حسنات الابرار سیئات المقربین (1)
در این نوشتار به سخنرانی آیه الله مظاهری اشاره می کنیم:
ما از قرآن و رویات اهل بیت به خوبى استفاده مىكنیم كه حساب خواص غیر از حساب عوام است و آن سختگیرىها كه به خواص مردم است آن سختگیرىها براى عوام مردم نیست كه در روایات مىخوانیم در روز قیامت 70 گناه از جاهل آمرزیده مىشود قبل از آنكه یك گناه از عالم آمرزیده بشود.
و این یك معناى عوامانه هم هست یك معناى عرفى هم هست و عرف هم چنین است آن حسابى كه روى ما باز می کنند غیر حسابى است كه روى عموم مردم باز مىكنند و قرآن روى این حرف خیلى پافشارى دارد.
خیلى كه همه ما باید از قرآن یك سرمشق بگیریم در این است كه حساب ما غیر از حساب عموم مردم است مردم ممكن است خیلى كارها بكنند كه ما اصلاً و ابدا این كارها را نمىتوانیم بكنیم یا العیاذ باللّه اگر براى آنها گناه باشد از براى ما گناهش خیلى بزرگ است.
قرآن شریف راجع به حضرت یوسف یك جملهاى دارد و انصافا براى ما تكان دهنده است كمرشكن است شما می دانید كه حضرت یوسف در این قضایا كه برایش جلو آمده در این امتحانها كه برایش جلو آمد همه را نمره 20 آورد خیلى بالا بود.
و قرآن مىفرماید خیلى بالا بود «و لقد همت به و همّ بها لو لا ان رأى برهان ربه» «رب السججن احبّ الى مما یدعوتنى الیه و الا تصرف عنّى كیدهن اصب الیهن و اكن من الجاهلین» اینها همه نمره 20 براى حضرت یوسف بوده است آن مجلس كذایى مجلس تنها به قول علامه طباطبایى این مرد بزرگ مىفرماید بیست و چهار زمینه پیدا شد .
براى اینكه حضرت یوسف گناه بكند ولى با این فرض نكرد فرار كرد از دست زلیخا و بیست و چهار زمینه را در المیزان مىشمارند مرحوم علامه طباطبایى، حضرت یوسف یك جوانى بود عزب زیر دست زلیخا.
زلیخا یك زنى بود فوق العاده اشرافى آرایش كرده اگر حضرت یوسف به او مىگفت بله نانش در روغن بود مىگوید نه باید زجرش بكشد از آن طرف او مىگفت «حیت لك» و از آن طرف او التماس مىكرد اینها همه زمینهها براى تحریك شهوت براى این كار بكند.
امّا بالاخره قرآن می فرماید نمره 20 آورد وقتى وارد مجلس شد آن مجلس خیلى تحریك كننده بود براى همین زنهاى جوان دستشان را بریدند قرآن است دیگر آنها دست مىبریدند آنها مىگفتند یوسف یوسف و رئیسشان زلیخا حسابى پر رویى مىكرد مىگفت كه این است شما مىگفتید .
بد كارى كردم ببینید بد كارى كردم یا نه حالا هم از این به بعد اگر تابع من شد كه شد اگر نشد زندانى اش مىكنم جلسه این جور جلسه حضرت یوسف مىگوید «رب السجن احبّ یدعوننى الیه» بعدش هم آن توحید افعالى نمره 20 مىآورد مىگوید نمره 20 مال من نبود مال تو بود «و الا تصرف عنى كیدهن اصب الیهن من و اكن من الجاهلین» زندان خرید خود خرید آن «رب السجن احب الى مما یدعوننى الیه» یعنى خدایا زندان مىخواهم بروم زندان را خرید چندین سال در زندان بود براى چه؟ براى چه كسى؟ تا اینجا غیر پیغمبر دیگر كسى دهانش مىچاد (سرما مىخورد)
بگوید من می توانم از این كارها بكنم درست است مشكل است گفتنش خیلى آسان است همان كه مقدس اردبیلى به او گفتند اگر یك زن پیش شما باشد .
