مناجات خواندن یا مناجات كردن؟!
شاید در عرف ما مناجات، مراسمی باشد که سحرهای ماه رمضان در بلندگوها یا در مأذنه ها، کسانی با صدای بلند، اشعار و دعاهایی می خوانند؛ ولی این کیفیتها منظور نیست.
کلمه مناجات که با کلمه نجوا هم خانواده است، در اصل لغت به معنای در گوشی گفتن، راز گفتن و خصوصی صحبت کردن است. بعضی اصل مناجات را رازگویی قرار داده اند. بعضی روی خلوت بودنش تکیه کرده اند و گفته اند اصل معنا همان در خلوت بودن و خصوصی بودن صحبت است. اما وقتی در میان جمعی دونفر می خواهند خصوصی صحبت کنند که دیگری نشنود، ناچار آرام صحبت می کنند؛ پس آرام صحبت کردن یا سرّی صحبت کردن، اصل مناجات نیست. اصلش این است که گفتگو خصوصی باشد که از یک طرف لازمه اش در خلوت بودن است، و از یک طرف آهسته صحبت کردن.
مناجات خواندن یا مناجات کردن؟
بنابراین مناجات با آهسته صحبت کردن بیشتر مناسبت دارد تا فریاد کشیدن و آواز خواندن. آنها خواندن مناجات است نه مناجات کردن. مثل اینکه دعاهایی که می خوانیم دعا کردن نیست؛ بیشتر خواندن دعاست. یعنی دعایی است که پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام و اولیاء خدا آن دعا را در یک موقعیت خاصی گفته اند و ما آن را می خوانیم و غالباً به صورت حکایت است و قصد انشاء در بسیاری از موارد نیست. بسیارند کسانی که دعا می کنند یا اصلاً معنی اش را نمی دانند یا توجه به معنایش ندارند. یعنی دعا می خوانند؛ نمی شود گفت دعا می کنند. مناجاتها هم که بلند خوانده می شود و گاهی به معنایش توجهی نیست، مناجات کردن نیست؛ این مناجات نامه خواندن است.
مناجات با...؟
خدا می فرماید که اگر دیدم که بنده ام اغلب اوقاتش را صرف من می کند، به فکر من است، یعنی به فکر این است که چه تکلیفی دارد تا انجام بدهد، یا از چه نهی شده است که اجتناب کند - ممکن است لحظات و ساعاتی رفتارهای نامناسبی هم داشته باشد - تمایلات او را سوق می دهم به طرف گفتگو و مناجات با خودم. به جای اینکه تمایل به امور پست و حیوانی داشته باشد، اصلا علاقه اش به این جهت می شود که با خدا صحبت کند. این لطفی است که خدا به او می کند. اگر کسانی باشند که بیشتر اوقات یا خدای نکرده همه اوقاتشان، فکر لذائذ دنیا باشند، فکر این هستند که چه غذایی لذیذتر است، چه جایی مناسب تر است، چه لباسی زیباتر، چه فیلمی لذتبخش تر است، مجالست با چه کسی شیرین تر است، چه پست و مقامی می توانند به دست بیاورند، خدا هم اجازه نمی دهد که با او مناجات کنند.
اما گاهی اقتضاء می کند که آدم در یک گرفتاری و ناراحتی خدا را صدا بزند، کانّه از خدا دوریم! صدا می کنیم که خدا یا کجایی به داد من برس؛ اینجا ندا می کند، جامع هر دویش دعاست، چه به صورت بلند باشد و چه به صورت آهسته، خصوصی باشد یا عمومی، همه اش دعا هست
مناجات انسان با خدا
اما گاهی اقتضاء می کند که آدم در یک گرفتاری و ناراحتی خدا را صدا بزند، کانّه از خدا دوریم! صدا می کنیم که خدایا کجایی به داد من برس؛ اینجا ندا می کند، جامع هر دویش دعاست، چه به صورت بلند باشد و چه به صورت آهسته، خصوصی باشد یا عمومی، همه اش دعا هست. اما در موردی که آدم خودش را در حالت دوری تصور می کند آنجا ندا هست. در مناجات شعبانیه می گوید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیتُک»؛ وقتی نداء می کنم، فریاد میزنم، به فریاد من توجه کن. روایتی هم هست که حضرت موسی علیه السلام از خدای متعال سۆال کرد: «أَ بَعِیدٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُنَادِیک ام قَرِیبٌ فَأُنَاجِیک فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیهِ أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکرَنِی...» (1) ؛ خدایا نزدیک هستی تا در گوشی با تو صحبت کنم، یا دور تا فریاد بزنم. خطاب شد که من از همه به تو نزدیک ترم.
