حقیقت نهفته در هویت معماری(2)
بحثی در چیستی معماری
در مقاله گذشته به بحث درباره چیستی معماری از دیدگاه فلسفی خاصه در هنر شرقی پرداختیم. در این نوشتار ادامه بحث را با بررسی چگونگی ماهیت پی می گیریم.
ملاصدرا در باب ماهیت میگوید: «ماهیت چیزی است كه به وسیله آن پاسخ سوال از حقیقت چیزی دادهمیشود، همانطور كه كمیت چیزی است كه به وسیله آن پاسخ سوال از مقدار و اندازه هر چیزی دادهمیشود؛ بنابراین ماهیت یك مفهوم عام و معنای كلی است زیرا ماهیت، مبین ذات و حقیقت هر چیزی است و ذات و حقیقت هر چیزی در حد ذات با قطع نظر از خصوصیات، معنای عام و كلی و شامل كلیه افراد است؛ گاهی ماهیت به كلمه «مابهالشیء هو هو» یعنی چیزی كه حقیقت شیء به وسیله اوست تفسیر میشود و این تفسیر شامل وجود هم میگردد، زیرا وجود چیزی است كه حقیقت هر چیز بسته به اوست و تا چیزی وجود نداشته باشد حقیقتی ندارد».1 هویت نیز در پیوند با ماهیت آمده است: «هویت شیء یعنی وجود و شخصیت شیء، هویت عبارت است از حقیقت جزئیه2، یعنی هرگاه ماهیت با تشخص لحاظ و اعتبار شود هویت گویند و گاه هویت به معنای وجود خارجی است و مراد تشخص است و هویت گاه بالذات است و گاه بالعرض».3پس ماهیت و هویت میتوانند در پی هم بیایند و مكمل یكدیگر باشند. به بیانی دیگر هنگام پرسش از ماهیت یا هویت طیفی از پاسخها از كیفیت، كمیت، ذات، و حقیقت و وجود در میانمیآیند.
به این ترتیب میتوان دوباره از بنایی پرسید چیستی، و خواهد گفت: «اول من چیزی –حجمی- هستم كه هستم، دوم از ماده شكلیافتهام؛ سوم من برای استفادهشدن هستم یا كاربری دارم؛ چهارم، من حاصل كار پدیدآورندهام هستم». بخش اول این پاسخ همان علت مادی است كه در تعریف همگانی از معماری هست. به همین ترتیب بخشهای دیگر این پاسخ یعنی بخش دوم شكل یا علت صوری، بخش سوم یا علت نهایی، بخش چهارم یا علت فاعلی از علتهای چهارگانه دوباره در جواب چیستی معماری وجوددارند. پس این پاسخ با تعریفهای دیگر چه تفاوتیدارد؟ اگر به تعریف قبلی –اول- مبنی بر فهم همگانی بازگردیم گفتهشد «معماری حجمی از ماده است كه انسان برای زندگیكردن خود میسازد». حال اگر این تعریف را با تعریف دوم مقایسه كنیم در بخش چهارم یا علت فاعلی میان دو تعریف تفاوتی به چشممیخورد. زیرا در تعریف اول یا تعریف همگانی «بنا» به عنوان ساخته دست انسان، و انسان، فقط به عنوان یك سازنده در حد یك فعالیت یا رخداد معمولی و نه بیشتر، اعتبارداشت. در حالیكه در تعریف دوم «بنا» در جایگاه دیگری یعنی حاصل كار پدیدآورنده مطرحشدهبود. به این ترتیب تعریف همگانی از معماری مستقیماً به علتهای چهارگانه برمیگردد. معمار یا علت فاعلی -علتِ معلول گفتهشدهاست- تنها سازنده یا پدیدآورده بنا است، بی آنكه از او به عنوان یك انسان كه دارای هستی و فهمی از آن است و میتواند مفهومی یا حقیقتی را در كارش بازتاباند، یاد شدهباشد، ولی در تعریف دوم پدیدآورنده یا معمار -علت فاعلی- تنها سازنده نبوده بلكه نتیجه هست بودن یا حاصل فهم خود از زندگی یا كشف حقیقتی را در یك شكل منعكسكردهاست. پس دوباره میگوییم، آیا از بنا میتوان پرسید كیستی؟
ملاصدرا در باب ماهیت میگوید: «ماهیت چیزی است كه به وسیله آن پاسخ سوال از حقیقت چیزی دادهمیشود، همانطور كه كمیت چیزی است كه به وسیله آن پاسخ سوال از مقدار و اندازه هر چیزی دادهمیشود؛ بنابراین ماهیت یك مفهوم عام و معنای كلی است زیرا ماهیت، مبین ذات و حقیقت هر چیزی است و ذات و حقیقت هر چیزی در حد ذات با قطع نظر از خصوصیات، معنای عام و كلی و شامل كلیه افراد است؛ گاهی ماهیت به كلمه «مابهالشیء هو هو» یعنی چیزی كه حقیقت شیء به وسیله اوست تفسیر میشود و این تفسیر شامل وجود هم میگردد، زیرا وجود چیزی است كه حقیقت هر چیز بسته به اوست و تا چیزی وجود نداشته باشد حقیقتی ندارد