در یك خانهاى كه هیچ كس نیست شما زنا مىكنید یا نه نگفت نه گفت پناه مىبرم به خدا چنین صحنهاى جلو بیاید حضرت یوسف غضب جوان آن صحنهها همه نمره 20 حالا اینجا یك امتحان دیگر آمد جلو پناه بر خدا اینكه امتحانها مىآید جلو ما باید مواظب باشیم ما باید مهیا باشیم .
براى ما امتحانها سخت سخت مىآید این را هم بدانید امتحانهاى ما غیر از امتحانهاى عموم مردم است یك معلم اخلاقى كه خیلى بالا بوده است در نجف این اسمش آقا عبدالزهرا بوده خیلى تعریفش را مىكنند ایشان مىگفتند یك ظهرى آمدم خانه زیر درخت نشستیم با بچههایم هوا خیلى گرم بود بنا كردم این جمله را بگویم كه الهى انا راض بما انت راض انا راض بما انت راض و حالى كه پیدا كردم ناگهان از بالاى درخت یك كندوى زنبورها از آن زنبور زردها افتاد روى زمین باد مىآمد.
این كندوى زنبور را انداخت پایین ریختند به جان همه ما به اندازهاى كه احتیاج به دكتر پیدا كردیم حالا انا راض بما انت راض مىگفت كه همه آنها را گذاشتم درماشین رفتیم در وسط راه ماشین تصادف كرد ماشین پرت شد زن و بچهام طورى نشدند من گردنم شكست دست و پایم هم شكست رفتیم بیمارستان بیمارستان گفت كه من دكتر بیهوشى فعلاً ندارم حتما هم باید تو عمل بشوى و استخوان شكسته است پا شكسته است
عمل بكنند بدون بیهوشى حالا مىخواهید آن وقت بگوید انا راض بما انت راض الهى انا راض بما انت راض مىآید این امتحانها، براى همه ما مىآید براى ماها بیشتر مىآید براى اینكه حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است.
حالا اینجا امتحان آمد براى حضرت یوسف جلو نتوانست نمره 20 بیاورد و این امتحان آن بود كه آن دو تا خواب دیدند دو تا رفیقانشان كه یك كدام دارد انگور مىفشارد یك كدام هم نان نمىدانم چى، بالاخره این دو تا خواب این شد كه به یك كدام گفت كه تو را مىكشند.
به یك كسى هم گفت تو ندیم شاه می شود آن دو تا را آمدند ببرند یكى را بكشند یكى هم ببرند برود ندیم پادشاه بشود حضرت یوسف اینجا خیلى خسته شده بود خیلى در زندان گفت «و اذكرنى عند ربك» این چیزى نیست این براى همه یك چیز عادى است «و اذكرنى عند ربك» گفت وقتى رفتى آنجا بگو یك بى گناه در زندان است او رفت جبرئیل آمد گفت كه چه كسى تو را از دست برادرهایت در چاه نجات داد؟ خدا.
چه كسى تو را از دست برادرهایت نجات داد؟ خدا. چه كسى تو را از دست زلیخا نجات داد؟ خدا «لو لا ان رءابرهان ربه» چه كسى تو را از آن جلسه كذایى نجات داد كه خودت گفتى «رب السجن احب الى مما یدعوننى الیه و الا تصرف عنى كیدهن اصب الیهن» گفت خدا گفت اگر خدا پس چرا اینجا گفتى «و اذكرنى عند ربك» خیلى پشیمان شد فهمید كه نمره 20 نیاورد خیلى پشیمان شد حالا اینجا مرادم هست قرآن مىگوید.
