تبیان، دستیار زندگی

یک صفحه سفید و یک صفحه سیاه از کربلا

حادثه عاشورا و تاریخچه كربلا دو صفحه دارد: یك صفحه سفید و نورانى، و یك صفحه تاریك، سیاه و ظلمانى كه هر دو صفحه‌‏اش یا بى‏‌نظیر است یا كم نظیر
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
حماسه ، امام حسین، اصحاب امام حسین، حادثه عاشورا ، تاریخچه كربلا ،
قیام كربلا، قیامى بریده از گذشته و تمام‏شده در ظرف زمانى و مكانى خویش نبود و نیست بلكه حلقه وصل از گذشته تا آینده بیكرانه‌‏هاست و هر دو چهره زیبا و زشت آن (كه زیبایى از آن حسین علیه‏السلام و اصحابش و زشتى از آن یزید و انصارش است.) از دو فرهنگ، ایدئولوژى، باورها و از دو طرز تفكر درباره هست‏‌ها و بایدها حكایت می‌‏كند در حقیقت، تقابل بین نماد اسلام ناب محمدى صلى‏ الله ‏علیه ‏و‏آله و علوى و اسلام ابوسفیانى و اموى است؛ یك چهره تربیت شده آداب الهى و نبوى و دیگرى فاقد ادب و آداب الهى ـ انسانى بلكه ظهور كمال بى‏ادبى است كه یكى مع الله و عندالله است و دیگرى مع الشیطان و عند الشیطان. امام یك چهره، امام نور و امام چهره دیگر، امام نار است؛ پس كربلا وارث حقیقى دو چهره توحید و شرك، اطاعت و عصیان است به تعبیر استاد شهید مطهرى:

«حادثه عاشورا و تاریخچه كربلا دو صفحه دارد: یك صفحه سفید و نورانى، و یك صفحه تاریك، سیاه و ظلمانى كه هر دو صفحه‌‏اش یا بى‏نظیر است یا كم نظیر.»

طبق فرمایش امام على علیه‏السلام: «تعرف الاشیاء باضدادها.» نور را از ظلمت، حیات را از ممات، عقل را از جهل، و ادب را از بى‌ادبى می‌‏توان دریافت.

 

ویژگی های اخلاقی دو جبهه حق و باطل در کربلا

متّصف بودن انبیای گرامی و پیروان راستین آنان به صفات ارزشمند اخلاقی بیانگر این حقیقت است که بندگان مۆمن خدا همواره کوشیده‏‌اند که در پرتو اعتقادات صحیح و اعمال صالح، از ویژگیهای بارز اخلاقی نیز برخوردار باشند و درون و بیرون خویش را از آلوده شدن به رذایل اخلاقی منزه دارند.

امام حسین(علیه‌السلام) خود را این چنین معرفی می‌کند که «انا اهل بیت النّبوه و معدن الرّساله و مختلف الملائکه» و ویژگی‌های یزید را «رجلٌ فاسد» و «شاربُ الخمر» بیان می‌کند . این اختلاف تفکر اجازه بیعت نمی‌دهد و کسانی با امثال یزید بیعت می‌کنند که جبهه خود و دشمن را درست نمی‌نشناسند و این است که به دین آسیب می‌زند

 

ویژگی‌‏های حق ‏پویان

شهید مطهری (ره) ‏فرمود: «داستان کربلا... یک داستان دو صفحه‌‏ای است که از نظر آن صفحه دیگر بیشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعّالی دارد، نمایشگاهی است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالی و مکارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حق‏خواهی و حق‏پرستی در آن موج می‏زند. از این نظر، دیگر قهرمان داستان ما پسر معاویه و پسر زیاد و پسر سعد و دیگران نیستند. از این نظر قهرمان داستان، پسران علی (علیه‌السلام) هستند. حسین بن‌‏علی (علیه‌السلام) است، عباس بن‏علی است، دختر علی، زینب است، یک عده از مردان فداکار درجه اولی هستند که خود حسین (علیه‌السلام) که حاضر نیست یک کلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد، آنها را ستایش می‌‏کند.»

در این مقاله برآنیم تا قطره‏ای از دریا و نمونه‏ای از بی‏شمار فضایلی که‏در سرور شهیدان و یاران فداکار او تبلور یافته است را اندک تأملی کنیم،باشد که الگویی برای جهانیان باشد.

 

غیرت و حماسه

در دوران حکومت بنی‏امیه - که سایه شوم ارعاب و اختناق و ترور و وحشت بر همه سرزمینهای اسلامی سایه افکنده بود و نفس هر نفس‏کشی به راحتی قطع می‏‌شد، اظهار مخالفت و گفتن «نه» به حاکمان سنگدل و خونخوار اموی، زهره شیر می‏طلبید و تاریخ، چنین روحیه و شجاعت را جز در حسین بن‏علی (علیه‌السلام)، سراغ ندارد.

