حسنات الابرار سیئات المقربین(2)
در ادامه بحث گذشته، درس اخلاق ایه الله مظاهری را دنبال می کنیم.
مرحوم كلینى یك روایت نقل مىكند روایت صحیح سند هم هست اینها حال یأس هم براى همه ما مىآورد امّا باید توجه داشته باشیم یك پیغمبر خدا وارد شد .
در یك شهرى قبل از آنكه وارد بشود دید عالم آن شهر كه عالم زاهدى هم بوده است این رفته است زیر دیوار مردم نمىدانند سر این بیرون مانده است مورچهها سر این را خوردهاند خیلى ناراحت شد.
یك عالم یك عمر براى دین كار كرده است آن هم با تقوا حالا این جورى مرده است آمد در شهر سلطان آنجا حاكم جائر آنجا مرده بود یك تشییع جنازه خوبى از او كردند این خیلى تعجب كرد لذا كلید وصل را زد با خدا رابطه پیدا كرد خدا این چرا؟
پس او چى؟ خطاب شد كه آقا چند روز قبل این عالم زاهد یك حاجت داشت به جاى اینكه بگوید خدا خدا آمد پیش این آمد پیش ظالم و حاجتش را گفت آن ظالم با یك احترام خاصى حاجت این را بر آورد این فعل او كیفر دارد فعل او هم جزا دارد كیفرش اینكه ما نخواستیم به آخرت برسد.
در دنیا این جور كشتیمش جزاى او هم نخواستیم به آخرت برسد این تشییع جنازه و آن احترام براى او. آن احترام كرد به یك عالم آن پاداشش است آن هم رفت زیر پرچم ظالم ولو یك آن براى یك حاجت این هم كیفرش است بگذارید.
آخرش هم برایتان بگویم اینهایى كه اگر برایش خون گریه كنیم جا دارد اگر انسان دق كند جا دارد حضرت داود را مىخواستند امتحانش كنند پناه بر خدا به این امتحانهایش و این امتحانها هر كسى را جورى آن به آن امتحان مىشویم.
آن به آن هر كسى را جورى هر وقت به جورى بنا شد امتحانش كنند یك امتحان سخت داودى آمد جلو دو نفر ملك آمدند سر نمازش هم آمدند یك دعوا یك كدام گفت كه «ان لى اخ له تسع و تسعون نعجه ولى نعجة واحدة قال اكفلنیها و عزنى فى الخطاب» گفت من یك میش دارم و این نود و نه تا این مىگوید نود و نه تایم كه هیچ یك خود را بده به من تا من بشوم صد تا تو هیچ اكفلینها فیها مىگوید كه این یك تو هم مال من.
من مواظبتش كنم تو هیچى من صد تا «عزنى فى الخطاب» این پشت سر انداز هم هست مرا مجاب هم كرده است مىگوید كه آخر تو نمىتوانى یك گوسفند را ادارهاش كنى بیاید در صد تا ما صد تا را ادارهاش مىكنیم تو برو دنبال كارت تو برو دنبال نمازت «عزنى فى الخطاب» این خیلى تحریك عاطفى مىكند.
حضرت داود باید داودى حكم كند بگوید آقا یك طرفه قاضى رفتن درست نیست ببینیم او چه مىگوید تحریك عاطفه نشود اصلاً عقلش روى قضاوت كار بكند نه عاطفه گفت «لقد ظلمك بسۆال نعجتك» گفت معلوم است یك ظلم بالایى است كه مىخواهد گوسفندان تو را بگیرد خودش بشود.
صد تا تو بشوى هیچ چیز این دو تا ملك یك نگاه به هم كردند ناگهان داود حس كرد گول خورد یعنى از امتحان نتوانست بیرون بیاید حكم نبودها همان گفتن، حكم غیر از اینهاست حضرت داود كه حكم بى جا نمىكند.
گفتن، به یك مظلوم نما گفتن در مقابل یك حرفى كه مىگوید او نود و نه تا دارد و من یكى یك گفتن و همین گفتن اینها به هم نگاه كردند قرآن مىگوید كه داود درك كرد كه چه خبر است به سجده افتاد گریه زارى. قرآن در سوره «و الصافات» یا سوره «ص» مىفرماید كه تا بشود قبول كردیم امّا یك خطاب عجیبى هست كه این خطاب اگر حضرت داود را ده سال كتكش مىزدند به آتش مىسوزاندند به اندازه این خطاب عتابآمیز نبود كه یك خطاب به او كردند.
این خطابها براى اینها خیلى اهیمت دارد خطاب شد یا داود «انا جعلناك خلیفه فى الارض فاحكم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوا فیضلك من سبیل اللّه» این چه خطابى است این چه هوایى است این چه مىخواهد بگوید .
