پیغمبر گودال
باز گریان غم هم نفسی باید شد زائر مرغ غریب قفسی باید شد باز یک عده جفا ، زخم روی زخم زدند از قضا باز عزادار کسی باید شد ** باید امشب همه از شوق پر و بال شویم تا عزادار عزادار چهل سال شویم کاسه ای اشک بگیریم روی دست وَ بعد راهی روضه ی پیغمبر گودال شویم ** آن کسی که همه اش گریه ی عاشورا بود آب می دید به یاد جگر سقا بود چشمایش همه شب هیأت واویلا داشت تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود ** زهر نوشید وَ تب کرد محیط جگرش گُر گرفت از عطش و سوخت همه بال و پرش خشک شد جُلگه ی لبهاش و با خشکی لب روضه می خواند به یاد لب خشک پدرش ** آن کسی که خود خورشید به پایش افتاد ناگهان رعشه بر اندام رسایش افتاد ضعف شد چیره و زیر بغلش خالی شد از روی شانه ی افتاده عبایش افتاد ** وای از ریش سپیدش كه حنایی شده بود ناله اش گفتن اسمی سه هجایی شده بود دم مغرب افق شهر مدینه اما جهت قبله ی او كرب و بلایی شده بود ** این هم از ماهیت نفس نفیس خاك است سر آقا به روی دامن خیس خاك است همه اش سجده شده مثل پدر در گودال خاك سجاده و سجاد انیس خاك است ** گاه آهسته فقط وای برادر می خواند لب تشنه «قتلوا» بود كه از بَر می خواند اشك می ریخت وَ هر آینه می گفت حسین تا دم مرگ فقط روضه ی حنجر می خواند ** تلخی زهر به كامش عسل و قند آمد بر لب پر تركش مطلع لبخند آمد جلوی چشم ترش كرببلا ظاهر شد یا اَبِ یا اَبِ گفت و نفسش بند آمد بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
سعید توفیقی