این حمیّت و غیرت حسینی بود که در برابر قدرت شیطانی بنی‏امیه به فریاد بدل شد و لرزه بر کاخ سبز دمشق انداخت و اسوه جاوید و حماسه‏‌سازی را رقم زد.

عزای حسینی

اصحاب امام نیز، جملگی از چنین روحیه‏‌ای برخوردار بودند و یا آن را کسب کردند چنانکه وقتی امام در راه کوفه، با زهیر بن‏‌قین ملاقات می‌‏کند و او را به شرکت در نهضت‏ دعوت می‏نماید، دعوت امام را می‏پذیرد و تا آخرین قطره خون خود پای آن می‌‏ایستد.د
ر روز تاسوعا گفتگویی میان غررة بن‏قیس - از لشکر یزید - و زهیر اتفاق افتاد؛ غرره به زهیر گفت: «ای زهیر تا آنجا که من سراغ‏دارم، تو از شیعیان اهل بیت نبودی، تو فردی عثمانی‌‏بودی!» زهیر در پاسخ او گفت: «اینک نمی‌‏بینی که به آنان پیوسته‏‌ام؟ من با اینکه برای امام حسین (علیه‌السلام) نامه ننوشته‏‌ام و فرستاده‏‌ای را به سویش نفرستاده‏‌ام، ولی در راه که به چهره او نظر کردم، به یاد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و مقام او افتادم و تشخیص دادم که باید در حزب او قرار گیرم و یاری‏اش نمایم و جانم را فدایش کنم چرا که شما حق خدا و پیامبرش را پایمال کرد‌ه‏اید.»

شب عاشورا اوج نمایش روحیه حماسی یاران امام است، آن‏چنان که به تعبیر شهید مطهری؛ چنین روحیه‌‏ای فرشتگان را از گفتن جمله «اَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» شرمنده کردند!

در شب عاشورا امام اصحاب خود را آزاد گذاشت و فرمود: «هر کسی دوست دارد در تاریکی شب، راه خود را پیش گیرد و به شهر و دیار خویش باز گردد، چرا که این لشکر در طلب من گرد آمده‌‏اند و اگر به من دسترسی بیابند، با دیگرانشان کاری نیست.»

پس از ادای این سخنان، شور و ولوله‏‌ای در میان یاران امام برپا شد، به ناچار گروهی یا فردی برخاستند و به امام خویش چنین پاسخ دادند؛ بنی‌‏هاشم جملگی ابراز داشتند: آیا ما چنین کنیم تا پس از تو زنده بمانیم، خدا نیارد چنین روزی را.

 

مصلحت اندیشی سبب بی غیرتی دینی

مصلحت اندیشی در اسلام جایی ندارد و این کار باعث بی غیرتی دینی می شود.

حادثه عظیم کربلا از آنجا رقم خورد که حضرت کوچک ترین تعاملی با ظالم نداشت.

امام حسین(علیه‌السلام) خود را این چنین معرفی می‌کند که «انا اهل بیت النّبوه و معدن الرّساله و مختلف الملائکه» و ویژگی‌های یزید را «رجلٌ فاسد» و «شاربُ الخمر» بیان می‌کند. این اختلاف تفکر اجازه بیعت نمی‌دهد و کسانی با امثال یزید بیعت می‌کنند که جبهه خود و دشمن را درست نمی‌نشناسند و این است که به دین آسیب می‌زند.

 

دشمنی شناسی را باید از امام یاد گرفت

نتیجه فشار ظالمان این می‌شود که حضرت از مدینه خارج می شود، باز از مکه خارج می شود و در بیابان‌ها آواره می‌شود ولی زیر بار ذلت نمی‌رود.

برای افزایش بصیرت حداقل مقتل خوارزمی را بخوانید، خواهید دید که غربت امام حسین(علیه‌السلام) ناشی از عدم منفعت مادی برای مردم کوردل آن زمان بود.

حادثه عاشورا ، کربلا، شهادت امام، امام حسین

 سانی که تفکر مادی دارند بدانند که امام دنیا را رها کرد و در کربلا خونش را فدای دین خدا کرد که این نشانه همراهی نکردن مردم دنیا پرست با امام است.

حر به ولایت ارادت نشان داد و خداوند او در دنیا و آخرت عاقبت به خیر کرد. حر را سر لوحه قرار دهید و عبرت بگیرید از کسانی که مانند زبیر براساس میل به دنیا و دوری از ولایت در مقابل ائمه ایستادند و آسیب دیدند.

مانند حر در اسلام مصلحت اندیشی نکنید و شفاف خط خود را مشخص کنید و به جبهه حق بپیوندید.

