معانی «روح» در آیات قرآن
خداوند متعال در آیه 85 سوره مبارکه اسراء و البته در موارد دیگری نیز به بیان مسئله «روح» پرداخته است که براساس این آیه کریمه، عدهای اندک از آدمیان میدانند دقیقا روح چیست از این رو برای داشتن اطلاعاتی دقیق و صحیح نسبت به ماهیت «روح» و آشنایی با مفهوم آن در آیات قرآن، گذری به جلد دوازدهم تفسیر نمونه آیتالله مکارم شیرازی داشتهایم که خلاصه آن در پی میآید.
وَ یَسئَلُونَک عَنِ الرُّوح قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبى وَ مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِیلاً
از تو در باره روح سۆال میکنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکى از دانش به شما داده نشده است.
مفسران بزرگ، پیرامون معنى روح و تفسیر این آیه سخن بسیار گفتهاند:
1- معنی لغوی روح
روح از نظر لغت در اصل به معنى نفس و دویدن است، بعضى تصریح کردهاند که روح و ریح (باد) هر دو از یک معنى مشتق شده است و اگر روح انسان که گوهر مستقل مجردى است به این نام نامیده شده به خاطر آنست که از نظر تحرک و حیات آفرینى و ناپیدا بودن همچون نفس و باد است.
2- موارد استعمال آن در قرآن بسیار متنوع است
گاهى به معنى روح مقدسى است که پیامبران را در انجام رسالتشان تقویت میکرده، مانند آیه 253 بقره «و آتینا عیسى بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس؛ ما دلائل روشن در اختیار عیسى بن مریم قرار دادیم و او را با روح القدس تقویت کردیم.»
گاه به نیروى معنوى الهى که مۆمنان را تقویت میکند اطلاق شده، مانند آیه 22 سوره مجادله «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه؛ آنها کسانى هستند که خدا ایمان را در قلبشان نوشته و به روح الهى تاییدشان کرده است.»
زمانى به معنى فرشته مخصوص وحى آمده و با عنوان امین توصیف شده، مانند آیه 193 سوره شعراء «نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین؛ این قرآن را روح الامین بر قلب تو نازل کرد تا از انذار کنندگان باشى»
«من هستم» و در هستى خود تردید ندارم و علم من به وجود خودم به اصطلاح «علم حضورى» است، نه علم «حصولى»! یعنى من پیش خود حاضرم و از خودم جدا نیستم
و گاه به معنى فرشته بزرگى از فرشتگان خاص خدا یا مخلوقى برتر از فرشتگان آمده، مانند تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر: در شب قدر فرشتگان و روح، به فرمان پروردگارشان براى تقدیر امور نازل میشوند (آیه 4 سوره قدر) و در (آیه 38 سوره نبا) نیز مىخوانیم «یوم یقوم الروح و الملائکة صفا؛ در روز رستاخیز روح فرشتگان در یک صف قیام مىکنند.»
و گاه به معنى قرآن یا وحى آسمانى آمده است مانند «و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا؛ این گونه وحى به سوى تو فرستادیم ، روحى که از فرمان ما است» و بالاخره زمانى هم به معنى روح انسانى آمده است، چنانکه در آیات آفرینش انسان در آیه 9 سوره سجده مىخوانیم «ثم سواه و نفخ فیه من روحه؛ سپس آدم را نظام بخشید و از روح خود در آن دمید»
و همچنین در آیه 29 سوره حجر آمده است: «فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین؛ هنگامى که آفرینش آدم را نظام بخشیدم و از روحم در او دمیدم براى او سجده کنید.»
3-اکنون سخن در این است که منظور از روح در آیه مورد بحث چیست؟
این کدام روح است که جمعى کنجکاو از آن سۆال کردند و پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم در پاسخ آنها فرمود: روح از امر پروردگار من است و شما جز دانش کمى ندارید؟!
از مجموع قرائن موجود در آیه و خارج آن چنین استفاده میشود که پرسشکنندگان از حقیقت روح آدمى سۆال کردند، همین روح عظیمى که ما را از حیوانات جدا مىسازد و برترین شرف ما است، تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه مىگیرد و به کمکش زمین و آسمان را جولانگاه خود قرار مىدهیم، اسرار علوم را مىشکافیم و به اعماق موجودات راه مىیابیم مىخواستند بدانند حقیقت این اعجوبه عالم آفرینش چیست؟
و از آنجا که روح، ساختمانى مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکى و شیمیائى آنست پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم مامور مىشود در یک جمله کوتاه و پر معنى بگوید: روح، از عالم امر است یعنى خلقتى اسرار آمیز دارد.
گاهى به معنى روح مقدسى است که پیامبران را در انجام رسالتشان تقویت میکرده، مانند آیه 253 بقره «و آتینا عیسى بن مریم البینات و ایدناه بروح القدس؛ ما دلائل روشن در اختیار عیسى بن مریم قرار دادیم و او را با روح القدس تقویت کردیم»
سپس براى اینکه از این پاسخ تعجب نکنند، اضافه مىکند، بهره شما از علم و دانش بسیار کم و ناچیز است بنابراین چه جاى شگفتى که رازهاى روح را نشناسید، هر چند از همه چیز به شما نزدیکتر است.
و از اینجا روشن میشود اگر مردگان چیزى نمىفهمند به خاطر این است که ارتباط روح آنها با بدن از بین رفته، نه اینکه روح، فانى شده است درست همانند کشتى یا هواپیمائى که دستگاه بىسیم آن همه از کار افتاده است، کشتى و راهنمایان و ناخدایان کشتى وجود دارند اما ساحلنشینان نمىتوانند با آنها رابطهاى برقرار سازند، زیرا وسیله ارتباطى از میان رفته است.
دلیل استقلال روح
یکی از دلایلی که میتوان برای استقلال روح ذکر کرد، مسئله وحدت شخصیت در طول عمر آدمى است؛ توضیح اینکه ما در هر چیز شک و تردید داشته باشیم در این موضوع تردیدى نداریم که «وجود داریم»، «من هستم» و در هستى خود تردید ندارم و علم من به وجود خودم به اصطلاح «علم حضورى» است، نه علم «حصولى»! یعنى من پیش خود حاضرم و از خودم جدا نیستم.
به هر حال، آگاهى ما از خود، روشنترین معلومات ما است که اصلا نیازى به استدلال ندارد و استدلال معروفى که «دکارت» فیلسوف معروف فرانسوى براى وجودش ذکر کرده که: «من فکر مىکنم پس هستم» استدلال زاید و نادرستى به نظر مىرسد، زیرا پیش از آنکه وجود خود را اثبات کند دو بار به وجود خویش اعتراف کرده است!
بخش قرآن تبیان
منبع :
ایکس شبهه