تبیان، دستیار زندگی
«اسلام ناب و راستین، منجی غایب را به «مهدی موعود» و آینده را به حال، تغییر داده است؛ اسلام، امید به نجات‌بخشی را ـ که در آیندۀ دور و مجهول به دنیا خواهد آمد ـ به ایمان به کسی که هم‌اینک، وجود دارد و خود در انتظار آن روز نشسته، تبدیل کرده است و حضور وی به
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

منجی در ادیان (1)

منجی

موعودگرایی و مهدویت، بخش مهمی از خواسته ‌های بشری است که انسان‌‌ها با داشتن ادیان و مذاهب مختلف، رو به سوی آن دارند؛ مهدویت، تبلور الهامی فطری(1) است که مردم از دریچة آن، علی‌رغم دیدگاه‌‌های مختلف و نگرش‌‌های متفاوت عقیدتی، روز موعود را می بینند، روزی که رسالت‌‌های آسمانی با همة اهدافش در زمین تحقق می یابد و راه ناهمواری که در طول تاریخ برای انسان دشوار بود؛، پس از رنج بسیار، هموار می شود.

«انتظار روز موعود، اختصاص به کسانی که ایمان به غیب دارند، ندارد؛ دیگران هم به چنین روزی، چشم دوخته اند تا آنجا که در پرتو این خواسته، مکتب‌هایی که به هیچ وجه، زیربار مسائل غیبی نمی روند را نیز فرا گرفته است، پیروان مکتب ماتریالیسم دیالیتیک ـ که تاریخ را بر اساس تضاد، تفسیر می کنند ـ نیز، منتظر روزی(2) هستند که همة این تضاد‌ها از میان برود و صلح و همزیستی به پیروزی رسد.»(3)

درست است مسئلة موعودگرایی و اعتقاد به منجی موعود، ویژة اسلام نیست و همة ادیان و مذاهب به‌گونه‌ای در انتظار منجی بوده‌اند و هستند؛ ولی ویژگی‌هایی که اسلام برای این مسئله آورده، افزون بر تفاوت‌هایی اساسی، بیشترین امیدواری را به وجود می‌آورد و احساسات مظلومان و رنجدیدگان تاریخ را بیشتر بر‌می انگیزاند و این احساسات و شعار‌ها را به ادراک و شعور کشانده، در رفتار به سوی تحقق آن هدف، سمت و سو می‌دهد.

«اسلام ناب و راستین، منجی غایب را به «مهدی موعود» و آینده را به حال، تغییر داده است؛ اسلام، امید به نجات‌بخشی را ـ که در آینده دور و مجهول به دنیا خواهد آمد ـ به ایمان به کسی که هم‌اینک، وجود دارد و خود در انتظار آن روز نشسته، تبدیل کرده است و حضور وی به این دلیل است که همة نقش‌هایی را که باید ایفا کند، تکمیل نماید تا به هدف خود، جامة عمل بپوشاند».(4) تشکیل جامعه‌ای که معیار‌های معنوی و انسانی برآن حاکم باشد، رسیدن به جهانی که در آن، ستم، مفهومی نداشته باشد و ستمگر وستمدیده نبوده، زور و زورمداری بر مردمان و سرنوشت آنان مسلط نباشد؛ از دیر زمان در ذهن بشر بوده، یا دست‌کم از آن گاه که آثار مكتوب، در دست است از چنین اندیشه ای، نشان‌هایی یافت می شود.

آینده در دین، کاملا روشن است، جهان، جز به سود ستمدیدگان و رنج کشیدگان پایان نمی پذیرد؛ در ادیان، این اصل مسلّم و این اعتقاد محکم، حاکم است که به مصداق سخن خداوند: «حق آمدنی است و باطل رفتنی» و آدمی، امیدوار و در انتظار روزی است که این وعدة خدایی، تحقق پذیرد»

از آن‌گاه که افلاطون، مدینة فاضله را یادآور می‌شود تا قرن‌‌ها بعد که این اندیشه به صورت «شهر آرمانی» در آثار نویسندگان و فلاسفه، تجلی می نماید، جلوه ‌های گوناگونی از این اندیشه دیده می‌شود.

شهر‌های آرمانی و تصویر آن‌‌ها در آثار برخی از دانشمندان، بازتابی از اندیشه ‌های بشر محروم و ستم کشیده است که با ساختن آن در ذهن خویش، خود را تسلی داده، تلخی‌‌های حال را به امید رسیدن به لذت آینده، پذیرا شده است.

برخورد با این رنج‌ها و تلخی‌‌ها را گروهی به‌گونة دیگر برخود هموار کرده اند، آنان شهر آرمانی خود را در دل خویش ساخته اند و درون را با صیقل خویشتن‌داری، جلا داده اند؛ اینان، عارفان وارسته اند که به دنیا ومظاهر آن پشت پا زده، از زمین و زمینیان بریده، به خدای خود پیوسته‌اند.

جامعه شناسی جدید، این اندیشه را در مفهوم مذهبی آن در جایگاه یکی از مکتب‌های اجتماعی می شناسد و آن را مکتبی می‌داند که بر مبنای نصوص دینی، معتقد است در پایان جهان، نجات‌دهند‌ه‌ای ظهور خواهد کرد و جهان بی‌رنج و اندوه و خالی از ستم و کینه را خواهد ساخت.

ظهور

از آنجا که قدیمی ترین جای طرح مسئله کتاب‌های آسمانی است، تجلیات این اندیشه را در مکتب‌های فلسفی و اجتماعی، باید پوشش‌های ثانوی و مادی این تفکر دینی و الهی دانست.