 

ژرف‏ اندیشی

بینش ژرف و گرایش صادقانه، خصلت دیگر حماسه ‏آفرینان کربلا بود؛ آنان به نیکی می‌‏دانستند چه می‏‌خواهند، چه می‏کنند، در چه راهی گام نهاده‏‌اند و با چه کسانی سر ستیز دارند، ایشان بیشتر نسل دوم اسلام بودند که پیام خدا را در دل نشانده بودند و بسان مجاهدان زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) با توصیف امیر مۆمنان صلوات اللَّه علیه؛ «حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلی‏ اَسْیافِهِمْ؛

بینش ژرف خویش را بر تیغه شمشیرهایشان حمل می‏‌کردند.» آنان جملگی چنان بودند که سیدالشهدا (علیه‌السلام) فرمود: «اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُنْتَهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ الْمُۆمِنُ فی‏ لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّا فَاِنّی‏ لااَری الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمینَ اِلاَّ بَرَماً؛ آیا نمی‌‏بینید که به «حق» عمل نمی‏‌شود و کسی از «باطل» جلوگیری نمی‏‌کند؟ حقیقتاً مؤمن باید به دیدار خدا مشتاق باشد. من، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز خسران ‏نمی‌‏بینم.»
 

پستی و زبونی

تاریخ بر این نکته تأکید کرده است که امویان و هواداران آنها کسانی بودند که از پستی و دنائت، عقده حقارت و کمبود شخصیت رنج می‏برده‌‏اند. زید بن‏ارقم در مجلس عبیداللَّه بن‏زیاد حضور یافت، وقتی مشاهده کرد او با چوب بر لب و دندان امام حسین (علیه‌السلام) می‏کوبد، به حالت اعتراض آنجا را ترک کرد و گفت: «برده‌‏ای، به برده دیگر امارت بخشیده است، ای مسلمانان از این پس شما نیز چون بردگان خواهید بود. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه بدکاره را امیر خویش کرده‌‏اید، او خوبان رامی‏کشد و بدان را به بردگی می‏گیرد، شما به زبونی تن داده‌‏اید و نفرین بر هر کس که چنین‏ باشد.»

شهید مطهری (ره) ‏فرمود: «داستان کربلا... یک داستان دو صفحه‏ای است که از نظر آن صفحه دیگر بیشتر قابل مطالعه است. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعّالی دارد، نمایشگاهی است از عظمت و علوّ بشریت، از رفعت بشریت، نمایشگاه معالی و مکارم انسانیت است، سراسر حماسه است، عظمت و شجاعت و حق‏‌خواهی و حق‏‌پرستی در آن موج می‏زند

 

پس از بازگشت عمر سعد از کربلا و درخواست حکم فرمانروایی ری، میان او و عبیداللَّه‏ مشاجره لفظی رخ داد، عثمان - برادر عبیداللَّه - با ناراحتی اظهار داشت، به خدا سوگند مایل بودم تا قیامت بر سر و دهان فرزندان زیاد افسار می‏‌زدند ولی حسین بن‌‏علی (علیه‌السلام) کشته نمی‏‌شد!

عقّاد تصریح می‌‏کند کسانی چون شمر، عبیداللَّه، مسلم بن‏عقبه و عمر سعد علاوه بر منع سیرت انسانی، برخی از آنها از زشتی صورت و پستی نسب و شرافت ظاهری نیز محروم بودند و با احساس حقارت همه‏ جانبه تلاش می‏کردند با قتل و غارت و جنایت، کیش شخصیت خود را جبران کنند و حاضر بودند ایمان خویش را فدای حقد و کینه و مال و منال دنیا نمایند، به همین دلیل مسلم بن‏ عقبه وقتی به مدینه حمله کرد، حرم پیامبر (صلی الله علیه وآله) را در مدت سه روز برای هر کاری آزاد اعلام کرد، اهل مدینه را قصابی کرد و در آنجا حمام خون جاری ساخت، فرزندان مهاجران و انصار و بدریّون را قتل عام کرد و از همه اصحاب پیامبر و تابعان تعهد گرفت که برده حلقه به گوش یزید باشند!

طبری نیز می‌‏نویسد: اصحاب عمر سعد نوعاً افرادی فاسق، فاجر و با سوء سابقه بودند.

پس از شهادت سیدالشهدا (علیه‌السلام)، ده نفر داوطلب شدند بر بدن مطهرش اسب بتازند و استخوان‌هایش را خرد کنند، آنها نزد عبیداللَّه به این عمل ننگین خود افتخار کردند و جایزه ناچیزی دریافت کردند. ابوعمرو زاهر می‏گوید ما در باره این ده نفر «تحقیق کردیم، معلوم شد همگی فرزندان نامشروع هستند!»

چنانکه سرکرده آنان، عبیداللَّه بن‏زیاد، و پدرش نیز چنین بودند و حضرت اباعبداللَّه (علیه‌السلام) در باره او فرمود: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِیّ ابْنَ الدَعِیّ قَدْ تَرَکَنی‏ بَیْنَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ وَ هَیْهاتَ لَهُ ذلِکَ؛ آگاه باشید که ناپاک فرزند ناپاک، مرا میان کشتن و خواری قرار داده و هرگز او به خواسته‌‏اش نخواهد رسید.»


منبع:

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسلامی انگلیس

برگرفته از درس حضرت آیت الله جوادی آملی

بیانات حجت الاسلام مۆمنی در مسجد ارگ

 
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.