تبیان، دستیار زندگی
خاطرات روزهای تلخ و شیرین اسرا در ماه محرم در آسایشگاه های عراق به روایت آزاده جوانمرد مرتضى جوکار
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اولین سال محرم


خاطرات روزهای تلخ و شیرین  اسرا در  ماه محرم در آسایشگاه های عراق به روایت آزاده جوانمرد مرتضى جوکار .

اسرا

اولین سالى بود که محرم را در اسارت مى‌گذراندم. (سال 1362) روزهاى سختى را براى خود تصور مى‌نمودم. به یادم مى‌آمد که سال‌هاى گذشته، در ایام محرم تمامى ایران سیاه‌پوش مى‌شد با رویت هلال ماه محرم، لباس سیاه به تن مى‌کردیم و با بچه‌هاى محل، شروع به سیاه‌پوش کردن تکایا و مساجد مى‌نمودیم. زنجیرهاى خود را آماده مى‌کردیم و پرچم‌هاى عزا را برافراشته مى‌ساختیم با دسته سینه‌زنى محل خود، به خیابان‌ها مى‌آمدیم. از هر طرف صداى بلندگوها و نداى حسین، حسین به گوش مى‌رسید. در روزها و شب‌هاى عاشورا، غذاى نذرى بین مردم توزیع مى‌کردیم. خلاصه شور و حالى داشت براى خودش. امسال نسبت به سال‌هاى گذشته، نزدیکتر به کربلا هستیم، ولى از پوشیدن لباس سیاه خبرى نیست. از سینه‌زنى و زنجیرزنى اثرى نمى‌باشد. از حسین، حسین گفتن و توزیع غذاى نذرى محروم هستیم. این حالت درست مثل آدم تشنه‌اى مى‌باشد که از شدت عطش، در حال هلاکت است و در نزدیکى او آب زلالى درجریان مى‌باشد، ولى نمى‌گذارند که از آن آب کام خود را سیراب سازد. این لحظات براى عاشقان اباعبدالله الحسین که به واقع تمامى رزمندگان و اسراء ما را شامل مى‌شود، یکى از سخت‌ترین روزها و ماه‌هاى اسارت بود.

شب اول محرم، اسرا در داخل آسایشگاه، بعد از فریضه نماز مغرب و عشا، اقدام به عزادارى کردند، عراقى‌ها که ظاهرا آماده چنین لحظه‌اى بودند با بدن‌هاى برهنه و درحالت مستى با چوب و کابل و فریاد به داخل محوطه اردوگاه ریختند و با سرعت خودشان را به آسایشگاه ما (آسایشگاه پنج موصل یک) رساندند و ضمن فرا خواندن ارشد آسایشگاه، دستور داده شد که همه به ستون پنج، در داخل آسایشگاه جمع شویم بعد از باز نمودن قفل درب آهنى به داخل آسایشگاه حمله‌ور شدند و آن چنان اسرا مظلوم و عزادار اباعبدالله را زیر مشت و لگد و کابل قرار دارند که اگر عنایت خود حضرت نبود قطعا ما تلفات زیادى مى دادیم بعد هم تهدید کردندکه اگر یک بار دیگر عزادارى کنید جیره آب و غذا را قطع مى‌کنیم. به ناگاه به یاد اصحاب امام حسین(ع) افتادیم که به دست پدران همین‌ها در صحراى کربلا، با لب تشنه به شهادت رسیدند فردا بچه‌ها با همدیگر صحبت کردند مثل این بود که نمى‌خواستیم باور کنیم که نباید براى سید و سالار شهیدان عزادارى نماییم بدون برنامه از قبل طراحى شده، همه اردوگاه تصمیم گرفتند که براى شب دوم تمامى آسایشگاه‌ها بعد از فریضه نماز مغرب و عشا عزادارى نمایند تا هم عراقى‌ها نتوانند به یک آسایشگاه فشار بیاورند و هم در غم شهادت اصحاب امام حسین(ع) عزادارى کرده باشیم. بعد از نماز آسایشگاه‌ها یکى پس از دیگرى با ناله و زاری، در مظلومیت هرچه تمامتر پسر فاطمه را فریاد کردند و این حرکت همه جانبه باعث وحشت سربازان شد.

فرمانده اردوگاه با تمامى سربازان وارد محوطه شدند و با سوت و فریاد دعوت به ساکت نمودن اسرا کردند که موفق نشدند و مثل شب گذشته به دو تا از آسایشگاه‌ها حمله کردند، ولى نه تنها تاثیر مثبتى نگذاشت بلکه باعث تحریک سایر اسرا شد و بالاخره بعد از نیم ساعت گریه و روضه‌خوانی، مراسم به پایان رسید.

