دفاع مقدس، حوادث هویت ساز
در میان فرماندهان جنگ من در خاطرم است شهید حسن باقری هم گزارشهای روزانه داشته است، چقدر فرماندهان ما در طول دوران دفاع مقدس چنین گزارشها و دستنوشتههایی دارند و اصلا خود شما آیا به صورت روزانه خاطرات و گزارشهایی را مینوشتید؟
من ابتدا شروع کرده بودم به نوشتن، ولی بعد به ذهنم آمد برای این که فردا روزی، کسی روی نوشتهها تردیدی ایجاد نکند، اگر اشتباه نکنم از عملیات فتح المبین به بعد یعنی بهمن 1360 تصمیم گرفتیم راویان جنگ را در لشکرها و قرارگاهها مستقر کنیم و اینها بیایند و ضبط کنند و این طرح که اجرایی شد من نوشتهها را کمتر پیگیری کردم.
این هم که میگویم ضبط به این دلیل بود که اولا توسط شخص دیگری صورت میگرفت و ثانیا استناد بیشتری داشت.
البته خیلی از فرماندهان مانند شهید حسن باقری و سردار غلامعلی رشید، دست به قلمشان خوب بود و نوشتهاند؛ خود من اما به این دلیل که همیشه یک راوی در کنارم بود، کمتر نوشتم، ولی به هر حال دستنوشتههایی دارم.
این دستنوشتههایی که میگویید چقدر با آن ناگفتههای جنگ شما در ارتباط است، ناگفتههایی که گاهی در برخی محافل و مراسم به آنها اشاره میکنید!
خیلی زیاد. خیلی موضوعات و بحثهای این دستنوشتهها جالب است که بعضا گفته هم نشده است.
این کتاب حدود 300 صفحه دارد، فکر میکنید برای انتشار ناگفتههایتان چند جلد یا چند صفحه دیگر لازم است؟
فکر میکنم حداقل دو جلد کتاب در حدود 500 صفحه نیاز دارد.
شما این روزها در مجامع و رویدادهای فرهنگی و هنری هم حضور داشتهاید که از نمونههای آخر آن میتوانم به بازدیدتان از «سمفونی کارون» آقای انتظامی یا «اپرای حافظ» آقای غریبپور اشاره کنم، از طرفی برخی از فرماندهان و شهدای شاخص جنگ تحمیلی هم بخشی از زندگی شان در طول سالهای اخیر دستمایه خلق اثر هنری و سینمایی شده است که باز هم برای نمونه میتوانم به کلید خوردن فیلم «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا با درونمایه زندگی شهید چمران اشاره کنم؛ احساس میکنم زندگی و خاطرات شما از دوران دفاع مقدس بشدت ظرفیت تبدیلشدن به یک فیلم یا سریال تلویزیونی را دارد.
من مخالف این کار نیستم که فیلمی ساخته شود و البته هیچگاه در این رابطه خودم تلاشی نداشتهام و کسی را هم تشویق به انجام آن نکردهام. بالاخره در این مورد من مقاومتم کمتر از گذشته شده است و میتوانم بگویم حداقل مانع نمیشوم.
بگذارید این موضوع را از بُعد شخصی خارج کنیم و کلانتر به آن بنگریم، در حقیقت دفاع ما در جنگ تحمیلی یک انقلاب بوده است و به همین دلیل ظرفیت فرهنگی ـ هنری فوقالعاده بالایی دارد، یعنی اگر همانطور که صدام با ما میجنگید ما هم به همان شکل و روش با او میجنگیدیم خیلی از نظر فرهنگی چیز مهمی در دفاع ما وجود نداشت؛ ولی از آنجا که مبارزه ما جنبههای انسانی، ایدئولوژیک و اجتماعی خیلی زیادی داشت این دفاع ما یک دفاع مردمی بوده است.
مردم با تمام وجود در بخشها و مقاطع مختلف جنگ حضور داشتند، در حالی که طرف مقابل ما یک دولت و رژیم بود که به پشتوانه غرب وارد این کارزار شده بود؛ بنابراین ظرفیت و قابلیت فرهنگی و هنری فراوانی در جنگ وجود دارد که میتوان از آن استفاده کرد.
پس بگذارید من همین بحث را دوباره به کتاب شما و موضوعی مرتبط، گره بزنم؛ در انتهای کتاب مقالهای از شما چاپ شده است که در این مقاله برای متمایزکردن جنگ تحمیلی با دیگر موارد مشابهش در جهان از سه مولفه یاد میکنید که دومین مولفه، هویت و فرهنگ است.
دفاع مقدس یکی از حوادث هویت ساز ما بود؛ یعنی بسیاری از رزمندگان ما که در این جنگ شرکت میکردند دنبال گمشده خودشان بودند و در حقیقت خودشان را در دفاع میدیدند و تعریف میکردند.
