تبیان، دستیار زندگی
«اگر مرا نمی شناسید پس بدانید من فرزند امام حسن علیه السلام و نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستم و این حسین علیه السلام است که اکنون در محاصره شماست. خداوند شما را سیراب نسازد» .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یادگار غریب مدینه در کربلا

حضرت قاسم


گرچه در کارنامه حیات اجتماعی بشر، حماسه های بسیار بزرگی در طول تاریخ به ثبت رسیده است، اما به اعتراف بسیاری از صاحب نظران، هیچ یک از رخدادهای تاریخی قابل مقایسه با حماسه عاشورای امام حسین علیه السلام نیست. درباره علل امتیاز این نهضت از سایر قیام های آزادی بخش، دیدگاه های مختلفی وجود دارد. به یک اعتبار، استثنایی بودن این قیام در سه امر اساسی وجه امتیاز این قیام است: رهبری قیام; اهداف و انگیزه های قیام; پیروان رهبری.

یکی از پیروان این رهبر آسمانی برادرزاده عزیزش قاسم بن الحسن علیه السلام بود که در این مقاله داد سخن در مورد او می دهیم.

پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش «رمله » می باشد .

در شب عاشورا در پاسخ امام حسین ( علیه السلام) که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شیرین تر از عسل .»

قاسم بن حسن علیه السلام نوجوانی کم سن و سال بود که با اصرار از امام حسین علیه السلام اجازه خواست که به میدان جنگ برود. ابتدا امام علیه السلام راضی نشدند که او عازم میدان شود، ولی هنگامی که با اصرار بیش از حد او مواجه شدند اذن جهاد در راه خدا را به او دادند. او نیز پس از رشادت های بسیار در میدان نبرد پس از کشتن سی و پنج نفر از دشمنان، در نهایت بر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و به شهادت رسید.

«اگر مرا نمی شناسید پس بدانید من فرزند امام حسن علیه السلام و نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستم و این حسین علیه السلام است که اکنون در محاصره شماست. خداوند شما را سیراب نسازد»

نقل می کنند وقتی قاسم بن حسن علیه السلام عازم میدان شد این اشعار را می خواند:

«اگر مرا نمی شناسید پس بدانید من فرزند امام حسن علیه السلام و نوه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستم و این حسین علیه السلام است که اکنون در محاصره شماست. خداوند شما را سیراب نسازد».

وقتی قاسم به زمین افتاد عموی خود را صدا زد و امام حسین علیه السلام فورا خود را به او رساندند. وقتی سر او را به دامن گرفتند فرمودند:

«از رحمت خدا دور باشند قومی که تو را کشتند! به خدا سوگند بر عمویت بسیار سنگین است که صدایش کنی و او پاسخ تو را ندهد یا اگر پاسخ داد فایده ای برای تو نداشته باشد.»

از ژرفای وجود

اگر مرا نمی‌شناسید، امّا من شما را خوب می‌شناسم. شما از نسل کسی  هستید که، در کوچه‌ی بنی‌هاشم، صورت مادرمان را به کبودی نشانید.

پدرم حسن بن علی (علیه‌السلام) از حادثه کوچه بنی هاشم بود که زود به پیری نشست و موهایش در جوانی سفید شد. آخر دستان او در دستان مادرمان فاطمه(علیها‌السلام)  بود که نانجیب سیلی به صورتش زد. و اگر پدرم نبود سیّده‌ی زنان عالم راه به خانه گم کرده بود.

اینک این منم  قاسم بن الحسن (علیه السلام)، فرزند پیامبر برگزیده خدا که نفسش از برای رفتن و شهادت در راه امام زمانش بی‌تابی می‌کند.

من می‌روم، امّا چشمان نگرانم را از حسین علیه‌السلام بر نداشتم. من می‌روم امّا داستان غریبی مان تا قیام قیامت هر جان زنده‌ای را خواهد لرزانید. من می‌روم تا به پدرم حسن مجتبی علیه‌السلام بگویم که با چشمان خودم دیدم که حسین تنهاست. یاری می‌طلبد ولی صدای یاری‌کننده‌ای از برای یاریش بلند نمی‌شود

و این حسین (علیه‌السلام) است که همچون اسیر، گروگان میان مردمی است که هرگز مباد از آب سیراب شوند.

به نوجوانی و سنّ کمم نگاه نکنید. آمده‌ام تا برای عموجانم، جان ناقابلم را تقدیم کنم.

آمده‌ام به نیابت از پدرم حسن مجتبی (علیه‌السلام) انتقام صورت سیلی خورده‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) را بگیرم.

آمده‌ام تا با ضربه‌ی شمشیرم فریاد بزنم که فرزند حیدر کرّارم.

صف‌هایتان را می‌شکنم و با شهادتم نقاب از چهره‌ی ذلّتتان بر می‌دارم.

خداوند می‌داند که شما دعوتمان کردید تا یاریمان کنید ولی دشمنان خدا  را یاری کردید. خداوند باران آسمان را از شما دریغ دارد و از برکات خودش محرومتان نماید.

خدا پراکنده‌تان سازد و گروه گروهتان کند و هرگز از شما راضی نباشد.

من می‌روم، امّا چشمان نگرانم را از حسین (علیه‌السلام) بر نداشتم.

من می‌روم امّا داستان غریبی مان تا قیام قیامت هر جان زنده‌ای را خواهد لرزانید.

من می‌روم تا به پدرم حسن مجتبی (علیه‌السلام) بگویم که با چشمان خودم دیدم که حسین تنهاست. یاری می‌طلبد ولی صدای یاری‌کننده‌ای از برای یاریش بلند نمی‌شود.

می‌روم تا از زهرای اطهر بپرسم آیا توانستم به نوبه‌ی خویش، انتقام از قاتلانش بگیرم.

منتظر می‌مانم تا عمویم حسین (علیه‌السلام) را در ورای این عالم دوباره ملاقات نمایم.

جانم از شدت ضربات شما ناتوان شده امّا این سینه‌ی گرم اباعبدالله(علیه‌السلام) است که مرا در آغوش گرفته و صورت به خون نشسته را غرق بوسه می‌کند و مرا به بهتر از این دنیا، بدرقه می‌نماید.

                                                                                                                                    فرآوری: آمنه اسفندیاری

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منابع:

سایت حوزه

سایت شهید آوینی  (نویسنده: ف.بهمنی)

مجله گلبرگ ـ  فروردین 1381، ویژه نامه محرم

مجله ـ دیدار آشنا ـ اسفند و فروردین 3-1382، شماره 46-45

ویژگی های جوان عاشورایی ـ سید صادق سیدنژاد (دیدار آشنا، شماره 22 )

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.