دل بستن به جهانی روشن و نورانی و تصویر دورنمایی از آن در ادیان، نه جنبة خیالی دارد، بدان سان که در شهر‌های آرمانی مولود ذهن فلاسفه و نویسندگان دیده می شود و نه جنبة فردی، چنان‌که نزد عارفان و زاهدان، تجلی می یابد؛ در اینجا سخن از شهر محدود با دروازه ‌های بسته، برج‌های بلند و دیوار‌های خاردار نیست؛ بلکه گفتگو از جهانی پهناور است که همة کرة زمین را در‌بر‌می گیرد، افقی گسترده و بی‌انتها که فقط یک گرداننده دارد، گردانند‌ه‌ای که از خطا مبراست و از خواست‌ها و آرزو‌های بشری ضعف و سستی‌‌های اخلاقی دور، اینجا سخن از فرد نیست که جمع است؛ جمعی که همة آدمیان را دربرمی گیرد؛ آینده در دین، کاملا روشن است، جهان، جز به سود ستمدیدگان و رنج کشیدگان پایان نمی پذیرد؛ در ادیان، این اصل مسلّم و این اعتقاد محکم، حاکم است که به مصداق سخن خداوند: «حق آمدنی است و باطل رفتنی»(5) و آدمی، امیدوار و در انتظار روزی است که این وعدة خدایی، تحقق پذیرد.

اسلام ناب و راستین، منجی غایب را به «مهدی موعود» و آینده را به حال، تغییر داده است؛ اسلام، امید به نجات‌بخشی را ـ که در آینده دور و مجهول به دنیا خواهد آمد ـ به ایمان به کسی که هم‌اینک، وجود دارد و خود در انتظار آن روز نشسته، تبدیل کرده است و حضور وی به این دلیل است که همة نقش‌هایی را که باید ایفا کند، تکمیل نماید تا به هدف خود، جامة عمل بپوشاند

چنین است که این اندیشه در ادیان، بُعدی الهی و آسمانی دارد و ورای تفکر بشری و برتر از مقیاس‌های مادی و خاکی آنهاست؛ « به طور کلی در ادیان یا دست‌کم در دین‌های مورد بحث از آیند‌ه‌ای امید‌بخش گفتگو می شود، جامعة متحد و به تمام معنی، جهانی که نظام الهی می گیرد و حاکم بر آن، قانون واحد خدایی است، نه نهاد‌های وضع شده و قراردادی به دست آدمیان، قانونی که در کلام حق و از سوی او برای نجات بشریت، فرستاده شده است؛ در ادیان، حکومت و رهبری در دست حاکم مقتدر و توانای زمینی یا شورای منتخب مردم نیست؛ بلکه در دست مردی، خدایی است که از هوس‌ها و امیال پست زمینی، پاک است؛ مردی که پیوندش با خداست و بس؛ افراد این جامعه نیز هر یک در حد خود، مردمی والا هستند، دور از حب و بغض‌های فردی و آراسته به نیکی ‌های اخلاقی، مردمانی که اطاعت و فرمانبری از رهبر الهی خود را عبادت می‌دانند؛ ادیان، حکومت آخر الزمان و حاکم مقتدر آن را در ارتباط و پیوند مستقیم با دستگاه خدایی وکبریایی می‌بیند و چنین است که ظهور موعود و تشکیل جامعة مطلوب در ادیان، تجسم اندیشة دیرپای بشری و تحقق بزرگ‌ترین آرزو‌ی او در طول تاریخ، تلقی می‌شود و پایان رنج و درد نوع بشر را اعلام می کند و او را به فرا رسیدن بامدادی روشن و روزی امید‌بخش و جاوید، مطمئن می‌كند».(6)

پی نوشت ها:

1. اشاره به این است که عقیده به منجی موعود در نهاد هر انسانی، نهفته است و همة ملت‌ها بدان اعتقاد دارند در وجدان هر انسانی، چنین احساسی وجود دارد که وقتی زندگی پیچیده شد، رنج و محنت فزونی یافت و ناگواری‌ها بر همه جاسایه افکند، فریادرسی خواهد آمد و این، همان چیزی است که ادیان، آمدن او را بشارت داده‌اند (برای توضیح بیشتر ر.ك. سیرة الائمه الانثی عشر؛ ج2 ص‌516 و نظریة الامامیة عند الشیعه، دکتر احمد محمود صبحی).

2. اشاره به عقیدة مارکسیست‌هاست، آن‌ها براساس مادی‌گری تاریخ، آرزو می کنند، روزی فرا رسد که کمونیزم در همه جا، حاکم شود و جنگ و تضاد، پایان یابد (ر.ك. فلسفتنا، شهید صدر؛ ص26). باید یادآور شویم كمونیست در طول ده‌ها سال حكومت هیچگاه به ایده لباس تحقق نپوشاند و روز به روز بسوی جنگ و تضاد و افزایش جامعه طبقاتی حركت كرد تا اینكه به بن‌بست رسید. و سرانجام ساقط شد و جای خود را به اندیشه‌های دینی در میان بلوك شرق داد.

3. بحث حول المهدی، صدر، محمدباقر، تحقیق دكتر شراره.

4. همان، ص‌19.

5. (جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً).

6. نجات بخش در ادیان، محصل، ص 13 و 14 .

بخش مهدویت تبیان


منبع: مجله امان شماره 13

نویسنده: دكتر روح‌الله شاكری زواردهی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.