آنها با تمام وجود علیه ستم تاریخی که به ایران شده بود بسیج شده بودند و این موضوع را فریاد میکشیدند و نمود این فریاد را در شلیک و تیراندازی و رشادتها و ایثارگریهایشان میشد بخوبی و وضوح رصد کرد.
به بیان دیگر رزمندگان، خود ِ تاریخی از دست رفته شان را پیدا میکردند؛ ایران کشور بسیار بزرگ و پرعظمتی بود، اما در 200 سال گذشته چه از نظر جغرافیایی و چه از نظر سیاسی، ایران را له کرده بودند؛ در هر دو جنگ جهانی اول و دوم ایران بسیار آسیب دیده بود، قبل از این دو جنگ بخشهای زیادی از خاک این سرزمین جدا شده و در حقیقت ما تحقیر شده بودیم.
ایرانیها یک فرصتی میخواستند که این تحقیر تاریخی را کلا کنار بزنند و یک هویت جدید پیدا کنند، این جنگ فرصت خوبی به جوانان ایران داد تا خودشان را پیدا کنند و هویتی در شأن ایران داشته باشند.
دفاع مقدس یکی از حوادث هویت ساز ما بود؛ یعنی بسیاری از رزمندگان ما که در این جنگ شرکت میکردند دنبال گمشده خودشان بودند و در حقیقت خودشان را در دفاع میدیدند و تعریف میکردند.آنها با تمام وجود علیه ستم تاریخی که به ایران شده بود بسیج شده بودند و این موضوع را فریاد میکشیدند و نمود این فریاد را در شلیک و تیراندازی و رشادتها و ایثارگریهایشان میشد بخوبی و وضوح رصد کرد
سردار سرلشکر غلامعلی رشید در مقدمه کتاب هنگامی که درباره ویژگیهای فرماندهی شما چند نکته را اشاره میکند، یکی از مهمترین مولفهها را ابداع و نوآوری «برادر محسن» میداند، کمی درباره این نوآوری در جنگ برای ما سخن بگویید تا در پرسش بعدی همین موضوع را در جامعه امروز بررسی کنیم.
ببینید ما در جنگ خیلی زود متوجه شدیم که در یک نابرابری بزرگی به سر میبریم؛ از نظر تعداد نیرو، تجهیزات و حتی اقتصادِ جنگ، شرایط ما با دشمن قابل مقایسه نبود و لذا تنها راه برای غلبه بر دشمن را در دو عنصر جستجو میکردیم؛ یکی ایمان و توکل و دیگری نوآوری، اندیشه و تفکر.
بنابراین سعی کردیم همیشه در حالت نوآوری باشیم و دشمن را از این نظر غافلگیر کنیم؛ برای همین من همیشه به دوستان میگفتم ما باید غافلگیری استراتژیکی داشته باشیم، چراکه اگر غافلگیری تاکتیکی برای ما شدنی هم باشد، خیلی در پیروزی ما نقش ندارد.
به عنوان مثال خیبر را به همین دلیل انتخاب کردیم؛ چون دشمن زرهی داشت، ما نداشتیم و جنگ را در باتلاقها بردیم تا خاصیت زرهی دشمن خنثی شود.
همین باعث شد تا چهار سال بعد از آن ماجرا، عراقیها باتلاقها را خشک میکردند تا زمین پیدا کنند و مانور دهند و بر همین اساس اکثر باتلاقهای جنوب عراق را با هزینه بسیار زیاد و مهندسی دشوار، خشک کردند تا بتوانند سرپا بایستند.
در تاریخ جنگ و مستندسازی کارهای خوب فراوانی شده است، ولی انحراف، سوءاستفادههای سیاسی و تحریفهایی هم وجود دارد و مجموع اینها باعث شده است با وجود آن که نمیخواستم در زمان عمر خودم چیزی بنویسم بناچار قبول کنم و بنویسم.
ما با این نوآوری عملا ده، پانزده لشکر دشمن را از مبارزه خارج و در واقع توان نظامی دشمن را کوچک کردیم، در حدی که بتوانیم با آن مقابله کنیم.
با انتخاب و تغییر زمینِ نبرد و انتخاب صحنه جنگ جدید، عملا توان دشمن را کاهش دادیم؛ البته کار سادهای نبود ما هم بالاخره در جنگ باتلاقی گرفتاریهایی داشتیم، ولی ما راحتتر میتوانستیم خودمان را تطبیق دهیم؛ ارتش آنها یک نیروی کلاسیک بود و ما نیروی مردمی و انقلابی داشتیم. حتی ارتش ایران هم ارزشی و حزباللهی شده بود.
ادامه دارد....
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: جام جم آنلاین- گفتوگو، سینا علیمحمدی