تبیان، دستیار زندگی
داستان سرایان و خیال پردازان با تحریفات و افسانه های موهوم خود و با شاخ و برگ های دروغینی که به داستان پر جاذبه حضرت یوسف علیه السلام دادند، چهره تابناک این پیامبررا نیزبه سان دیگر پیامبران غبارآلود جلوه دادند و تلاش کردند با آلوده ساختن این سرچشمه پاک، ج
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

و شهوت از سر انگشتان او خارج شد!

حضرت یوسف


داستان سرایان و خیال پردازان با تحریفات و افسانه های موهوم خود و با شاخ و برگ های دروغینی که به داستان پر جاذبه حضرت یوسف علیه السلام دادند، چهره تابناک این پیامبررا نیزبه سان دیگر پیامبران غبارآلود جلوه دادند و تلاش کردند با آلوده ساختن این سرچشمه پاک، جویندگان حقیقت را از بهره جستن از این زلال معنوی محروم کنند. ما در ذیل به برخی از اباطیل و سخنان زشت و مشمئز کننده آنان اشاره می کنیم.

یوسف صدّیق در تاریخ بشریت یکی از چهره های زیبای معنوی و از شخصیت های ممتاز و و کم نظیری است که از مکتب تربیتی و انسان ساز وی می توان درس های پرهیزگاری، طهارت نفس و پاکدامنی و سایر کمالات اخلاقی را فرا گرفت؛ بدین خاطر است که خداوند تعالی داستان یوسف را «احسن القصص» خوانده و آن حضرت را به عنوان یک تمثیل ایمان و اخلاق و به عنوان نمونه والای انسانیّت و فضیلت معرفی کرده و مشتاقان حقیقت و معنویّت از آن آیینه تمام نمای سجایای اخلاقی فرا خوانده است. اما افسوس که داستان سرایان و خیال پردازان با تحریفات و افسانه های موهوم خود و با شاخ و برگ های دروغینی که به این داستان پر جاذبه دادند، چهره تابناک این پیامبر را نیز به سان دیگر پیامبران غبارآلود جلوه دادند و تلاش کردند با آلوده ساختن این سرچشمه پاک، جویندگان حقیقت را از بهره جستن از این زلال معنوی محروم کنند. ما در ذیل به برخی از اباطیل و سخنان زشت و مشمئز کننده آنان اشاره می کنیم.

اسرائیلیات و قصد مراوده یوسف با همسر عزیز مصر

مصائب یوسف (علیه السلام)

در تفاسیری چند در ذیل آیه کریمه: « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ » « ...آن زن قصد او کرد و او نیز (اگر برهان پروردگار را نمی دید) قصد وی می شود....» (یوسف/24) روایات اسرائیلی و افسانه های خرافی فراوانی وارد شده و نسبت های بسیار زشت و ناروایی به ساحت پاک حضرت یوسف (علیه السلام) داده اند که قلم از نگارش آن شرم دارد و به جرأت باید گفت در برخی از رمان های مبتذل نیز چنین پرده دری ها و صحنه آرایی هایی صورت نگرفته است!

همانا اگر این مجعولات در کتب تاریخی نقل شده بود، هیچ گاه حاضر نمی شدیم که آن ها را نقل کنیم و صفحه سفید کاغذ را به آن بیالاییم؛ اما چه می توان کرد که هرزه درابان این اباطبل را به عنوان تفسیر قرآن و در جنب کلام الهی جا داده اند و از همین رهگذر جفای بسیاری در حق این کتاب هدایت کرده اند که ما برای باز کردن مشت این دروغ پردازان و افشای اهداف شوم آنان ناچاریم تا برخی از این روایات را نقل کنیم و آن گاه آن ها را به دایره نقد ریخته، بی پایگی آن ها را آشکار کنیم؛

اعتراف همسر عزیز نیز بینه ای است روشن، چرا که وی به گناه خویش اقرار کرده می گوید: «من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد!» «الان حقّ آشکار شد! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم و او از راستگویان است»

