صفات و ویژگی های اخلاقی رهبر
در حقیقت رهبری از نظر اسلام، وظیفه اى آنچنان خطیر و سنگین است که جز از بزرگ مردانى که بر پایه کتاب خداى فرمان مى رانند و وجود عزیز خویش را به منظور برقرارى عدالت اجتماعى و رفع ظلم و پاسدارى از حقوق مظلوم، وقف خدمتگزارى خدا و خلق نموده اند، ساخته و میسر نیست.
براى حکومت و مدیریت جوامع، در یک تقسیم بندى کلى مى توان به دو مکتب با دو جهان بینى مغایر قائل شد:
1. مکتب مبتنى بر اصالت وحى و ساختار حق جویى و عدالت خواهى
2. مکتب پایه گذارى شده بر اصالت رأى که پیشبرد اهداف حاکم و غالبا توأم با حق کشى و ستمگرى و نفى ارزش هاى اخلاقى، اصل شمرده مى شود.
در مکتب نخستین که روش پیامبران و رهبران دین مدار صالحِ خداترس و با تقوى است، هدف اصلى رهبر یا حاکم، تأمین رضاى خداوند و مصالح مردم و پاسدارى از حقوق محرومان است و در مکتب دوم که شکلِ احراز زمامدارى به صورت انتصاب، وراثت سلطنتى، انتخاب، قهر و غلبه، کودتا و نظایر آن ممکن مى گردد؛ تأمین منافع شخصى و ارضاى حس جاه طلبانه زمامدار یا دارودسته و حزب پشتیبان او ملاک عمل می باشد و منظور اصلى و هدف غائى حکومت استثمار و استعباد خلق است.
در جامعه اسلامى رهبری یا ولایت و زعامت فقیه، در واقع تداوم خط مشى انبیای الهى و مکمل مسئولیت ولایت عهدارى ائمه معصومین علیهم السلام مى باشد. در جامعه اسلامی، رهبر همواره رضاى پروردگار و برقرارى عدالت و خدمت به خلق و پاسدارى از حق، نصب العین اوست.
هیچ گاه حقیقت را فداى مصلحت و منافع شخصى خود و دار و دستهاش نمى کند و دست خود را به جور و خیانت و نادرستى نمى آلاید؛ زیرا ولایت و حکومت بر مردم ـ فقط ـ از آن جهت برایش ارزش و اهمیت دارد که بتواند به نیروى آن، مجرى احکام الهى و گیرنده حقوق مظلومان و مستضعفان جامعه از مترفین و ستمگران و دنیاداران بى بصر از خدا بى خبر و تأمین کننده بهزیستى، آسایش خلق، عامل ترقى و هدایت باشد؛ اما فرمانروایى ای که در این راستا نباشد و به عنوان مقام و مرتبه اى دنیایى و اشباع کننده حس ریاست طلبى و خود خواهى زمامدار تلقى شود و در نظر چنین رهبرى پشیزى ارزش ندارد. هم چنانکه امام علی علیه السلام فرموده است: «آن را مانند سایر مظاهر مادى دنیا، حتى از استخوان خوکى که در دست انسان خوره دارى باشد، بى مقدارتر مى شمرد».(1)
در سخن دیگری نیز چنین فرموده است: «به خدا قسم من خواستار خلافت و علاقه مند به حکومت نیستم، ولى شما مرا دعوت به آن نموده و به قبولش، وادارم کرده اید».(2)
رهبرى و مسئولیت اداره اجتماع به منزله تن پوشى نیست که هر کسى لایق پوشیدن آن باشد؛ بلکه این جامه شایسته برترین بندگان خداست که دادگر و هدایت یافته و صالح هستند و مى توانند مردم را به سوى فضایل و روشنایى هاى دین راهنمایى کنند و برپاى دارنده سنت هاى سنیه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و از بین برنده بدعت ها و کجروی ها باشند