ممکن است به نظررسد بنا یك شیء است و نمیتوان از شیء پرسید كیست و او تنها به چیستیهایش میتواند پاسخگو باشد. اما بنا میتواند بگوید از یک سو من حاصل فهم پدید آورندهام از عالم هستم و از سوی دیگر موجودیتی هستم مستقل و توانستهام دارای خصوصیاتی باشم. به این ترتیب بنا به پرسش از كیستی به عنوان یك وجود، چه در وجه کالبدی مستقل، چه به سان بیان حقیقتی از سوی یک معمار، بودنش را نتیجه یا بازتاب حقیقت اعلام میکند. از سوی دیگر معمار نیز همینگونه برای پرسشها پاسخ دارد. اگر از معمار پرسیدهشود چیستی، او خواهد گفت انسان هستم؛ اگر پرسیده شود كیستی، باز هم خواهد گفت انسان هستم. اما انسان مدعی است كه میتواند حقیقت هستی را كشف و آن را در «اثری» متجلیكند و به بیان درآورد. پس انسان به نوعی محصول اثر خود است. چه، با كنارهم قراردادن مواد با شكلی خاص، اثری پدیدمیآورد كه فهم او، بیان او، تجلی حقیقت كشفشده از سوی اوست. پس به عبارتی خود اوست، به این معنا كه پدیدآورنده و اثر هردو یكی هستند. از بنا میتوان پرسید چیستی؟ میگوید موجود یا کالبدی که مستقل وجوددارد اما میتواند نتیجه فهم پدیدآورنده نیز بهشمارآید؛ از پدیدآورنده میتوان پرسید چیستی؟ میگوید حاصل یك اثر.4 هیچ یك بدون دیگری فهم نمیشوند و هر دو رخدادی هویت پذیر و بازتاباننده حقیقت هستی هستند.
«كیستی یا هویت» و «چیستی یا ماهیت» یك اثر یا یك انسان، هر دو فراتر از علتهای چهارگانه به حضور اثر در عالم و پیوند آن با دیگران برمیگردد. تعلق هر چیستی و كیستی ورای ماده، شكل، كاربرد به بیانی از هستبودن در این عالم اشارهدارد. حال اگر اثری با دیگر حاضران در عالم پیوندی حقیقتجویانه برقراركند یا به سخن دیگر بازتاب حقیقتی باشد، چیستی و كیستی یكی خواهد شد و اساساً پرسشی در پینداشته، بودنش خود پاسخ هر پرسشی خواهد بود.
مراد از پیوند حقیقتجویانه چیست؟ چنانچه انسانی در پی كشف حضور خود برآید آنگاه ورای چهارچوبها به دنبال حقیقت بودن در هستی خواهد گشت و چنانچه پاسخی بیابد، خواسته و ناخواسته آن را بیان میكند. بیان او تنها امكانی است كه در اختیار دارد تا بودنش و چگونه بودنش و مفهوم بودنش را بازتاباند. معنای این سخن پیوند او با هستی است؛ پیوندی كه فراتر از موجودیت خود و در كلی بزرگتر از یك انسان و موضوع انسان بودن با دیگر موجودات و موجودیتها برقرار میكند. حاصل این پیوند میان اثر و پدید آورنده چنان جریانی را بهوجود میآورد كه دیگران را مجذوب میكند و در مدار این جذبه جای میدهد. این جذبه همان پیوند حقیقتجویانهای است كه میتوان آن را «هویت» نامید. هر انسان با عالم در قالب یك اثر میتواند حقیقتی را که فهم کرده به بیان آورد و دیگران نیز به میزان همزبانی و همدلی با حقایق هستی با آن پیوند پیدا میكنند. بنابراین اگر بخواهیم مبحث هویت در معماری را از نگاهی حقیقت جویانه جستوجو کنیم هویت و حقیقت در یک بنا از منظر ماهیت اثر، قابل یکی شدن خواهند بود.
ممکن است به نظررسد بنا یك شیء است و نمیتوان از شیء پرسید كیست و او تنها به چیستیهایش میتواند پاسخگو باشد. اما بنا میتواند بگوید از یک سو من حاصل فهم پدید آورندهام از عالم هستم و از سوی دیگر موجودیتی هستم مستقل و توانستهام دارای خصوصیاتی باشم. به این ترتیب بنا به پرسش از كیستی به عنوان یك وجود، چه در وجه کالبدی مستقل، چه به سان بیان حقیقتی از سوی یک معمار، بودنش را نتیجه یا بازتاب حقیقت اعلام میکند.