سحر و مناجات
فرض کنید در مجلسی بچه ای یا سفیهی، حرفی یا دادی بزند، خُب کسی توجه نمی کند، اینجا می گویند این، صوت مسموعی ندارد، گوش به حرفش نمی دهند. پناه می بریم به زمانی که انسان در مقابل خدای متعال به یک حالی بیفتد که خدا به او اعتنا نکند، هر چه داد هم بزند، مورد توجه قرار نگیرد. ولی گاهی است که خدای متعال در یک شرایط خاصی یک اذن عامی می دهد یا به خصوص مردم را دعوت می کند که بیایید حرف بزنید، من می شنوم، توجه می کنم. این مضمون در دعاها زیاد وارد شده که گاهی گناهان انسان موجب می شود صدایش شنیده نشود، خدا توجهی به حرفش نکند. آن وقت از خدا می خواهد که این حجاب گناه را از میان بردارد. ماه رمضان، ماهی است که صداها شنیده می شود، خدا به بندگانش توجه می کند، هر قدر هم شایستگی نداشته و آلوده باشند، در عین حال خدا از فضل و کرم خودش صدای آنها را مورد توجه قرار می دهد.»وَ مُناجاتُک فیهِ مَرْحُومَةٌ»؛ مناجاتی که انسان می کند در این ماه با رحمت الهی مواجه می شود.
در اوقات دیگر هم غیر از ماه رمضان وقت سحر خیلی سفارش به مناجات شده است. در نیمه شب، موقعی که چشمها خواب است و صداها خاموش، اگر به خدای متعال توجه پیدا کنیم و با او صحبت کنیم خدای متعال می فرماید: «لبیک.» کسی که در نیمه شب با خدا مناجات کند، «أَثْبَتَ اللَّهُ النُّورَ فِی قَلْبِهِ» (2) . خدا نور را در دلش ثابت می دارد. دلش ظلمانی نمیشود.
نجوای با محبوب
به طور طبیعی هر کسی دوست دارد با اشخاص بزرگ مخصوصاً اشخاصی که دوستشان دارد صحبت خصوصی داشته باشد یا اگر رابطه عاطفی بین دو نفر باشد، خیلی دلش می خواهد که تنهایی و خصوصی با او صحبت کند، هر چند چیزی هم از او نخواهد. همین صحبت کردن با او موضوعیت دارد. به طور طبیعی مۆمن و کسی که عظمت خدا را درک می کند، نعمت های خدا را می شناسد و می داند که چقدر به او رأفت و رحمت دارد، باید دلش بخواهد با خدا صحبت کند. ولی متأسفانه بسیاری از اوقات اراده ای در آدم پیدا نمی شود و چندان علاقه ای ندارد که جای خلوتی برود و با خدا صحبت کند.
آدم کسی را که دوست دارد دلش می خواهد با او صحبت کند، حالا ضمناً اگر یک درخواستی هم داشت عرض می کند؛ درخواستی هم نداشت، همین صحبت کردن برایش مطلوبیت دارد. چرا ما با خدا این گونه نیستیم؟ با اینکه خدا خودش دعوت می کند که بیایید، با من خصوصی صحبت کنید، من فوری جوابتان را می دهم. وقتی نیمه شب بنده می گوید «یارب»، خدا می گوید «لَبَّیک عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِک وَ تَوَکلَ عَلَی أَکفِک» (3) ؛ از من درخواست کن تا به تو بدهم، بر من توکل کن تا کفایتت کنم. خب انسان یک چنین خدایی داشته باشد، او هم دعوت می کند، آن وقت ما ناز بکنیم و نرویم، خواب را ترجیح بدهیم. چرا؟ مسلّماً آفتی در ما است، ایمان این را اقتضاء نمی کند.
