تبیان، دستیار زندگی
«یکی می خواد باهات حرف بزنه» دومین فیلم سینمایی منوچهر هادی است که اخیرا سریال نسبتاً موفق «خداحافظ بچه» را در ماه مبارک رمضان روی آنتن برده و فیلم تلخ «قرنطینه» و تجربه ساخت تله فیلم را نیز در کارنامه اش دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستانی «فرهادیزه»

نگاهی به فیلم «یکی می خواد باهات حرف بزنه»


«یکی می خواد باهات حرف بزنه» دومین فیلم سینمایی منوچهر هادی است که اخیرا سریال نسبتاً موفق «خداحافظ بچه» را در ماه مبارک رمضان روی آنتن برده و فیلم تلخ «قرنطینه» و تجربه ساخت تله فیلم را نیز در کارنامه اش دارد.

یکی می خواد باهات حرف بزنه»

«یکی می خواد باهات حرف بزنه» فیلمی است ساده و سر راست در باب پیوند اعضا و ستودن این عمل مقدس که نمونه موفق ترش «بودن یا نبودن» کیانوش عیاری است ولی «یکی می خواد باهات حرف بزنه» بیش از اینکه برای این حرکت تبلیغ کند به روابط آدم های داستان می پردازد و آنها را به چالش می کشد. ما از شرایط سختی که لیلا(آنا نعمتی) در آن گرفتار است به روابط عذاب آور و دردناک او با همسرسابقش مصطفی(شهاب حسینی) پرتاب می شویم و با مشاهده زندگی دردناک مرد و همسر درمانده اش هنگامه(یکتا ناصر) در فضایی کسالت بار قرار می گیریم.

فیلمنامه اثر را خود هادی به همراه «سعید دولتخانی» به رشته تحریر در آورده است. در وهله اول به نظر می رسد که تمام جزییات موضوع به درستی تنظیم شده اند ولی با پیش رفتن داستان و تقابل کاراکترها در می یابیم که فیلمنامه سرشار از عیب و نقص است. شروع داستان، نوع روابط لیلا با دکتر دندانپزشک که خواستگار اوست، تحویل گرفتن بیش از حد دختر نوجوان توسط دکتر، پنهان کاری های کلیشه ای ونچسب لیلا و ... اینها سوراخ های نیمه اول فیلم هستند و شاید از اینجا به بعد از هوشمندی نویسنده است که دو کاراکتر دیگر(مصطفی و هنگامه) و یک کاراکتر فرعی و حاشیه ای(معشوقه سابق مصطفی) را به داستان می آورد تا خلاء روابط را پر کند. همچنین اشکالاتی در فیلمنامه است که بزرگترین آن در سکانس آخر به خانواده دریافت کننده عضو بر می گردد. چنانکه مرسوم است مسئولان بیمارستان مجاز نیستند نام و آدرس اهدا کننده را به دریافت کننده بدهند و متاسفانه احساسی ترین و مهمترین سکانس اثر  با علم به این موضوع ساخته شده است و در حقیقت به این جمله اشاره دارد که (به دلیل لوث شدن داستان از دادن اطلاعات بیشتر معذورم.)

رفتار مادر شوهر لیلا  و دیالوگ های او بسیار مبالغه آمیز است و سردی  و سستی خواستگار، کسالت بار بخصوص که با همه همراهی اش تقریبا  از داستان محو می شود. هادی در برخی از سکانس ها  رو دست هایی به بیننده می زند اما آنها  بسیار کوتاه و گذرا هستند و حس چندانی را بر نمی انگیزند(احتمال برقراری رابطه عاطفی میان دختر نوجوان با خواستگار میانسال .(

نویسنده البته در پرورش دادن خصوصیات کلی کاراکترها اندکی بهتر عمل کرده و شخصیت هنگامه را خیلی خوب فرم داده است. وجود او یک پارادوکس تمام عیار است. زرنگی و سادگی را توام دارد و در عین حال هم مهربان است هم زبان باز، هم زیرک است هم درمانده. چه کسی می تواند به راحتی از این نقش بگذرد؟ البته پیداست که هادی تلاش کرده  پیش داوری و قضاوت را چنان که هست، امری مذموم جلوه دهد وهمه شخصیت های داستان به یک اندازه مقصر جلوه کنند. یعنی سیاه مطلق در کار نباشد و کاراکترهای خاکستری بیافریند. گرچه امروز از این نوع فیلم های فرهادیزه شده در سینمای ما کم نیستند اما می توان اثر مستقیم نگاه و دستمایه های فرهادی را در «یکی می خواد باهات حرف بزنه» دید شاید چون هادی در «چهارشنبه سوری» دستیار وی بوده است.

