اسرائیلیات و نحوهی فریب آدم و حوا توسط ابلیس
وهب داستان نحوه ی فریب آدم و حوا توسط شیطان را با قالبی اسلامی نقش مجدد زده، با دخل و تصرفات خود در آن سعی داشته تا روح اسلامی در کالبد این خرافه بدمد، که از عالم نمایانی چون وهب، به کارگیری چنین شگردها و ترفندهایی دور از انتظار نمی نماید.
در تفسیر طبری از وهب بن منبه چنین روایات شده که: «زمانی که آدم و ذریهاش یا زوجهاش – شک از ناقل روایت است – در بهشت اسکان گزیدند، از درختی منع شدند؛ این درخت با شاخههای پیچ در پیچ خود میوهای داشت که ملائکه برای جاودان ماندن خود از آن میخوردند و این همان میوهای بود که خدا آدم و همسرش را از خوردن آن بر حذر داشته بود.
زمانی که ابلیس تصمیم گرفت تا آدم و حوا را بفریبد، در شکم مار وارد شد و مار در آن زمان چهار پا داشت! و گویی از زیباترین حیواناتی بود که خداوند خلق کرده بود. وقتی مار وارد بهشت شد، ابلیس خارج شد و از درخت ممنوعه مقداری برگرفت و به سوی حوا آمد و گفت: به این درخت نگاه کن! چه خوشبو و خوش طعم و خوش رنگ است! حوا از درخت گرفته و مقداری از میوهاش را خورد و آنگاه نزد آدم رفته و همان را که از شیطان شنیده بود به او باز گفت. آدم نیز از آن خورد و به دنبال آن زشتی های آنها آشکار شد. آدم خجالت کشید و داخل درختی خود را مخفی کرد. پروردگارش وی را ندا داد که ای آدم کجایی؟ آدم گفت: پروردگارا اینجا هستم! خدا گفت : چرا بیرون نمیآیی؟ گفت : پروردگار، از تو خجالت میکشم.
خدا گفت : ملعون است آن زمینی که از آن خلق شدهای، چنان لعنتی که در تمام عمر از آن تیغ بروید… سپس فرمود : ای حوا تو بودی که بندة مر اغوا کردی، از این پس هیچ گاه باردار نخواهی شد مگر اینکه توأم با رنج و درد باشد! و چنانچه بخواهی وضع حمل کنی، چندین مرتبه مشرف به مرگ میشوی! به مار نیز گفت : تو این ملعون (ابلیس) را در شکمت جای دادی، تا آن که بندة مرا بفریبد، تو ملعون هستی به لعنتی که پاهایت در شکمت فرو میروند و برای تو رزق و روزی جز خاک نخواهد بود، تو دشمن بنی آدم هستی و آنان نیز دشمن تو … عمرو میگوید : از وهب پرسیدند- چگونه چنین چیزی صحت دارد- در حالی که فرشتگان غذا نمیخورند؟ وهب در پاسخ گفت : خدا هرچه بخواهد میشود!» طبری همچنین به سند خود از این عباس، ابن مسعود و جمعی دیگر از صحابه همین داستان را نقل کرده است.
از مقایسه این داستان تورات با آنچه طبری در تفسیر خود از وهب بن منبه گزارش کرده به خوبی روشن می شود که وهب این داستان تورات را با قالبی اسلامی نقش مجدد زده، با دخل و تصرفات خود در آن سعی داشته تا روح اسلامی در کالبد این خرافه بدمد، که از عالم نمایانی چون وهب، به کارگیری چنین شگردها و ترفندهایی دور از انتظار نمی نماید
قرطبی نیز با تکیه بر داستان وهب بن منبه می نویسد: «گفته می شود مار در بهشت، خادم آدم بود. اما خیانت ورزید و زمینه ی نفوذ دشمن خدا (ابلیس) را به بهشت فراهم آورد، و چون به زمین آمدند، مار این دشمنی را فزون تر ساخت و چنین شد که خداوند روزی او را در خاک قرار داد.»
در برخی منابع آمده از آن جا که مار ابلیس را در میان آرواره و دندان های پیشین خود پنهان ساخته بود، زهری که در میان دندان های مار قرار دارد، همان اثر نشیمنگاه ابلیس بر آن است!
شگفت آن که برخی برای اثبات مشارکت مار با ابلیس در طرح توطئه ی فریفتن آدم علیه السلام و حواء دست و پای عجیبی زده اند و مجعولاتی چند را برای تأیید این خرافات سر هم کرده اند.
از جمله به پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) نسبت داده اند که فرمود: «هر کجا ماری دیدید آن را بکشید، چه کوچک بود و چه بزرگ، چه سیاه بود و چه سفید، که هر کس چنین کند از آتش دوزخ رهیده و هر کس نیز به وسیله مار بمیرد شهید است!»
یا این که فرمود: «هر کس از مبارزه با مارها بهراسد، از من نیست.»
یا گفته اند آن حضرت فرمان داد تا هیزم و آتشی آوردند و ماری را در لانه خود به آتش کشند.
آلوسی نیز در تفسیر خود درباره ی نحوه ی فریب خوردن آدم علیه السلام و حوا، چندین قول را بر شمارده، از جمله می گوید: «هنگامی که آدم و حوا در بهشت مشغول گردش بودند، طاووسی بر روی دیوار بشت! بر آن دو پدیدار شد و حوا به آن نزدیک شد و آدم نیز به دنبال وی رفت تا این که هر دو مورد وسوسه او قرار گرفتند.» وی هم چنین داستان فریفته شدن آدم علیه السلام و حوا توسط مار را نقل کرده، آنگاه از قول بزرگان صوفیه این دو داستان را مورد تأویل قرار می دهد.
در روایتی نیز بار اصلی گناه را بر دوش حوا گذارده اند و او را بنیان گذار تمام خیانت های زنان به مردان در طول تاریخ دانسته اند!
در تفسیر در المنثور آمده که ابوهریره از پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) نقل می کند: «لولا بنی اسرائیل لم یختز اللحم و لولا حوا لم تخن أنثی زوجها ؛ اگر بنی اسرائیل نبود، هیچ گوشتی فاسد نمی شد و اگر حوا نبود، هیچ زنی به شوهرش خیانت نمی کرد».
نقد و بررسی این روایات
بدون شک چنین روایاتی ریشه در آثار تحریف شده ی یهود داشته، دست ناپاک آنان در جعل چنین اخباری هوداست. بهترین گواه بر این مدعا منتهی شدن سند چنین داستانی به وهب بن منبه اسرائیلیات گستر و خرافه پرداز معروف اهل کتاب است که در اشاعه ی این گونه ترهات در میان مسلمانان، از مهارت خاصی برخوردار بود.
وهب بن منبه و هم گنان او برای گرمی بازار دروغ پردازی و افسانه سرایی، به این یاوه ها و گزاف گویی ها نیازمند بودند؛ اما سوگمندانه باید گفت مفسران پیشین همچون طبری بدون توجه به خاستگاه این آثار و با غفلت از اهداف شوم چنین مکارانی، خرافات آنان را گرفته، تدوین کرده و به دست نسل ها و عصرها سپردند و عالمان دیگر غالباً تحت تأثیر علمی و فکری آن مفسران واقع شده. مطالب آنها را به چشم قبول نگریستند و بدین سان دستاویزی در اختیار بیماردلان و مفرضان قرار دادند.
مفسر کبیر علامه طباطبائی در نقد چنین روایاتی می فرمایند: « موضوع چگونگی آمدن شیطان و وسیله ای که آنها را با آن فریب داد در روایات صحیح و معتبر چیزی وارد نشده ولی در پاره ای اخبار، «مار» و «طاووس» به عنوان دو کمک کار شیطان معرفی شده اند، اما چون این روایات معتبر نبودند، از ذکر آنها صرف نظر کردیم و به نظر می رسد که از اخبار مجعوله باشند و گویا این مطالب عیناً از تورات گرفته شده باشند.»
فخر رازی نیز در رد این خرافات می گوید: «به چنین داستان هایی نباید اعتنا کرد؛ چرا که ابلیسی که توانست شگردی به خرج داده، خود را در دهان ماری جای دهد، چه طور نتوانست خود را به صورت مار در آورد و وارد بهشت شود؟! اگر هم این امر صحت داشته باشد. باید پرسید به چه دلیل مار مستحق عقوبت است حال آن که نه تنها او بلکه، سایر حیوانات نه قوه ی عاقله دارند و نه تکلیفی بر عهده دارند؟»
سرچشمه این خرافات
در تورات و فصل سوم از سفر پیدایش چنین گزارش شده است: «و مار از همه ی حیوانات صحرا که خداوند ساخته بود هوشیار تر بود و به زن گفت: آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همه ی درختان باغ نخورید؟ زن به مار گفت: از میان درختان می خوریم. لکن از میوه ی درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارفان نیک و بد خواهید بود. و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر خوش نما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوه اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند، پس برگ های انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. و آواز خداوند را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم بهار در باغ می خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند در میان درختان باغ پنهان کردند و خداوند آدم را ندا داد و گفت: کجا هستی؟ گفت: چون آواز تو را در باغ شنیدم ترسان شدم، زیرا که عریانم. پس خود را پنهان کردم. گفت که تو را آگاهانید که عریانی؟ آیا از آن درختی که تو را قدغن کردم که از آن نخوری، خوردی؟ آدم گفت: این زنی که قرین من ساختی، وی از میوه درخت به من داد که خوردم.
چنین روایاتی ریشه در آثار تحریف شده ی یهود داشته، دست ناپاک آنان در جعل چنین اخباری هوداست. بهترین گواه بر این مدعا منتهی شدن سند چنین داستانی به وهب بن منبه اسرائیلیات گستر و خرافه پرداز معروف اهل کتاب است که در اشاعه ی این گونه ترهات در میان مسلمانان، از مهارت خاصی برخوردار بود
پس خداوند به مار گفت: چون که این کار کردی، از جمع بهایم و از همه حیوانات صحرا ملعون تر هستی؛ بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاک خواهی خورد و عداوت در میان تو و زن و در مابین ذریّه ی تو و ذریّه ی وی می گذارم. او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنه ی وی را خواهی کوبید و به زن گفت: الم حمل تو را بسیار افزون گردانم؛ با الم فرزندان خواهید زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکم رانی خواهد کرد. و به آدم گفت: چون که سخن زوجه ات را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر فرموده گفتم از آن نخوری، پس به سبب تو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد.»
از مقایسه این داستان تورات با آنچه طبری در تفسیر خود از وهب بن منبه گزارش کرده به خوبی روشن می شود که وهب این داستان تورات را با قالبی اسلامی نقش مجدد زده، با دخل و تصرفات خود در آن سعی داشته تا روح اسلامی در کالبد این خرافه بدمد، که از عالم نمایانی چون وهب، به کارگیری چنین شگردها و ترفندهایی دور از انتظار نمی نماید.
اما جالب توجه است که می بینیم- طبق آنچه در انتهای روایت طبری آمده- گویا وهب با تمام هنرنمایی هایی که در این داستان به خرج داده بود، توفیق یارش نبود و خرافه اش حساسیت برخی از اهل مجلس را برانگیخت و آنها طی خرده ای که بر وی گرفتند، گفتند: «چگونه چنین چیزی صحت دارد حال آن که فرشتگان چیزی نمی خورند؟»
او نیز- همان طور که روش معمول همه ی داستان سرایان بوده- قافله را نباخته، می گوید: «خدا هر چه بخواهد می شود!»
فرآوری : زهرا اجلال
بخش قرآن تبیان
منبع :
مجله ترنم وحی ؛ شماره سوم ؛حمید محمد قاسمی