همراز نیازمندان
امام محمّد باقر علیه السّلام فرموده است :
هنگامى كه پدرم امام سجّاد زین العابدین علیه السّلام به شهادت رسید و خواستم پیكر مطهّر او را غسل دهم ، عدّه اى از اصحاب و اهل منزل را كنار جنازه آن حضرت احضار كردم .
چون بدن مقدّس حضرت برهنه و آماده غسل دادن شد، حاضران به مواضع سجده حضرت سجّاد علیه السّلام نگاه كردند، كه در اثر سجده هاى طولانى ، پوست پیشانى و سر زانو، كف پا و كف دستهایش سخت شده و پینه بسته بود، چون كه او در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواند و سجده هاى بسیار طولانى انجام مى داد.
و هنگامى كه به پشت و سر شانه هاى پدرم امام سجّاد علیه السّلام نظر افكندند، اثراتى همانند جاى طناب مشاهده كردند؛ و چون علّت آن را پرسیدند؟
در پاسخ ایشان گفتم : قسم به خداوند! كسى غیر از من سبب آن را نمى داند و چنانچه پدرم زنده مى بود، هرگز رازش را فاش نمى كردم .
آن گاه امام باقر علیه السّلام افزود: هر وقت مقدارى كه از شب سپرى مى گشت و اهل منزل مى خوابیدند، پدرم وضو مى گرفت و دو ركعت نماز مى خواند؛ و سپس آنچه آذوقه در منزل موجود بود، جمع مى نمود و در خورجینى مى ریخت و آن را روى شانه اش مى انداخت و از منزل بیرون مى رفت و به سمت محلّه هاى فقیرنشین حركت مى كرد و آن محموله ها را بین بیچارگان و تهى دستان تقسیم مى كرد.
و كسى هم او را نمى شناخت ، فقط مى دانستند كسى آمده و بین آن ها چیزى تقسیم كرده است و هر شب منتظر او بودند و درب منازل خود را باز مى گذاشتند تا سهمیّه شان را جلوى منزلشان بگذارد.
و این برآمدگى ها و كبودى هائى كه بر سر شانه و پشت پدرم مى باشد، اثرات همان حمل آذوقه براى تهى دستان و بیچارگان مى باشد.(1)
هر وقت مقدارى كه از شب سپرى مى گشت و اهل منزل مى خوابیدند، پدرم وضو مى گرفت و دو ركعت نماز مى خواند؛ و سپس آنچه آذوقه در منزل موجود بود، جمع مى نمود و در خورجینى مى ریخت و آن را روى شانه اش مى انداخت و از منزل بیرون مى رفت و به سمت محلّه هاى فقیرنشین حركت مى كرد و آن محموله ها را بین بیچارگان و تهى دستان تقسیم مى كرد
در این رابطه ابو حمزه ثمالى حكایت می كند:
در یكى از روزهاى جمعه ، هنگامى كه نماز صبح را به امامت حضرت سجّاد علیه السّلام خواندیم ، سپس حضرت روانه منزل خود شد.
و چون وارد منزل گردید، یكى از كنیزان خود را به نام سكینه صدا زد و فرمود: امروز جمعه است ، هر فقیر و مستمندى كه مراجعه كند نباید دست خالى و ناامید برگردد.
من به حضرتش عرضه داشتم : هر سائلى كه مستحقّ نیست ؟
فرمود: مى دانم ؛ ولى مى ترسم همان شخصى كه ناامید شود، مستحقّ باشد و به جهت آن مورد عقاب و سخط قرار گیریم .
همان طورى كه حضرت یعقوب علیه السّلام ، هر روز گوسفندى را قربانى مى نمود و آن را به فقرا و نیازمندان صدقه مى داد و مقدارى از آن را نیز خود و خانواده اش مصرف مى كردند.
ولیكن غروب جمعه اى ، یك نفر مۆ منِ روزه دارِ غریب ، درب منزل حضرت یعقوب علیه السّلام آمد و گفت : به من غریب گرسنه كمك كنید، جواب او را ندادند و آن غریب چندین مرتبه خواسته خود را تكرار كرد؛ و چون ناامید شد و شب فرا رسیده بود رفت و شكایت گرسنگى خود را با خداوند متعال بازگو كرد و بدون آن كه چیزى خورده باشد خوابید و فرداى آن روز را نیز روزه گرفت .
در همان شب از سوى خداوند به یعقوب وحى نازل شد: بنده اى از بندگان مرا ناامید گرداندى و موجب عقاب و سخط قرار گرفته اید.
اى یعقوب ! محبوب ترین پیامبران من آنانى هستند كه بر مستمندان محبّت و دلسوزى داشته باشند و آن ها را در پناه خود قرار دهند و هر كه بنده اى از بندگان مۆ من مرا ناامید كند مبتلا به عقوبت سختى خواهد شد، پس تو هم خود را آماده مصائب و مقدّرات گردان .(2)
پی نوشت:
1) مستدرك الوسائل، ج 7، ص 182.
2) علل الشّرائع، ص 45؛ تفسیر عیّاشى، ج 2، ص 167.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع:
«چهل داستان و چهل حدیث از إمام زین العابدین علیه السّلام»، عبداللّه صالحى.