تبیان، دستیار زندگی
بالا کرد و با انگشت کوه پر برفی را نشان داد و گفت: - یک روز من از پدرم پرسیدم گفت که از بالای آن کوه می آید. قورباغه سبز با تعجب گفت: - مگر می شود، چون پدر من هم گفته که این جوی همیشه آب دارد. پس وقتی همه برفها آب شد از کجا ا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قورباغه خاکستری سرش را بالا کرد و با انگشت کوه پر برفی را نشان داد و گفت:

- یک روز من از پدرم پرسیدم گفت که از بالای آن کوه می آید.

قورباغه سبز با تعجب گفت:

- مگر می شود، چون پدر من هم گفته که این جوی همیشه آب دارد.

پس وقتی همه برفها آب شد از کجا این جوی پر آب می شود؟

قورباغه خاکستری کمی فکر کرد و بعد مثل اینکه چیزی به فکرش رسیده باشد، گفت:

- خوب این که کاری ندارد، می توانیم بالای آن کوه برویم و ببینیم.

قورباغه سبز گفت:

- تو فکر می کنی می توانیم از کوه بالا برویم؟

قورباغه خاکستری به کوه نگاه کرد و گفت:

- نه، کوه خیلی بلند است ما نمی توانیم به قله اش برسیم.

قورباغه سبز کمی فکر کرد و گفت:

- فهمیدم، بهترین کار اینست که برویم ببینیم این آب به کجا می رود، حتماً از آنجا یک طوری به کوه بر می گردد.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.