تبیان، دستیار زندگی
صدا می آید ، صدای پای تو .دلم را در میان قافله ات جا گذاشته ام و در لا بلای خیمه های دور از تو گرفتارم .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دلم را میان قافله ات جا گذاشته‌ام
کربلا

صدا می آید ، صدای پای تو . دلم را در میان قافله ات جا گذاشته ام و در لا بلای خیمه های دور از تو گرفتارم .

كی به مسیر ما می رسی تا از همین ابتدای جاده راه بیابان در پیش گیرم؟

درگیرم با خودم ،با احساسم مانده ام میان این درگیری . نمی دانم چه بگویم. زبانم قفل می شود و مجرای اشك تنها راهگشای زبان قفل شده من است.

چگونه شرح دهم قدم به قدم با عشق آمدن هایت را.

به كجا می روی با این شتاب.

تو مرا مشغول خود كردی ، چه كسی تو را به خود مشغول ساخته كه این چنین باشتاب به مقصد می روی؟

سال ها می گذرد و من هنوز حیرانم كه با تو چه كرده آن معشوق ازلی كه تو را این گونه به سوی خویش كشانده و هنوز پاسخی نیافتم . سخت است راه رسیدن.

باید از هر عزیزی گذشت برای دیدار محبوب. این را از تو آموختم. خورشید بی امان می سوزد و آسمان نگاهش را به تو و همراهانت دوخته است .

امروز از سخاوت ابرها خبری نیست و باد گه گاه تنها گرما را به ارمغان می آورد.

همه چیز دست در دست هم داده اند تا سختی راه را بیفزایند بی خبر از آنچه در دل تو می گذرد و بی خبر از تمام اتفاقات .بیابان بزرگ است و رودی در همین نزدیكی هاست برای سیراب شدن.

یارانت تشنه اند و تو امروز از خورشید دست و دلباز تری. مشك های آب را برای كه می آوری؟

و حالا اسارت ،در بیابان رسیدن .تو در یك سو آماده ای و سیاهه هایی در سویی دیگر.

تو با دل آمدی آن ها با تیرو كمان. نقش دفترهای خاطراتمان را وام دار نقش تو ایم كه بر صفحه ی احساسمان زدی .

گویی تمام نگاه آسمان و زمین به سوی توست.

ستیزی است میان حق و باطل .نیزه و شمشیر ،یعنی شروع برای مبارزه.دلم از همین ابتدا گواهی می دهد كه تو تنها برنده این دیداری و شكی نیست به این احساس خوب.چشمانم را ببندم یا نه؟ می دانم كه برنده ای، اما تاب لحظه ای افتادنت را هم ندارم. پس چشم هایم را بسته ام.

كمی می گذرد و تو لحظه به لحظه به دیدار محبوبت نزدیك تر می شوی.رسیده ای به همان چه او گفته .

تو دانستی كه چه گونه انتظارت را می كشد كه این گونه از خود بی خود شدی.

گرمای هوا را نمی توان انكار كرد و تشنگی امان را می برد.

آب نایاب ترین ماده حیات شده و رود دورترین جا برای رسیدن و باران آرزویی دست نایافتنی و بزرگ.

اشك تنها راه چاره ی تنهایی و فریاد تنها صدایی كه به گوش می رسد.

دوباره مرور می كنم خاطرات گذشته را.

اما باز هم نمی فهمم این همه شور و سرمستی ات را.

و سر انجام حق برنده نبردگردید ؛همان گونه كه دلم گواهی داده بود .

تو رفتی با تمام عزیزانت به دیدار محبوب ازلی.

این را از تو آموختم، در نهایت سختی نیز می توان عشق بازی كرد.

بار پروردگارا !...

شفاعت حسین(ع) را در قیامت نصیبم فرما.

خداوندا !...

مرا در راه خویش ثابت قدم بدار.

خدایا !...

به من نیرو ده تا در راه حسین(ع) استوار باشم.

الهی !...

من را مدد كن تا راه كسانی را كه جانشان را در پیش گاه حسین(ع) تقدیم كردند با قدرت بپیمایم.

السّلام علیك یا ابا عبدالله

اللّهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود  و ثبّت لی قدم صدقٍ عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الّذین بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسِینِ علیه السّلام.

فرآوری:نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:روزنامه کیهان،سایت یاران امین

مطالب مرتبط:

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند ...

آخرین نماز علی (علیه السلام)

عهد با سوار سبز پوش

خدایا کمکم کن تا عبادتهایم از تو پر شوند...

چون قصد کاری کنی بر خدا توکل کن...

پیامبری از کنار خانه ما رد شد...

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.