت را به زندان ببرند.

ای كاش زهرا مى‏آمد مى‏دید دختران نورس و اطفال بى كس فرزندش را با پسر بیمارش چگونه به زندان مى‏برند.

شیخ صدوق مى‏فرماید : تمام اسیران را در زندان تنگى جاى دادند و كار را بر آنها سخت گرفتند.

مرحوم علامه در ریاض مى ‏فرماید:

آنچه تفحص كردم در كتاب نیافتم خبرى كه آیا این زندان اطاق سرپوشیده یا خانه خرابى بوده كه اطاقهاى متعدد و مایحتاج داشته كه ساكنین آن در سعه و رفاه باشند ولیكن كیفیت تضییق و تنگ گرفتن بر اهل بیت رسالت از جمله واضحات است كه پاسبانان اسیران را از ورود و خروج منع مى‏ نمودند و نیز آب و نان را از ایشان مضایقه مى‏ كردند چنانچه بر اسیران مغضوب مى‏ نمایند بلكه سخت‏تر بعمل آوردند. و آنچه از ظواهر اخبار بر مى ‏آید آنست كه اسیران را در یك زندان جاى دادند و نیز آقا و نوكر و كنیز را در یكجا مقام دادند.

آه از دل زینب علیهاالسلام كه غصه همه را او مى‏ خورد و نیز تسلى دل همه را او مى‏ داد و جوانمرده ‏ها را آرام مى‏ كرد با آنانكه هزار نفر مى‏ بایستى خود زینب علیهاالسلام را آرام كنند و دلدارى بدهند

از بند بند هر یك از آن اسیران مستمند ناله و نوائى بلند بود یكى در نوحه و دیگرى در ناله یكى در ضجه و دیگرى در گریه یكى در مناجات دیگرى با جد و پدر در عرض حاجات یكى پدر پدر مى ‏گفت دیگرى برادر برادر مى ‏كرد.

آه از دل زینب علیهاالسلام كه غصه همه را او مى‏ خورد و نیز تسلى دل همه را او مى‏ داد و جوانمرده ‏ها را آرام مى‏ كرد با آنانكه هزار نفر مى‏ بایستى خود زینب علیهاالسلام را آرام كنند و دلدارى بدهند. هر وقت كه دل آن معصومه و مظلومه به جوش مى‏ آمد آهى سوزناك كه شرر بر قبه افلاك مى‏ زد از دل بر مى‏ كشید و به زبانحال مى ‏فرمود:

صبا برو به نجف نزد بوتراب امشب                            بگو ز بهر خدا در نجف مخواب امشب

بیا بكوفه بزندان بگو كه اى زینب                              مباركست ترا منزل خراب امشب

بیا كه بازوى شصت و چهار زن بستند                       ستمگران جفاجو به یك طناب امشب

بیار مقنعه با خود كه نیست زینب را                                    بغیر موى پریشان به رخ نقاب امشب

امام حسین

مرحوم علامه در ریاض الاحزان مى ‏فرماید:

آه از این عبارت جگر گداز كه مى‏فرماید:

«فلما جلست زینب بنت على فى المجالس و حولها النساء و البنات و الیتامى بحالة تقشعر منه الجلود بل یذوب الحجر الجلمود؛

چون زینب مظلومه و آن مخدره معصومه دختر كبراى امیرالمومنین علیهماالسلام زندان نشین شد در اطراف آن مخدره باعفاف زنهاى دلخون و دختران محزون و یتیمان دل خسته و طفلان دلشكسته نشستند به حالتى كه دلها آب و جگرها كباب مى‏گشت».

« اخذت تبكى بحرقة و توجع و تنوح بشجوة و تفضع و تبكى ببكائها الخواتین و الاماء و الارامل و الیتامى و المسلبات و الایامى؛

ای كاش یكى خبر به نجف مى ‏برد كه یا على برخیز و خون از دیدگان بریز كه مى ‏خواهند دخترانت را به زندان ببرند. ای كاش زهرا مى‏آمد مى‏دید دختران نورس و اطفال بى كس فرزندش را با پسر بیمارش چگونه به زندان مى‏برند

علیا مخدره آن حالت خود را مشاهده كرد كه در میان محبس خانه تنگ و مملو از مرد و زن بى فرش و چراغ و بى روشنائى است، شروع كرد به اشک ریختن و آه كشیدن از سوز جگر. با دل پر شرر ناله مى‏ كرد. قطرات اشک مثل مروارید به دامن مى‏ ریخت. زنها از اثر ناله آن معصومه به شیون در آمدند. علیا مكرمه زینب خاتون علیهاالسلام رو كرد به خواهرش ام كلثوم علیهاالسلام فرمود كه:

اخت یا اخت اسكبى الدمع حزنا                           لقتیل ما اغمضت عینا

اى خواهر از روز سیاه ما دختران حیدر كه بعدها ما چه‏ ها باید ببینیم و چه ظلمها باید بكشیم، اى خواهر بیا از براى خود بگرییم بلكه از براى آن غریب كه در وقت مردن چشمهایش را نبستیم و ببالینش در وقت جان دادن ننشستیم. ای حسین! فداى لب تشنه تو برادر جان، فداى بدن عریان تو، قربان دختران یتیم و اطفال تو.

وا ذلتاه من بعد عز واضیعتاه یا جداه وا خیبتاه بعد حسین وا غربتاه وا وحدتاه».

سپس مرحوم قزوینى در ریاض فرمود:

همینكه آن فوج اسیران را در زندان حبس كردند در زندان را بر روى آنها بستند مردم تماشائى متفرق شدند. بعضى خوشحال و مسرور بودند و جمعى گریان و محزون بودند. هر چه بود رفتند به خانه‏هاى خود اما عزیزان دنیا و آخرت در زندان با گریه و افغان ماندند.

کاروانِ بی سر و بی سرپرست                غُل به گردن، خشکْ لب، تاول به دست

کاروان از بس که آتش دیده بود                       اشک در چشمانشان خشکیده بود

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع:

کتاب «مقتل الحسین علیه السلام، از مدینه تا مدینه»، آیت الله سیدمحمدجواد ذهنى تهرانى.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.