تبیان، دستیار زندگی
تاریخ هنرهای نمایشی جهان سرشار از آثاری بوده که بخش مهمی از آن دارای سوژه های یکسان و از تمی واحد پیروی کرده اند که در این بین ایده جا به جایی میان شخصیت ها نمونه های بسیار دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دختران حوا ، شبیه سریال های قبلی


تاریخ هنرهای نمایشی جهان سرشار از آثاری بوده که بخش مهمی از آن دارای سوژه های یکسان و از تمی واحد پیروی کرده اند که در این بین ایده جا به جایی میان شخصیت ها نمونه های بسیار دارد.

دختران حوا

مجموعه تلویزیونی دختران حوا که این روزها از شبکه تهران در حال پخش بوده تازه ترین نمونه ایرانی با محوریت ایده جا به جایی است.

سعدوندیان به عنوان نویسنده فیلمنامه از این موضوع به عنوان ستون فیلمنامه خود سود جسته و باقی ماجرا را حول محور آن پیش برده است.پرستاری به نام ثریا اقبالی هنگام کار در بیمارستان به سبب کینه شخصی اش از دکتر شمس،نوزادش را با یکی دیگر عوض کرده و این اشتباه را در رابطه با دو نوزاد دیگر هم تکرار می کند.

حال پس از گذشت بیست سال دچار عذاب وجدان شده و در زندان با مددکاری به نام شیوا آشنا شده و از وی برای حل این مشکل یاری می طلبد.

عناصر اصلی تشکیل دهنده فیلمنامه یادشده تکراری و کلیشه ای بوده و برای مخاطب حرفه ای تلویزیونی کاملا آشنا به نظر می رسد.اما آنچه که می توانست آن را از نمونه های مشابه پیشینش متمایز سازد،شخصیت پردازی دقیق و نیز داستانک هایی جذاب در کنار این خط اصلی قصه بوده است.

کاری که سعدوندیان موفق به انجامش نشده و دختران حوا چندان فراتر از کلیشه های مرسوم نمی رود.چرایی این امر نیز ریشه در علاقه بیش از اندازه فیلمنامه نویسان داخلی به فرمول های امتحان پس داده قدیمی و هراس از وارد شدن به حوزه های جدید و نه چندان شناخته شده دارد.

برای همین هم شخصیت های اصلی کار متفاوت و جذاب از کار درنیامده و مخاطب نمونه های بسیاری از آن را در آرشیو ذهنی خود دارد.برای مثال می توان به ثریا،شیوا،دکتر شمس،نیکی و گیلدا اشاره کرد که هیچیک موفق به ایجاد همذات پنداری در مخاطب نشده اند.

قهرمان سازی در ملودرام های تلویزیونی فرمول رایج و امتحان شده ای است که به مرور زمان به یکی از مولفه های اصلی آن تبدیل شده که رعایت یا بی توجهی به آن می تواند موفقیت و شکست آن را رقم زند.

در دختران حوا این اتفاق به دلایل مختلف رخ نداده و شیوا به عنوان قهرمان اثر،قادر به برانگیختن حس همذات پنداری در مخاطبان نیست.در این میان حتی مشکلات وی در زندگی شخصی اش نیز افاقه نکرده و کمکی به جذاب تر شدن این شخصیت نمی کند.

دوستی ایجاد شده میان او و ثریا نیز با وجود مددکار بودنش،اغراق آمیز به نظر رسیده و راه افتادن شیوا برای پیدا کردن دختران نیز کاملا غیرمنطقی به نظر می رسد.چرا که هریک از آنها بیست سال را در خانواده ای سپری کرده و حال با افشای این راز توسط شیوا زندگی خانوادگی شان به مخاطره می افتد.

مشکل دیگر فیلمنامه این مجموعه به استفاده از تیپ به جای شخصیت بازمی گردد که به خلق شخصیت هایی کاملا قالبی با رفتارهای قابل پیش بینی ختم شده است.

ماجراپرستاری به نام ثریا اقبالی هنگام کار در بیمارستان به سبب کینه شخصی اش از دکتر شمس،نوزادش را با یکی دیگر عوض کرده و این اشتباه را در رابطه با دو نوزاد دیگر هم تکرار می کند.

برای نمونه می توان از دکتر شمس،نیکی،گیلدا و بهزاد یاد کرد که در تمامی آنها رگه های بسیار کمرنگی از شخصیت پردازی به چشم خورده و در مقابل کلیشه های تیپیکال رنگ می بازد.

گیلدا یکی از شاخص ترین نمونه های این رفتار تیپیک است که تیپ یک دختر جنوب شهری را به شکلی کاملا تکراری و نخ نما به تصویر کشیده و تفاوتی با نمونه های سه چهار دهه پیش خود ندارد!.

پسرخاله اش(بهزاد) نیز روی دیگر این سکه است که به شکلی ناقص کلیشه مرد متعصب و در عین حال بامعرفت پایین شهری را به تصویر کشیده است اما با این تفاوت که معقول تر از گیلدا از کار درآمده و با اعصاب مخاطبانش بازی نمی کند!.

حسین سهیلی زاده که ملودرام های قابل دفاعی همچون ترانه مادری و دلنوازان را در کارنامه خود دارد،در دختران حوا موفق عمل نکرده و با تکیه بر فیلمنامه ای ضعیف ریسک بزرگی را انجام داده که حتی به نتیجه ای معمولی هم منجر نشده است.

برگ برنده وی در مجموعه های موفق پیشین،استفاده از چهره های جوان و نه چندان شناخته شده برای ایفای نقش های اصلی بود که در دختران حوا این فرمول جواب نداده است.

بازی های ضعیف این بازیگران جوان به عینه روی کار بازیگران قدیمی همچون گوهر خیراندیش ،ایرج راد و ...نیز تاثیرگذاشته و داستان را از نفس انداخته است.

بازی نازنین کریمی در نقش گیلدا که به شکل آزاردهنده ای اغراق شده به نظر می رسد ،یکی از این نمونه هاست که تنها وجه بیرونی شخصیت گیلدا را در نظر گرفته و به تصویر کشیده است.

مجموعه تلویزیونی دختران حوا از آن دسته مجموعه های تلویزیونی است که با وجود تکراری بودن قصه اش می توانست با اجرایی ظریف در شخصیت پردازی و استفاده درست و به جا از کلیشه ها،به موفقیت دست پیدا کند.اما بهره گیری فراوان از کلیشه ها و نبود تمرکز لازم روی شخصیت ها،دختران حوا را از موفقیت نسبی هم دور نگه داشته است.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:ایرنا