بعد از این «فلبث فسجع بعض سنین» هشت سال براى چه؟ این كلمه! زندان «فلبث فى السجن بضع سنین» یوسف چرا توحید افعالى ضرر خورد براى عموم مردم كه نیست براى ما كه نیست ما از این كارها بعضى اوقات دیگر از نظر فقهى واجب هم هست بكنیم راستى اگر ما یك بى گناهى باشیم صد در صد یك كسى بتواند ما را نجات بدهد خوب باید توسل به او پیدا كنیم ولى خواص توحید افعالى براى حضرت یوسف بالاخره قرآن مىگوید نمره نیاورد
رفوزه شد هشت سال هم در زندانش كردیم این هفت سال و هشت سال زندان براى یك جمله پناه بر خدا، خدا خیلى به ما رحم دارد حضرت یونس به او گفتند كه این قوم هلاك بشود بنا شد
قوم حضرت یونس براى ظلمهایى كه به حضرت یونس كردند هلاك بشوند این بدون اجازه باید به او گفته باشند آقا شما بروید بیرون كه این كه در قرآن شریف راجع به حضرت لوط راجع به حضرت ابراهیم و امثال اینها دارد كه آمدند گفتند كه تو با خانوادهات برو بیرون به حضرت نوح گفتند كه تو با خانوادهات سوار كشتى بشو به حضرت لوط گفتند تو با خانوادهات برو بیرون این را به حضرت یونس نگفتند .
بدون اجازه از قوم رفت بیرون این چیزى نبود كه نه ترك اولایى بود نه العیاذ باللّه واجبى بود نه فعل مكروهى بود امّا به مقام حضرت یونس نمی خورد مقام حضرت یونس شامختر از اینها بود كه در این صحنهها بدون اجازه كار بكند بنا شد كه كیفرش را ببیند رفت نشست در كشتى اصلاً فرار كند از این ده برود آن طرف نهنگ آمد و بالاخره بنا شد.
حضرت یونس را بیندازند در دریا هر چه قرعه كشیدند به حال آن آمد دفعه اول دوم سوم بالاخره انداختنش در دریا نهنگ او را بلعید خطاب شد كه آقاى نهنگ یعنى به جهاز هاضمه نهنگ خطاب شد
این را هضمش نكنید زندان در شكم ماهى سلول آن هم چه سلولى رفت در شكم ماهى ناگهان متوجه شد كه گناه كردم گناه یونسى نه گناه ما گناه فقهى نه گناه عرفانى آن هم نه عرفان ما عرفان پیغمبرى لذا «و ذالنّون اذ ذهب مغاضبا» تا آنجا كه ذكر یونسیه شروع شد «لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمین» تا اینجا درست هفت شبانه روز زندان بود از زندان آمد بیرون بدن چهها شده بود بالاخره درخت كدو برایش روئیده شده زیر درخت تا اینكه حال آمد. آمد در میان قوم و قوم هم اتفاقا توبه كرده بود و عذاب نشده بودند همه اینها یك جمله مىخواهم بگویم كه این كمرشكن است
انصافا در سوره صافات این جور می گوید «فلو لا انه كان من المسبحین للبث فى بطنه الى یوم یبعثون» توبه كرد و الا استحقاق داشت سلول تا روز قیامت این زندان نمناك تاریك تنگ بى غذا تا روز قیامت استحقاق است
بدون استحقاق كه خدا نمىكند این چه جورى مىشود یك فعل كه به مقام شامخ یونس نمىخورد بالاخره زندان هفت شبانه روز حالا روایت مىگوید هفت شبانه روز قرآن نمىگوید امّا آنكه قرآن مىگوید ترحمش كردیم چون توبه كرد ذكر یونسیه را مدام مرتب تكرار مىكرد ما ترحمش كردیم و الا استحقاق همین زندان را داشت تا روز قیامت یعنى حساب خواص غیر از حساب عموم مردم است.
برگرفته از پایگاه ایه الله مظاهری
تهیه و تنظیم: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان