تبیان، دستیار زندگی
شاعر یا نویسنده، کلمات را با معماهای هستی فراتر از زمان و فضا در می‌‌آمیزد، فراتر از فرهنگ و جغرافیا پای گذاشته و در قلمرو جهانی تجارب انسانی نوشته خلق می‌کند، شعر می‌آفریند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ادبیات: تاج هنرها

سه یادداشت در باب شعر


شاعر یا نویسنده، کلمات را با معماهای هستی فراتر از زمان و فضا در می‌‌آمیزد، فراتر از فرهنگ و جغرافیا پای گذاشته و در قلمرو جهانی تجارب انسانی نوشته خلق می‌کند، شعر می‌آفریند.

ادبیات: تاج هنرها

کلمات، تمام آن چیزهایی که شاعر دارد

به قلم: آلیستر ریناکس

نقاش چه می‌خواهد؟ قلمو، بوم، و مجموعه‌ای از رنگها برای خلق یک اثر ناب حتی تا ورود به موزه‌های بزرگ.

موسیقیدان چه می‌خواهد؟  مجموعه‌ای صداها و نت‌ها، آوا، ساز، و حس برای خلق موسیقی جاودان و نوستالژیک.

عکاس چه می‌خواهد؟ لنز و نور، و قدرت تجسم و خیال تا تصویرگرفته شده تیتر مجلات و جراید شود.

و اما نویسنده. چه شاعر باشد، نمایشنامه نویس و یا داستان نویس؟ ابزارش چیست؟ و اگر ابزار دارد با آنها چه میکند؟ آیا اثری در حد شاهکار خلق میکند و همانند موارد فوق الذکر در تاریخ ماندگار می‌شود؟

متاسفانه ابزار دست نویسنده و شاعر ملموس نبوده و کلمات را دارد که دچار عارضه تغییرپذیری تصور و خیال هستند.

آری، فقط منبع عظیمی از کلمات و مخزن سرشار تخیل خلاقانه. این کلمات هستند که در کوره محکومیت بی‌پرواگونه تفکر شاعر یا نویسنده و شوق وافر نوشتن او، آهن آبدیده می‌شوند. شاعر یا نویسنده، کلمات را با معماهای هستی فراتر از زمان و فضا در می‌‌آمیزد، فراتر از فرهنگ و جغرافیا پای گذاشته و در قلمرو جهانی تجارب انسانی نوشته خلق می‌کند، شعر می‌آفریند.

نویسنده و شاعر با ترکیب تخیل و کلمات همراه با اندیشه و سوالات ذهنی چشم‌اندازی بی نظیر از رنگها را به مخاطب خود می‌نمایاند. نقشی بکر بر بومی چند بعدی گویای انسانیت ما و پیکره شخصیتهایمان. شخصیتهایی از دیروز روزگار تا به امروز روز.

شاعر یا نویسنده، چه غریزی و یا چه به تفکر، کلمات را جهت کاربرد و اثربخشی را جهت آفرینش برگزیده تا بدین طریق به املاء شخصی‌اش بر بوم کاغذ سفید رسیده اثری خلق کند به انواع موضوع همچون روزگار اهل شباب، خونریزی در یک جنگ، تابش نور هدایت برای دلهای جویای پاسخ، و گرفتاری فکری پیچیده در بند پیچیده‌تر افکار و اندیشه‌ها، که در نهایت با نتایج حاصله، ما را به سمت افکار و بینش‌های انسانی رهنمون می‌شوند.

تخیل بارور و املای مشخص، بعنوان المانهای تاثیرگذار در یک نوشتار می‌تواند در شما خشم، هیجان و یا حس آزادی ایجاد کند. پس نویسنده با وجود تخیلی که واقعیت را منعکس کند و حلقه کلمات متصل به سوالات ذهنی، ریتم های موسیقی روح بخش انسانیت را بریا ساخت آهنگ درونی‌مان در اختیار ما قرار می‌دهد.

کلمات غرا و تخیل هوشمندانه ما را در تقابل تصویر لحظه‌ای زمان، تصویر رنگین چشم انداز گمشده در تاریخ، تصویری غم‌افزا از شرایط کنونی، اسلایدی از لذت کودکانه، مصیبت روز افزون، و یا تصویر خودنما (آیینه خودمان) قرار می‌دهند. با این وصف، نویسنده یا شاعر با تنظیم لنز ادراک، با عنایت به رنگ احساسات و تسخیر حضور یک اقتضا نور را بر نوار فیلم انسانیت ما می‌اندازد.

فلذا، در شاعر یا نویسنده می‌توان نقاش، موسیقیدان، پیکرتراش، عکاس، کاریکاتوریست و یا فیلمبردار را یافت. غایت هنرمندان اوست- همو که خالق شخصیتها، پیکرتراش احساسات، سازنده ملودی در متن، فکاهی نویس است. کسی که مردمان و اماکن مختلف را مجبور به پیمایش مسیر بر ذهن ما می‌کند شاعر یا نویسنده است.

و کلمات تمام آن چیزی است که او دارد ...

تخیل بارور و املای مشخص، بعنوان المانهای تاثیرگذار در یک نوشتار می‌تواند در شما خشم، هیجان و یا حس آزادی ایجاد کند. پس نویسنده با وجود تخیلی که واقعیت را منعکس کند و حلقه کلمات متصل به سوالات ذهنی، ریتمهای موسیقی روح بخش انسانیت را بریا ساخت آهنگ درونی‌مان در اختیار ما قرار می‌دهد.

عمق شعر

به قلم: لی‌لی اشی

وقتی شعر می‌گوییم نیاز به مضمون و داستان داریم. شعر نباید در مورد بازی رایانه‌ای و یا گربه و یا مدل مو باشد؛ مگر اینکه دارای معنی ضمنی باشد. مثلا "روزی که موسیقی مرد" عنوان یک قطعه موسیقی در مورد مرگ یک هنرمند در حادثه هواپیما بود. شاعر متن این اثر اعتقاد و احترام عجیبی به موسیقی قائل بود. فلذا شعرش ماندگار شد. می‌‌خواهم بگویم کع عمق به شعر بدهید. مردم شعر معنی دار و عمق‌دار در ذهنشان می‌‌ماند.

شاعر شعر میگوید. دوستانش و مردم شعر او را میخوانند و همان چیزهایی را که میخواهند میفهمند و اگر باقی به مزاقشان خوش نیامد، شعر را می‌کوبند. اگر مخاطب بداند که شعر عمیق چه به او میگوید می‌تواند شاعر را بفهمد. ممکن است شاعر لذت و خوشی را از ممر نگاه دیگران نبیند و آنگاه مخاطب او را متهم به ادای عرف ستیزی و ساختارشکنی کند. شاعر ممکن است دیوانه‌وار با دنیای خود بگذارند اما دیوانه نیست. مردم می‌گویند دیوانه است، اما در واقع اینچنین نیست.

حرفم اینست که شعر نیازمند مضمون و معنی است. یک شاعر دلخواه انتخاب کنید. شعرهایش را بخوانید و تلاش کنید که  "معنا" را بیابید.

شعر سیاه

به قلم: الکس دابلیو

من احساس می کنم که آن سوی تاریک نوشته‌های احساسی دیده نمی‌شود. زمانی مشغول نوشتن شعرهای سیاه بودم که ناگهان قلم کنار گذاشته تصمیم گرفتم به موضوعات خوشبینانه‌تر فکر کنم. من معمولا به این فکر میکنم که اخیرا چقدر غمگین بوده‌ام یا نبوده‌ام. یا به دوستانم فکر میکنم که چه روزگار سختی داشته‌اند، و اینکه من چقدر به تقلید از آنها روششان را پیش رفته‌ام. خیلی از شعرهای شاعر می‌‌تواند در مورد سرطان و یا شکست و فقر باشد. این موضوعاتی است که او را به آن سمت سیاه احساسات نزدیکتر می‌کند. و وقتی شاعر فکر می‌‌کند که براستی چقدر شعرهای او سیاه هستند با خودش می‌گوید "نکند واقعا افسردگی گرفته‌ام و یا شاید هم کمی تلخ شده‌ام". همان زمان است که به موسیقی پناه ‌می‌برد؛ و یا مقدار زیادی نوشیدنی‌های کافئین‌دار می‌نوشد. و بعد تازه می‌فهمد که بخاطر نوشتن متنهای افسرده و سیاه که نمی‌توانم خودم را افسرده بدانم. و حقیقت موضوع اینست که من در نوشتن متنهای سیاه مهارت بالاتری دارم. به نظرم مهم شعر سیاه و سفید نیست. شاعر باید از خلال ابزار موجود به هدف کلام برسد.

ترجمه: محمدرضا صامتی

بخش ادبیات تبیان


منابع:

سایت ptsoup

سایت pw

سایت ptrfoundation