در حقیقت رهبری از نظر اسلام، وظیفه اى آنچنان خطیر و سنگین است که جز از بزرگ مردانى که بر پایه کتاب خداى فرمان مى رانند و وجود عزیز خویش را به منظور برقرارى عدالت اجتماعى و رفع ظلم و پاسدارى از حقوق مظلوم، وقف خدمتگزارى خدا و خلق نموده اند، ساخته و میسر نیست. به گفته امام على علیه السلام رهبرى و مسئولیت اداره اجتماع به منزله تن پوشى نیست که هر کسى لایق پوشیدن آن باشد؛ بلکه این جامه شایسته برترین بندگان خداست که دادگر و هدایت یافته و صالح هستند و مى توانند مردم را به سوى فضایل و روشنایى هاى دین راهنمایى کنند و برپاى دارنده سنت هاى رسول اکرم صلی الله علیه و آله و از بین برنده بدعت ها و کجروی ها باشند.(3)
از آنجا که حکومت نهادى اجتماعى است و قوام و دوام جامعه، رشد، نظم و تأمین رفاه مادى و روحى مردم به شخص زمامدار یا پیشوا بستگى دارد؛ بنابراین وجود حاکم یا رهبر براى جوامع انسانى ـ از نظر اسلام ـ واقعیتى انکارناپذیر است؛ یعنی مردم ـ در هر حال ـ باید حاکمی صالح یا طالح، دادگر یا ستمگر داشته باشندکه یا به خوبی فرمانروایى کند و یا به بدی حکم راند.
چنانکه امام على علیه السلام در قبال شعار بى پایه و فریب دهنده خوارج یعنى «لاحکم الا للّه» یا سخن به ظاهر حقى که از آن اراده باطل داشتند و درصدد نفى هر نوع حکومتى بودند، صریحاً فرموده است:« براى مردم ـ ناگزیر ـ امیرى لازم است؛ خواه نیکوکار یا بدکار، تا مۆمن در قلمرو حکومت او به طاعت مشغول باشد و کافر بهره خود را بیابد و به واسطه از بین رفتن هرج و مرج که لازمه برقرارى حکومت در یک جامعه است، خداوند در چنین جامعه اى که داراى حکومت است، هر کسى را به اجل مقدر بمیراند و توسط حاکم آن مالیات جمع آورى و با دشمنان مقابله شود، و راه ها ایمن گردد و حق ضعیف از قوى گرفته شود، و نیکوکار در رفاه و آسایش زندگى کند و از شرّ بدکار، آسوده ماند».(4)
در جامعه اسلامى رهبری یا ولایت و زعامت فقیه، در واقع تداوم خط مشى انبیای الهى و مکمل مسئولیت ولایتعهدارى ائمه معصومین علیهم السلام مى باشد. در جامعه اسلامی، رهبر همواره رضاى پروردگار و برقرارى عدالت و خدمت به خلق و پاسدارى از حق، نصب العین اوست. هیچ گاه حقیقت را فداى مصلحت و منافع شخصى خود و دار و دستهاش نمى کند و دست خود را به جور و خیانت و نادرستى نمى آلاید
اما جامعه ای که قرار است در آن، فرمان هاى خداوند اجرا گردد، مردمان صالح آزاده آسوده باشند، دانش و فضیلت و قسط و عدل بر آن سایه گسترد، دست متجاوزان و تبهکاران از آن کوتاه و زمینه شکوفایى و رشد استعدادها فراهم باشد، به یقین به زمامدارى لایق و شایسته، مدیر و مدبر که واجد شرایطى خاص ـ از لحاظ فکرى و اخلاقى و عاطفى ـ باشد، نیازمند است.
پی نوشت ها :
1. مطهری، مرتضی، سیرى در نهجالبلاغه، ص 106.
2. نهجالبلاغه، خطبه 205.
3. همان، خطبه 3 (خطبه شقشیه) و نامه 164.
4. همان، خطبه 152 و نامه 40.
زهرا رضائیان
بخش نهج البلاغه تبیان