حدیت اول:

«بغوی» در تفسیر «معالم التزیل» در تفسیر آیه یاد شده می گوید: «مقصود از «همّت به» آن است که آن زن تصمیم گرفت تا مرتکب زنا شود و مقصود از «همّ به» آن است که یوسف .... و در موضعی نشست که یک خیانتکار نسبت به زنی در آنجا می نشیند!»[1]

بی شرمانه آنکه بغوی این تفسیر را به بیشتر متقّدمان که نام برخی از آن ها را ذکر کرده، نسبت می دهد.[2]

حدیث دوم:

در همان تفسیر از قول «ضحاک» نقل شده که می گفت: «شیطان یک دست بر پهلوی یوسف نهاد و یک دست بر پهلوی همسر عزیز مصر تا آن دو را به قصد مراوده با هم جمع کند!»[3]

در تفسیری «طبری» و «درالمنثور» نیز روایت مجعول دیگری آمده است که حتی بیان آن ها اسائه ادب به ساخت پیامبر الهی است![4] این دروغ پردازان همچنین در تفسیر و توضیح عبارت «برهان ربّه» (یعنی آن نشانه الهی که مانع قصد یوسف شد و به گمان اینان او را از ارتکاب گناه باز داشت) روایات و افسانه های عجیب و غریبی نقل کرده اند. از جمله اینکه:

در تفسیر «درالمثور» و برخی از تفاسیر دیگر از «وهب بن منبه» نقل شده که وی در معنی «همّ بها» (یوسف به آن زن قصد کرد) می گوید: «یوسف جامه از تن در آورد و نشست آنجا که مردی نسبت به همسرش می نشیند؛ در این حالت دستی که مچ و بازو نداشت در میان آن دو آشکار شد که بر روی آن نوشته شده بود: «و ان علیکم لحفظین کراما کاتبین یعلمون ما تفعلون» «و بی شک نگاهبانانی بر شما گمارده شده والامقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما)، که می دانند شما چه می کنید!»[5]

از ترس این صحنه هر دوی آنان گریختند، اما همین که ترس آنان زایل شد، دوباره به جای خود باز گشتند (و برای ارتکاب گناه آماده  شدند) اما آن دست بار دیگر پدیدار شد در حالی که این بار بر روی آن نوشته شده بود: « و لا تقریوا الزنی انه کان فاحشه و ساء سبیلا»[6] هر دوی آنان گریختند، اما همین که ترس آنان زایل شد، دوباره به جای خود بازگشتند و قصد گناه کردند. در اینجا بود که خداوند متعال به جبرئیل فرمود: «بنده مرا پیش از این که بخواهد مرتکب گناه شود در باب.» بنابراین جبرئیل داغی بر دستان یوسف نهاد و گفت: «ای یوسف آیا مرتکب عمل سفیهان می شوی در حالی که نام تو در دیوان انبیاء الهی نگاشته شده است؟» و با بال های خود بر وی زد به گونه ای که شهوت از سر انگشتان یوسف خارج شد!»[7]

رد و طرد این افسانه های مجمول و خرافی

تضاد این روایات با سیاق آیات قرآن

درباره پاکدامنی یوسف و رفع این افتراها از ساحت قدسی این پیامبر الهی، فخر رازی استدلال های قرآنی تغزی را ارائه می کند[8] و اشاره می دارد تمام کسانی که در این داستان، حتی کوچک ترین نقش و ارتباطی در این ماجرا داشته اند، هر یک به نوبه خود به عفّت و پاکدامنی و برائت یوسف از این تهمت ها گواهی داده اند، بدین معنا که بزرگترین شاهد و گواه خداوند تبارک است که در این باره فرمود: «این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود[9]