خدا می فرماید که اگر دیدم که بنده ام اغلب اوقاتش را صرف من می کند، به فکر من است، یعنی به فکر این است که چه تکلیفی دارد تا انجام بدهد، یا از چه نهی شده است که اجتناب کند - ممکن است لحظات و ساعاتی رفتارهای نامناسبی هم داشته باشد - تمایلات او را سوق می دهم به طرف گفتگو و مناجات با خودم. به جای اینکه تمایل به امور پست و حیوانی داشته باشد، اصلا علاقه اش به این جهت می شود که با خدا صحبت کند
دوستان من را با دنیا چه کار؟!
خدای متعال به حضرت داود علیه السلام وحی فرمود: «مَا لِأَوْلِیائِی وَ الْهَمَّ بِالدُّنْیا» (4)؛ دوستان من را با فکر دنیا چه کار؟ چرا کسانی که ادّعای دوستی من می کنند، همّ و غمّشان به امور دنیا تعلّق می گیرد؟ نیازهایشان را من برطرف میکنم، چرا آنها غصّه اش را می خورند؟ «إِنَّ الْهَمَّ یذْهِبُ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِم»؛ همّ و غمّ دنیا حلاوت مناجات من را از دل آنها سلب خواهد کرد. اگر گاهی هم موفق شوند با حال کسالت دعای ابوحمزه ای بخوانند، حلاوتی درک نمیکنند، دعایی می خوانند برای اینکه ثوابی ببرند. حداکثر به امید اینکه گناهشان آمرزیده شود. امّا اینکه لذّت ببرند و دنبال این بگردند تا فرصت مناجات پیدا کنند موفق نخواهند شد. روایت دیگری هست که برای ما کوبنده تر هست! از احادیث قدسیه است که ناقلش حضرت صادق علیه السلام است. فرمود: «أَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَعلیه السلام لَا تَجْعَلْ بَینِی وَ بَینَک عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیا فَیصُدَّک عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولَئِک قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِی الْمُرِیدِین»(5)؛ خدای متعال به حضرت داود! وحی کرد: یا داود! میان من و خودت عالِم دنیازده را واسطه قرار نده. [کسی که شیفته دنیاست، ولو عالِم باشد، مقامات علمی بالا هم داشته باشد،] تو را از راه مُحبتم باز می دارد؛ زیرا چنین عالمی راهزن [دلهای] بندگان مُرید من است. بندگانی که می خواهند به طرف من بیایند، راهنما می خواهند. خیال می کنند چون این عالِم است می تواند راهنمایشان باشد، اما خبر ندارند که این دزدی است که با چراغ آمده. بعد می فرماید: عقوبتی که برای اینها در نظر گرفتم، کم ترینش این است که حلاوت مناجاتم را از دل آنها برمی دارم. عالِم دنیازده، شیرینی مناجات خدا را درک نمی کند و طبعاً نمی تواند دیگران را به سوی خدا راهنمایی کند. سخن آخر اینکه ما اگر خودمان لیاقتی نداریم، به گدایی درِ خانه اهل بیت و به برکت شفاعت آنها، مورد عنایت الهی قرار بگیریم تا حال مناجاتی، حال توبه ای، حال عبادتی پیدا کنیم و آلودگیهایمان شسته شود، انشاءالله.
پی نوشت ها :
1) وسائل الشیعه، ج 1، ص 376.
2) مستدرک الوسائل، ج 5، ص 207.
3) مستدرک الوسائل، ج 5، ص 207، روایت 5708.
4) بحار الانوار، ج 79، ص 143.
5) الکافی، ج 1، ص 46.
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع : سایت جامع تبلیغ