فرمانده عراقى به آنها گفته بود، اصلا چرا شما براى حسین گریه مى‌کنید!!؟ به شما چه ربطى دارد؟ حسین عرب بود و ما نیز عرب هستیم خودمان او را کشته‌ایم و اگر بخواهیم براى او گریه مى‌کنیم و اگر هم نخواهیم گریه نمى‌کنیم!! در نهایت بعد از صحبت‌ها و توضیحات مسئولین آسایشگاه‌ها، عراقى‌ها پذیرفتند که هر شب فقط به مدت یک ربع ساعت آن هم بسیار آهسته و بدون سینه‌زنى عزادارى کنیم. و این خود براى ما یک قدم موفقیت‌آمیز بود. این وضعیت ادامه داشت تا روز عاشورا. صبح ارودگاه چهره دیگرى داشت هیچ‌کس مثل روزهاى گذشته براى خوردن صبحانه، علاقه نشان نمى‌داد تمامى چشمان پر از اشک بود. به واقع همین مظلومیت عاشقان امام حسین(ع) خودش روضه بود. بلندگوهاى اردوگاه برخلاف روزهاى گذشته، شروع به پخش مقتل کرد

فردا صبح تمامى ارشدهاى آسایشگاه را جمع کردند فرمانده عراقى به آنها گفته بود، اصلا چرا شما براى حسین گریه مى‌کنید!!؟ به شما چه ربطى دارد؟ حسین عرب بود و ما نیز عرب هستیم خودمان او را کشته‌ایم و اگر بخواهیم براى او گریه مى‌کنیم و اگر هم نخواهیم گریه نمى‌کنیم!! در نهایت بعد از صحبت‌ها و توضیحات مسئولین آسایشگاه‌ها، عراقى‌ها پذیرفتند که هر شب فقط به مدت یک ربع ساعت آن هم بسیار آهسته و بدون سینه‌زنى عزادارى کنیم. و این خود براى ما یک قدم موفقیت‌آمیز بود. این وضعیت ادامه داشت تا روز عاشورا. صبح ارودگاه چهره دیگرى داشت هیچ‌کس مثل روزهاى گذشته براى خوردن صبحانه، علاقه نشان نمى‌داد تمامى چشمان پر از اشک بود. به واقع همین مظلومیت عاشقان امام حسین(ع) خودش روضه بود. بلندگوهاى اردوگاه برخلاف روزهاى گذشته، شروع به پخش مقتل کرد. بچه‌ها، بى‌اختیار به سمت بلندگوهاى اردوگاه کشیده شدند اکثرا عربى بلد نبودند؛ ولى سوز مقتل اشک‌ها را روان مى‌کرد عراقى‌ها ترسیدند. بلندگو را قطع کردند و بچه‌ها به سمت داخل آسایشگاه براى عزادارى حرکت کردند تمامى سربازان در حالت آماده‌باش به داخل اردوگاه آمدند در کنار هر آسایشگاه یک سرباز قرار گرفت اسرا که دیدند نمى‌توانند عزادارى جمعى کنند در دو گوشه آسایشگاه به صورت گروه‌هاى 10 تا 20 نفره جمع شدند سرباز وقتى که از سمت راست آسایشگاه به سمت چپ حرکت مى‌کرد، گروه سمت راست به آهستگى سینه مى‌زدند و حسین، حسین مى‌کردند و وقتى از سمت چپ، به سمت راست مى‌آمد، گروه دوم همین حرکت را تکرار مى‌کردند که در نهایت سرباز متوجه شد و به داخل آسایشگاه آمد و در گوشه‌اى نشست و براى عزادارى جایى باقى نگذاشت اسرا با پاى پیاده به وسط اردوگاه آمدند و کم‌کم ناله حسین، حسین بالا گرفت و تبدیل به عزادارى در وسط اردوگاه شد.

فرمانده عراقى سراسیمه ارشد آسایشگاه را صدا زد و از او خواست که جلوى این حرکت را بگیرد ارشد اردوگاه اعلام عجز وناتوانى کرد و به فرمانده عراقى‌ها گفت تمامى مسئولیت این کار به عهده خود شما مى‌باشد اگر تا لحظه‌اى دیگر اجازه عزادارى در داخل آسایشگاه را به اینها ندهید، در وسط اردوگاه شروع به سینه‌زنى مى‌کنند و جلوگیرى این کار از توان من خارج مى‌باشد.

فرمانده عراقى‌ها چون چاره‌اى دیگر نداشت و از طرفى این حرکت خودجوش بچه‌ها واقعا او را ترسانده بود دستور داد سوت آمار به صدا در آید و بعد از هدایت اسرا به داخل آسایشگاه، اجازه داد به مدت نیم ساعت به صورت آرام در داخل آ‌سایشگاه مراسم عزادارى فرزند زهرا(س) برگزار گردد.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: موسسه فرهنگى پیام آزادگان