حضرت یوسف

یوسف که خدا او را صدیق خوانده نیز نفس خود را از هر گونه آلودگی مبرا دانسته و در تبرئه خویش از این تهمت ها می گوید. «او(همسر عزیز مصر) مرا ا اصرار به سوی خود دعوت کرد»[10] یا می گوید: «پروردگارا زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینها (زنان مصر) مرا به سوی آن می خوانند.»[11] هم چنین فرمود: «من در غیاب به وی (عزیز مصر) خیانت نکردم.»[12]

اعتراف همسر عزیز نیز بینه ای است روشن، چرا که وی به گناه خویش اقرار کرده می گوید: «من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد!»[13] «الان حقّ آشکار شد! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم و او از راستگویان است»[14]

همچنین اعتراف عزیز مصر نیز شنیدنی است؛ زیرا او همسر خود را محرک اصلی این حادثه دانسته می گوید: «یوسف! از افشای این موضوع صرف نظر کن! و تو ای زن نیز از گناهت استغفار کن.» [15] یا می گوید: «این از مکر و حیله شما زنان است که مکر و حیله تان عظیم است.» [16]

زنان اشرافی مصر هم به پاکی و طهارت یوسف گواهی دادند و گفتند: «منزه است خدا! ما هیچ عیبی در او نیافتیم!»[17]

در نهایت شیطان هم به سلامتی نفس یوسف و عدم توفیق در گمراه کردن وی اقرار کرده و می گوید: «به عزّتت سوگند همه آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلّص او را.»[18] شیطان اقرار داشته که نمی تواند بندگان مخلص خدا را بفریبد و یوسف به گواهی حق تعالی از بندگان مخلص الهی بود.[19]

چنین آیاتی هیچ گونه شبهه ای باقی نمی گذارد که دامان پاک یوسف از هر گونه آلودگی پاک مانده و او هرگز اسیر چنگال هوی و هوس نشده است. جا دارد به آن دسته از کج فهمانی که چنین تهمت ناروایی را به ساحت پاک یوسف (علیه السلام) نسبت داده اند بگوییم: اگر شما از پیروان دین خدایید، بیایید و گواهی خداوند متعال را درباره پاکدامنی یوسف پذیرا باشید و اگر از پیروان و لشگریان شیطان هستید، پس بر اعتراف شیطان نسبت به برائت یوسف (علیه السلام) از گناه کردن نهید. اما بعید نیست این نابخردان پاسخ گویند که ما در ابتدا از شاگردان شیطان بودیم، اما هم اکنون خود استقلال یافته ایم و در سفاهت و پستی از استاد خود برتریم![20]

منافات این روایات با مقام عصمت انبیا (علیه السلام)

اساساً پیامبران منادی دعوت به سوی خدا و باب هدایت و تربیت خلق هستند و به دلیل احراز چنین مسئولیت خطیر و منصب بزرگی است که لازم است از انواع لغزش ها و آلایش ها مصون و معصوم باشند تا از این رهگذر، هدف مهم بعثت انبیا که همانا تربیت و تکامل نفوس انسان هاست تأمین شود.

پیامبری چون یوسف (علیه السلام) نیز در پرتو همین ملکه عصمت بود که قدم هایش در آن پرتگاه هولناک نلغزید و گردی از گناه، دامان پاکش را نیالود و گر چه همه زمینه ها برای ارتکاب چنین گناهی محیا بود اما چون عشق الهی کانون دل یوسف را پر ساخته بود او را غرق در مشاهده جمال و جلال الهی کرده بود، دل به هوس های زودگذر نبرد و تمام درهایی که آن هوس باز بر وی بسته بود، به کلید تقوا گشود و خود را از این مهلکه رهاند؛ بدین سان بود که نام و پاداش در بستر تاریخ به عفّت و پاکدامنی قرین شد و به عنوان الگوی جوانمردی و عفّت پیشگی شهره آفاق شد.

«بغوی» در تفسیر «معالم التزیل» در تفسیر آیه یاد شده می گوید: «مقصود از «همّت به» آن است که آن زن تصمیم گرفت تا مرتکب زنا شود و مقصود از «همّ به» آن است که یوسف .... و در موضعی نشست که یک خیانتکار نسبت به زنی در آنجا می نشیند!»