گفتهشد كه اثر و پدیدآورنده ورای علتهای چهارگانه یكی هستند و چنانچه از چیستی(ماهیت) و كیستی(هویت) بنا پرسیدهشود افزون بر اینکه بنا خود حقیقتی مستقل است مانند این است كه از چیستی و كیستی معمار بحث به میانآید و پاسخها میتواند یكی باشد. این امر دو وجه همارز و موازی دارد: وجه اول آنكه اگر به بنا مینگریم و از هویت او میپرسیم ناخودآگاه به دنبال حقیقت آن یا به بیان دیگر در جستوجوی هویت معماری هستیم. به این معنا که بازگوکننده چه فهمی از معماری است؟ وجه دوم هنگامی است که از پدیدآورنده بنا یا معمار سۆال میكنیم كه كیستی؟ به دیگر سخن از معمار میپرسیم تو از عالم معماری چه دریافت كردهای كه به زندگی دیگران شكل دهی یا شكلی برای زندگی دیگران بسازی؟
در این حالت اگر بنا برای پرسشگر آشنا باشد، یا حقیقتی که در بنا نهفته است به نحوی بیان شده باشد که خود را آشکارکند آنگاه هویت یا همان حقیقت بنا قابل فهم خواهد بود. اما اگر چنین نباشد و زبان مشترکی میان بنا و پرسشگر جریان نیابد، احساس بیگانگی و عدم آشنایی غالب خواهد شد.
اگر از هویت معماری سۆال میشود به این معناست كه آنچه معمار ارائه داده ناآشناست. سرچشمه یا سرآغازی برای فهم آن در ذهن پرسشگر یا سکونت کننده قابل جستوجو نیست. چرا که حقیقت مشترکی در این میان آشکار نشده است که موجب پیوندی گردد. اگر سكونتكننده نسبت به بنا احساس انس و آشنایی نکند و پرسشیداشته باشد، نزدیكی با آن احساس نكند، و زبان مشترك نیابد، چه اتفاقی رخمیدهد؟ در این وضعیت فهمی متقابل میان بنا و سکونتکننده شكل نخواهدگرفت و بحث چیستی و كیستی یا به عبارتی «هویت» علامت سۆالی بزرگ باقیمیماند. بازتاب «هویت معماری» یا «هویت معمار» برای دیگر انسانها همان بنایی است كه پیشرو حضوردارد. «بنا» همان معمار است. اگر معمار چهره آشنا نداشته باشد، سخن آشنا نگفته باشد، بنایی كه پدیدآورده نیز آشنا نخواهد بود و بازخواست خواهد شد. اگر معمار عاری از فهم حقیقت هستی بنایی برپاكند، هویتی با همان میزان دریافتش از حضور در عالم بازخواهدتاباند و پرسشهای بیشمار از بنا بهجا میگذارد. چیستی؟ كیستی؟
پرسش از هویت معماری همان پرسش از ماهیت اثر یا هویت معمار یا حقیقتی است که در بنا نهفته است. هویت بنا و هویت معمار میتواند یک حقیقت تلقی شود. در این وضعیت پیوندی حقیقتجویانه میان بنا یا معمار و دیگران برقرارمیشود. سکونت کننده در اثر به قرار و آرام میرسد. به سخن دیگر معمار اثر یا بنایی كه حاصل فهم او از هستی و زندگی یا هویت خود اوست برای سكونت برپامیكند.
پی نوشت
1- همان، ص 650
2-همان، ص 238. جزئی در منطق به دو معنی آمده است: جزئی حقیقی و جزئی اضافی؛ جزئی حقیقی مفهومی است كه در ذهن بر بیشتر از یك فرد صدق نكند، ولی جزئی اضافی چنانكه از نامش پیداست هر معنای اخصی است كه معنای اعم آن را شامل شود، مثلاً معنای ایرانی نسبت به انسان و معنای داریوش نسبت ایرانی جزئی اضافیاست، چه معنای انسان نسبت به داریوش عام و معنای داریوش نسبت به ایرانی خاص است.
3-همان، ص 836
4- نگاه كنید به كتاب «حقیقت و زیبایی»، نوشته بابك احمدی، ص 531؛ در بخش سیزدهم این كتاب به مقاله هیدگر در مورد راز سرچشمه اثر هنری اشارهشدهاست كه در آن نیز هیدگر با نگاهی دیگر با بحث خاص در مورد اثر هنری به دوری معتقد است كه حلقه هرمنوتیك نامیده و اثر به هنرمند و هنرمند به اثر برمیگردد.
بخش هنری تبیان
منابع
سایت فرهنگستان هنر/ نوشته دكتر نادیه ایمانی/ عضو هیئت علمی گروه معماری دانشگاه هنر
هیدگر، مارتین و دیگران، «فلسفه تكنولوژی» (مجموعه مقاله)، ترجمه شاپور اعتماد، نشر مركز، تهران، 1377
گیدنز، آنتونی، «تجدد و تشخص»، ترجمه ناصر موفقیان، نشر نی، تهران ،1378
سجادی، سیدجعفر، «فرهنگ علوم فلسفی و كلامی»، انتشارات امیركبیر، تهران، 1375
هاسپرس، جان، «تحلیل فلسفی»، ترجمه سهراب علوینیا، مركز ترجمه و نشر كتاب ، چاپ اول، 1370
خوانساری، محمد، «منطق صوری» (جلد اول و دوم)، انتشارات آگاه، 1372
احمدی، بابك، «حقیقت و زیبایی، درسهایی از فلسفه هنر»، نشر مركز، 1374.