انسان ناسپاس
می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.
به عنوان مثال اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:
اول: تمام دانش آموزان طبق استعداد خود در امور و انجام برنامه ها مشارکت می نمایند.
یکی از کارهایی که در اکثر مدارس کشور عزیزمان انجام می شود، تلاوت آیاتی از قرآن مجید است، در این زمینه چنان چه دانش آموزان بتوانند علاوه بر شنیدن آیات، با مفاهیم متعالی این معجزه الهی آشنا شوند، بی شک به هدف والای نزول وحی رهنمون گشته ایم.
در این راستا، مرکز یادگیری جهت غنی سازی برنامه های صبحگاه مدارس، به بررسی و تفسیر برخی از آیات قرآن پرداخته است. در این قسمت سعی شده، تفسیر به زبان ساده و قابل درک برای دانش آموزان ارائه گردد.
در این مقاله آیات صفحه 209، مورد بررسی قرار می گیرد...
هشت آیة 7 تا 14سورة یونساز صفحة 209 توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود.
شما می توانید برای شنیدن فایل صوتی آیات این صفحه کلیک نمایید.
جهت دریافت فایل صوتی آیات فوق، کلیک کنید.
از میان آیات هشتگانة 7 تا 14 سورة یونُس از صفحة 209 ، قرآن، پس از شرحی پیرامون مسألة معاد و سرنوشت دوگروه از انسانها در جهان دیگر، در ششمینآیة اینصفحه، با لحنی گِلهآمیز درباره ی انسان میفرماید:
«هنگامیكه ضرر و زیان و گرفتاری، دامنگیر انسان شده و دستش از همهجا كوتاه میگردد، با ما رفیق شده و دستآشتی بهسوی ما دراز میكند و ما را در همهحال، درحالیكه بهپهلو خوابیده یا نشسته یا ایستادهاست، میخوانَد».
معمولاً انسان، هنگامی كه غرق در رفاه و خوشی است، با خدا رابطهای ندارد؛ اسمی از او به میان نیاورده و سراغ او را نمیگیرد! امّا همین كه گرفتار میشود و مثلاً بیمار یا مصیبتزده میگردد یا فقر بهسراغش میآید و پیچیدگی در زندگیاش پیدا میشود، جز خدا چیزی نمیگوید و تنها، از اوكمك میطلبد.
در وقت رفاه، از او بیگانه است، ولی در وقت نیاز، با او یگانه میشود!
در دعای صباح از مولای متّقیان، امیر مۆمنان، علی(ع) میخوانیم:
خدایا، مرا میبینی كه چه بیوفا هستم؟ من در دو موقع به سراغ تو میآیم: یكی،آن گاه كه آرزوها در دلم پیدا شده و میخواهم به خواستههایی برسم؛ آن هنگام است كه بهسوی تو میآیم و از توكمك میطلبم. و دیگر،آن زمان كه گناهانم مرا از تو دوركرده و مبتلا به انواع سختی شدهام؛ آنگاه نیز بهسراغ تو میآیم و چنگ به ریسمان عنایتت زده و از تو رفعگرفتاری میخواهم.
بههرحال، ادامه ی آیة 12 میفرماید: در اینهنگام، خداوند به او با نظر لطف و عنایت مینگرد و از او رفع بلاكرده و او را به حال رفاه و خوشی بر میگرداند. ولی او «همینكه بلا و ناراحتیاش برطرف شد، آن چنان از خدا فاصله میگیرد و در غَفلت و فراموشی فرو رفته و با بیاعتنایی از اینجریان میگذرد كه گویا اصلاً با خدا آشنا نبوده وگرفتاری نداشته و هرگز از او یاری نخواسته» و از خدا به او احسانی نشدهاست.
امّا اگر همینانسان، مبتلا به بیماریای شود و چند ماهی یا چند سالی درگیرآن باشد و سپس پزشك توانایی، او را درمان نماید، او در مقام قدردانی ازآن پزشك، ببین چه خدماتی انجام داده و چه هدیهها برای او میبرد و در روزنامهها، از او اعلام تشكّر میكند كه البتّه، بهجا هم هست. ولی اینآدم خوش انصاف، حتّی یك كلمه از خدای پزشكآفرین، سخنی بهمیان نیاورده و از اوكوچك ترینتشكّری نمیكند و حدّاقل، خود را موظّف بهاین نمیبیندكه یك بار همكه شده، به عنوان سجدة شكر، سر به خاك بگذارد. چرا كه پزشك و عقل و هوش او و علم و فكرش و همچنینآلات و وسایلی كه پزشك، با آن ها كار میكند، همه از خداست.
سپس پایان اینآیه میفرماید:
آری، «اینچنین، اعمال اسرافكاران در نظرشان جلوه داده شدهاست». چه اسرافی از این، بالاتركه انسان، خدا را با هوا مبادلهكند و هوای نفس را بهجای خدا، معبود خود دانسته و بگوید: من، چنین و چنان میخواهم و دیگر،كاری به این كه خدا چه میخواهد، نداشتهباشد؟ آیا این، بدتریننوع اسراف نیست؟
آیا زندگی جاودانی را از دستدادن،
دنیای فانی زودگذر را چسبیدن،
وكلّ سرمایههای مادّی و معنوی وجود، یعنی عمر، سلامتی، جوانی و نیروهای خدادادی را بیهوده در راه فَساد و گناه و نافرمانی یا در مسیر بهدستآوردن متاع بیارزش و ناپایدار ایندنیا هدردادن،
و در برابر اینسرمایههای مهم، چیزی بهدستنیاوردن،
و تهیدست از اینعالَم به عالم دیگر رفتن،
و به هلاكت همیشگی افتادن، اسرافِ توأم با حماقت و سفاهت نیست؟