به غیر كتك به حضرت داود دیگر هیچ جورى نمىشود تفسیرش كرد هیچ جور، هیچ جور، كتك به حضرت داوود كه چرا تحریك عاطفه تو را وا داشت حرف زدى چرا این جمله را گفتى انصاف قضیه اینكه نه حرام بود نه مكروه بود تحریك عاطفه شد گفت كه اگر یك كسى مظلوم باشد یك كسى ظالم این جورى است «لقد ظلمك بسۆال نعجتك» این خیلى بد كارى است كسى 99 تا میش داشته باشد.
این به جاى اینكه چهل تا بدهد به او پنجاه تا خودش داشته باشد حالا بگوید تو هیچ چیز من صد تا ولى حساب ما غیر از حساب عموم مردم است زن ما دختر ما بچههاى ما این خطابها به زنهاى پیغمبر اینها چیست؟
این رفت و آمدهاى ما ممكن است كه مثلاً یك موسیقى براى عموم مردم طورى نباشد یا مكروه باشد نمىدانم با یك ان قلت قلت درست شده باشد آیا این براى ما همین است یعنى ما بنشینیم در مجلس موسیقى بزنند گوش بدهیم ممكن است یك كسى فتوا بدهد بگوید در مجالس عروسى موسیقى زدن طورى نیست تمبك زدن طورى نیست حالا ما هم در آن جلسه بنشینیم مىشود؟
ممكن است این كارها در ایام عید سال گذشته مىگفتند كه این تلویزیون هفت هشت ده تا دیوانه درست كرده بودند دوازده روز در این تلویزیون شبانه روز دیوانه بازى در مىآوردند حالا ما بنشینیم گوش بدهیم نگاه بكنیم این دیوانه بازىها كه ممكن است براى عموم مردم طورى نباشد مثلاً براى ما چه؟ مىشود؟
ما ذكر خدا را مطالعه روایات اهل بیت را اینها را رها كنیم بیائیم پاى تلویزیون دو ساعت سه ساعت بنشینیم با زن و بچه هایمان مىشود در این رفت و آمدها مىشود كه آنها مىگویند مىخندند ما هم بگوییم بخندیم و همین جورى.
العیاذ باللّه آنها غیبت مىكنند ما گوش بدهیم مىشود اینها خیلى باید روى آن حساب كرد همه هم گیر هستیم همه همه شماها كه اینجا نشستهاید گیر هستید در این قضایا دیگر گیر هستید روایت دارد در دوران آخر زمان مخصوصا ما طلبهها بخواهد دین را حفظ بكند مشكلتر از این است .
آتش كف دست زدن آن آسانتر است بعد مىفرماید كه «یعیرونه المعیشه» به او مىگویند كه ببین همسایهات چه كسى است ببین برادرت چه كارها مىكند و تو چرا این جورى هستى آن هم برادر تو است ببین دائىات چه كار مىكند ببین بابایت كار مىكند همین است كه پیغمبر فرمودند.
آتش را كف دست بگذار یا دینت را نگه بدار دین را نگه داشتن مشكلتر است این عمامه را ما بتوانیم نگه بداریم مگر مىشود مثلاً حالا اینها در میان شما نیست یك آدم لاابالى جوانى نگاه شهوتآمیزى به یك دخترى به یك زنى بكنداین پیش آن زن هیچ طورى نیست بلكه خودش را ساخته است براى همین این احتیاج به نگاه دارد كه احتیاج شدیدى است خودش را ساخته است براى اینكه به او نگاه بكنند امّا حالا یك طلبه با این عمامهاش یك نگاه به این بكند او چه مىگوید؟
مىگوید مرده شورت را ببرند با این عمامهات تو چرا دیگر، تو چرا توقع ندارد در حالى كه خودش را ساخته است دیگران نگاه بكنند امّا توقع نیست همان بى خودى همان لختى توقع ندارد مردم چه رسد خدا پیغمبر امام زمان من یادم نمىرود كه یك طلبه جوانى بودم پیش مرحوم آقاى اشنى فرائد مىخواندم ایشان به من خیلى لطف داشت خدا رحمتش كند
خیلى خوب بود همیشه همه چیزش خوب هم آدم با سوادى بود هم آدم محققى بود و آدم سلیم النفسى بود اینجا مراد من هست من آمدم درس ایشان دو نفر هم ظاهرا بودیم دو سه نفر بودیم بعد ایشان شاگرد خوب پیدا كرد تا نشستم ایشان احوال پرسى كردند و گفتند كه دیروز در چهار سوق شما را دیدم مىخواستم با شما حرف بزنم امّا نشد دیدم مدام مرتب در مغازهها نگاه مىكنید و نمىخواست ایشان بفهمد كه...