«یکی می خواد باهات حرف بزنه» در باب اهدای عضو است و از انجمن  مربوطه برنده جایزه ویژه شده ولی ای کاش در فیلم روی این موضوع مانور بیشتری داده می شد و قهرمان داستان به جای مادر مستاصل، همان نوجوان بیهوش و بی خبر از همه دنیا بود که باید دنیای آدم های دیگری را متحول می ساخت.

اما به لحاظ کارگردانی و سایر جلوه های سمعی و بصری واقعا باید گفت «یکی می خواد باهات حرف بزنه» اثری است چشم نواز. برای بازیگران از گریم های خوش رنگ و لعاب استفاده نشده و به جای آن می توان  به هماهنگی رنگ ها(رنگ غالب آبی است) و مناظر بدیع و زیبای کارت پستالی شمال کشور دل خوش کرد. نمای دریا و صدای امواج، کوهستان مه آلود، باران غم انگیز و فضای نیمه کویری شهر مخروبه ای که لیلا بدان سفر می کند همه حاصل ذوق  هادی است. او حتی تضاد را در فضا هم به تصویر کشیده و نشان داده از قاب بندی و میزانسن سر در می آورد. او سریال آبگوشتی «خداحافظ بچه» را ساخت و مردم به سبب جالب نبودن سایر سریال های مناسبتی از آن استقبال کردند، ولی «یکی می خواد باهات حرف بزنه» ثابت کرد هادی کار خوب و هنرمندانه را هم بلد است و می تواند توانایی های خود را نشان دهد.

آنا نعمتی در این فیلم یک سر و گردن بالاتر از بازیگری است که تا به امروز به این نام می شناختیم. گرچه بی نهایت تلخ وعبوس است اما کاملا بر میمیک صورتش تسلط دارد و در  بیان و دیالوگ گویی پیشرفت قابل توجهی داشته است. شهاب حسینی همان استعداد همیشگی را دارد در نشان دادن کاراکتر گرفتار، عصبی، درمانده و غلیان احساساتش را به بهترین نحو به تصویر می کشد. با نگاه های غمگینش می تواند ما را به گناهکار بودن لیلا ترغیب کند چون حسیتی ذاتا بازیگر متقاعد کننده ایست.

اما یکتا ناصر بعد از چندین سال کم کاری و ظاهر شدن در نقش های فرعی، در این فیلم شاه نقشی موثر و جذاب بر عهده گرفت که جای کار زیادی داشت و علیرغم مکمل بودن زیر سایه نقش اصلی قرار نداشت. هنگامه با روایت سطحی و غم‌بارش از زلزله و مرگ اعضای خانواده اش همدردی بیننده را می طلبد و آن را به دست می آورد. شاید چون نمی خواهد به سبب خواسته فرصت طلبانه اش در ذهن مخاطب مواخذه شود. هنگامه آدم بدی نیست و برای داشتن یک زندگی خیلی معمولی تلاش می کند و ما نمی توانیم  بابت راه نادرستی که پیشنهاد می کند از او بیزار باشیم. بی‌شک سیمرغ نقش مکمل جشنواره فجر حق ناصر بود. گرچه بسیار برای این نقش تلاش کرده و حتی لهجه خود را تغییر داده بود اما اعتقاد دارم چنین نقش های چند وجهی برای هر بازیگر و هر بیننده ای قابل توجه است و بابت این آفرینش باید بیشتر به نویسنده تبریک گفت.

چنانکه در ابتدای مطلب اشاره شد «یکی می خواد باهات حرف بزنه» در باب اهدای عضو است و از انجمن  مربوطه برنده جایزه ویژه شده ولی ای کاش در فیلم روی این موضوع مانور بیشتری داده می شد و قهرمان داستان به جای مادر مستاصل، همان نوجوان بیهوش و بی خبر از همه دنیا بود که باید دنیای آدم های دیگری را متحول می ساخت.

هادی با انتخاب این موضوع خاص و انسانی نگاه تیزبین خود به مسایل اجتماعی را به رخ کشیده و موفق تر از فیلم قبلی اش «قرنطینه» عمل کرده که اثری زجرآور سرشار از اندوه و غم بود.او که کار در سینما را از پایین ترین سطح آن شروع کرده، دارد روز به روز پیشرفت می کند و بی شک در آینده شاهد آثار بهتری از او خواهیم بود.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع: سینماپرس /شادی رستمی