اما جاهلانی که به جاعلان احادیث اسرائیلی و خرافی در داستان یوسف (علیه السلام) اعتماد کرده اند، کسانی هستند که به تعبیر علامه طباطبایی (ره) برای معارف دینی جز حس و حدیث. هیچ اصل ثابتی قابل نبوده و برای مقام های معنوی مانند بنوّت و ولایت و عصمت و اخلاص، هیچ پایه و اصلی جز وضع و اعتبار نمی شناسند و این مورد را جزعنوان هایی اعتباری و فاقد حقیقت. چیز دیگری نمی دانند و به همین دلیل نیز نفوس انبیاء کرام را با سایر نفوس عوام که چون اسباب بازی ملعبه هوا و هوس ها قرار می گیرند و به انواع رذالت ها و ناپاکی ها کشیده می شوند، قیاس کرده اند؛ غافل از اینکه میان این دو فرق از زمین تا آسمان است![21]

سرچشمه این روایات خرافی

باز هم یهودیان!

خلق چنین آثار مجعولی به دست ناپاک یهودیان و قصّه پردازان بی پروا، امری است که از این جماعت نابکار، دور از انتظار نیست. اما آنچه بسیار عجیب و دردناک است. اینکه برخی مفسران اسلامی همچون طبری، بغوی و مانند ایشان، به دنبال نقل این همه خرافات و تهمت هایی که ساحت مقدّس حضرت یوسف (علیه السلام)را آلوده کرده، در مقام توجیه و تأویل آن ها برآمده، تنها بدین دلیل که چنین یاوه هایی عنوان حدیث و روایت را یدک می کشند، از نظر اینان قابل احترام و تقدیس بوده، تکذیب این دروغ ها را مصادف با تکذیب عقاید و نظرهای پیشینیان دانسته اند!

بدین سان تعبّد کورکورانه این دسته از مفسران بر آثار نقلی و وحی منزل قلمداد کردن هر آنچه پیشینیان بر زبان رانده اند سبب شد تا اوراق این گونه تفاسیر آکنده از روایات اسرائیلی و اباطیلی شود که چشمه سار زلال معارف قرآنی را آلوده ساخته، ساخته، ساحت قدسیه پیامبران الهی را مخدوش کند.

علامه طباطبائی(ره) درباره چنین مفسرانی که بی پروا روایات اسرائیلی را در ذیل داستان یوسف (علیه السلام) گزارش کرده اند می فرماید: «از کسانی که زیر بار این گونه حرف های گوناگون و جعلیات یهودیان و هر روایت ساختگی می روند هیچ بعید نیست؛ زیرا همین ها هستند که به خاطر یک مشت روایات مجهول الهویه، جدّ یوسف (علیه السلام) یعنی ابراهیم خلیل و همسرش ساره را متّهم می کنند. آری چنین کسانی پاکی ندارند از اینکه نبیره ابراهیم، یعنی یوسف را درباره همسر عزیز متّهم سازند.»[22]

پی نوشت:

[1] معالم التنزیل /ج3/ص270

[2] همان

[3] همان

[4] تفسیر طبری/ج12/ص109

[5] انفطار

[6] اسراء/32

[7] تفسیردرالمنثور/ج4/ص14

[8]تفسیر طبری/ج12/ص110-تفسیر درالمنثور/ج4

[9] همان

[10] همان

[11] همان

[12] همان

[13] همان

[14] تفسیر المنار/ج12/ص281

[15] التفسیرالکبیر/ج18/ص116و117

[16] یوسف/24

[17] همان/26

[18] همان/24

[19] همان/26

[20] همان/32

[21] همان/51

[22] همان/29

فرآوری : زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان  


منبع :

مجله ترنم وحی ، شماره هشتم،حمید محمد قاسمی