امّا بالاخره حرف خودش را زد یعنى من مىرفتم در مغازهها نگاه مىكردم ایشان به من گفتند در مغازهها نگاه مىكنید. چه خاطره شیرینى از این مرد براى من خاطره زیاد است من جوان بودم ریش هایم را كوتاه كرده بودم انصافا هم كوتاه كرده بودم آرایشگاه مرحوم حاج آقا مصطفى آیة اللّه زاده این مردى كه خود آیة اللّه بود.
از همه جهت مرحوم آقا مصطفى از رفقاى خاص من بود و انصافا از نظر درسى از نظر تقوا از نظر سلامت نفس خیلى بالا بود مراد من اینجا است ایشان آمدند گفتند به این بگو چرا ریشهایت را كوتاه كردى و اگر گفت كه آرایشگر كرده بگو بله ما هم یك كسى را داشتیم ریشهایش را كوتاه مىكرد تا به او مىگفتیم.
كه چرا مىگفت كه دست این آرایشگر بشكند كه كوتاه كرده است یعنى این عذر پذیرفته نمىشود در حالى كه ریش من ریش بود دیگر امّا ریش یك طلبه با ریش یك بازارى مىشود مثل هم باشد و همچنین چیزهاى دیگر این روش ما این منش ما این زندگى ما این نشست و برخاستهاى ما این خندههاى ما در مجلس این هم سو شدن ما با خویش و قومها اینها نمىشود ما همین جورى از آن رد بشویم این گرفتاریهاى ما از همین جا سرچشمه مىگیردها گرفتاریها یك وقت به او مىفهمانند
این است مثل حضرت یوسف اول به او مىفهمانند بعد هم «فلبث فى السجن بضع سبسن» این باز هم خیلى خوب است امّا گاهى نمىفهمانند نمىدانیم از كجا این گرهها آمد این بد است گرهها بیایند ندانیم از كجا آمده است این دیگر یك كیفر است روى كیفر خیلى داریم خیلى دیگر بعضى اوقات مشهور است مىگویند
مرحوم آقا باقر بهبهانى با وضع خدمت كردن به دین و روحانیت كه اسمش را گذاشتهاند آقا این لقب را طلبهها به او دادند مثل لقب مقدس كه به مرحوم ملا احمد اردبیلى ما طلبهها دادیم این آقا دیگر در درسهاى اخلاقىاش مىگفت اى كاش طلبه نشده بودم این خیلى حرف استها یعنى آقا باقر بهبهانى كه روحانیت را از زمین به آسمان آورده است
حالا مىگوید اى كاش طلبه نشده بودم حالا بالاخره آقا طلبه فاضل نمىدانم مجتهد حالا شدهاید حالا بالاخره طلبه هستید در یك صحنه واقع شده واقع شدهایم توفیق از خدا آمده است توفیق است دیگر طلبگى شدن بچه بازى نیست توفیق است از خدا توفیقش هم خیلى بالا است ما جیره خواران امام زمان هستیم این كه بچه بازى نیست مىگفتند
كه آقا سید حسین قاضى مىگفت خدمت امام زمان رسیدم امام زمان فرمودند اگر مىخواهى حاجت تو مستجاب بشود خدا را به جیره خواران من قسم بده تا دعایت مستجاب بشود گفتم جیره خواران شما چه كسانى هستند گفتند طلبهها، طلبهها یعنى امام زمان گفته است
كه بزرگان مثل آقا سید حسین قاضى، خدا را قسم بدهند به من طلبه تا دعایش مستجاب بشود حالا این توفیق آمده است توفیق خیلى بالا است در این چهار چوب باید مواظب خودمان باشیم یك روایت بخوانم تا ببینم بعد چه باید گفت «الحسن لكل لاحد حسن و منك احسن لمكانك منا و القبیح لكل احد قبیح و منك اقبح لمكانك منا»
كار خوب از هر كس سر بزند خوب است از تو خوبتر است چون منسوب به اهل بیت هستى منسوب به امام زمان هستى كار بد از هر كس بزند بد است از تو بدتر است چون منسوب به امام زمان هستى تقاضا دارم در ایام عید این نكته را توجه داشته باشید از خدا بخواهید بعد از نماز شبهایتان از خدا بخواهید
بعد از دعا و تبتل و تضرعتان از خدا بخواهید كه امتحان مىشویم نمىشود نشویم لااقل نمره ده به آن طرف بیاوریم. نمىخواهند هم نمره بیست بیاوریم نمره ده به آن طرف رفوزه نشویم من تقاضا دارم از شما در دعاها مخصوصا در میزان استجابت دعاهایتان همین باشد.
منابع:
پایگاه آیه الله مظاهری
تهیه و تنظیم: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان