داستان سه مدیر
سینوفسکی در مایکروسافت و فورستال در اپل از این دسته افرادند که هر دو به واسطه تواناییها و تسلطش به کار، شهره هستند. اما حالا یکی طراح پروسه بازگشت مایکروسافت به بازار مصرفکنندگان است و دیگری در حال اخراج شدن از اپل، چه اتفاقی رخ داده است؟
این متن از زبان جیم کِرستِتر (Jim Kerstetter) نویسنده وبسایت سینت بیان شده است.
مۆسس افسانهای شرکت، مربی او بود و خوبیها و بدیهای یک کارفرما را در مربیاش مجسم مینمود. او عادت کرده که همکاران خود را به چالشهای مدیریتی بکشد. خیلیها میگویند او مدافع سرسخت تیم کاری خود در مقابل شرکت است.
درباره استیو سینوفسکی صحبت میکنم. مرد پیشرو مایکروسافت که در زمان معرفی ویندوز 8 به روی سن رفته بود و همچنین درباره اسکات فورستال، مدیر بخش iOS که پس از عملکرد ناامیدکننده نقشه اپل، درهای خروج را به او نشان دادند که احتمالاً پیش از رفتن، دشمنان زیادی در داخل شرکت برای خود دستوپا کرده است.
صحبت درباره این دو مدیر اجرایی است. «پیتر باروز» و «آدام ساتاریانو کرافت» از بلومبرگ نگاهی به پشت صحنه اتفاقات روزهای گذشته در اپل انداختهاند. اتفاقاتی که منجر به اخراج از پیش برنامهریزی شده فورستال از اپل و افزایش نقش و تأثیرگذاری جانی آیو طراح اپل و ادی کیو رئیس بخش آیتونز در این شرکت شده است. من 5 سال با «پیتر باروز» همکار بودم و از نزدیک شاهد بودم که او چگونه یکی از منابع فوقالعاده اپل در خارج از کمپانی محسوب شده و به هیچ منتقدی رحم نمیکند. برای همین وقتی پیتر درباره این اتفاقات توضیح میدهد شما میتوانید حرفهای او را باور کنید.
به طور مختصر هنگامی که فورستال نامه عذرخواهی مشکلات و ناهماهنگیهای نقشه جدید اپل را امضاء نکرد، شمارش معکوس برای او شروع شد.
اما شرایط بدتر بود، چرا که با وجود سابقه بسیار درخشان فورستال در زمان مدیریت بخش توسعه اپلیکیشنهای آیفون و آیپاد، شباهت زیاد وی به مربیاش، استیو جابز، کار کردن با او را بسیار مشکل میکرد و این آغاز همه مشکلات بود. ولی هنگامی که فورستال در جلسات مدیران اپل که جانی آیو در آنها حضور داشت، شرکت نمیکرد، اوضاع بازهم بدتر شد. زمانی که جابز مدیرعامل اپل بود، اینگونه تنشها با حضور استیو به راحتی کنترل میشد، اما پس از استیو، دیگر میانجی وجود نداشت و همین مسأله، مدیریت شرایط را سختتر میکرد.
داستان بلومبرگ اینگونه ادامه مییابد:
حامیان فورستال، توانایی فوقالعاده او را در مدیریت مشکلات فنی پیچیده درکنار کمک به تیم خود برای ایجاد نوآوری به شدت تحسین میکنند. در حالیکه منتقدان وی، عدم انعطافپذیری او و حمایت او از ویژگیهای مورد علاقه خود، در کنار توجه نکردن به ایدههای سایر تیمها را زیر سۆال میبرند.
هنگامی که این پاراگراف را میخواندم، با خود گفتم این حرفها را میتوان درباره سینوفسکی نیز مطرح نمود. مدیر جنجالی مایکروسافت که موتور محرک توسعه ویندوز 8 محسوب میشود. فردی با سابقه که زمانی معاون فنی بیل گیتس محسوب میشد و همانند گیتس، قابلیتهای فنی چشمگیری را برای مایکروسافت به ارمغان آورد. سینوفسکی نیز مانند فورستال روی خوشی به مدیران اجرایی مایکروسافت نشان نداده و تمایلی به هماهنگ کردن تیم خود با سایر تیمهای مایکروسافت ندارد.
داستان بلومبرگ به اینجا میرسد:
منتقدان سینوفسکی میگویند، او جنگ خود با مدیران را به مرحله جدیدی کشیده و با مدیریت بخشهای آفیس و ویندوز، یعنی پرسودترین بخشهای مایکروسافت، رقبای خود را به راحتی به حاشیه برده است. در همین راستا، او یک پروسه توسعه محصول منسجم و سفتوسخت ایجاد کرده که به کمک آن، کنترل بیشتری بر اوضاع داشته باشد و این همان مسألهای است که به اعتقاد منتقدین باعث کاهش نوآوری در مایکروسافت خواهد شد.
البته یک تفاوت بزرگ بین این دو مدیر وجود دارد، فورستال سابقه سالها موفقیت دارد اما دو آیفون آخر از بعضی جنبهها ناامید کننده بودهاند. دستیار صوتی سیری آنگونه که باید قدرتمند ظاهر نشد (هرچند که شخصاً آن را ابزاری واقعاً کاربردی میدانم) و خب گافهای نقشه اپل هم واقعاً فاجعه بودند.
در حالیکه سینوفسکی حداقل تا الان دچار اتفاقات ناگوار این چنینی نشده است. علاوه بر این سینوفسکی به دقت بسیار زیاد در هنگام توسعه آفیس معروف شد، شخصی که پس از فاجعه ویندوز ویستا باعث بازگشت دوباره مایکروسافت و معرفی ویندوز 7 گردید. ویندوز 7، یک محصول بینظیر محسوب نمیشد اما توانست این مسأله را ثابت کند که کیفیت محصولات مایکروسافت همچنان عالی است.
در مورد ویندوز 8، مسأله از این هم بهتر است و با وجود اینکه هنوز نمیتوان به طور کامل موفقیت آن را پیشبینی نمود اما بازخوردهای موجود اکثراً مثبت و خوب بودهاند و بعد از سالها بازهم زمزمه مایکروسافت و محصولاتش بر روی زبان کاربران افتاده است، که میتوان آن را فروش موفق یک محصول دیگر معنی کرد. اتفاقی که خیلی بهتر از زمان معرفی ویستا و حسوحال کاربران در آن زمان بود.
درسی که میتوان از این اتفاقات فرا گرفت این است که شخصیت فردی آنچنان در ردههای بالای مدیریتی اهمیتی ندارد. بیل گیتس هم در جوانی به اندازه سینوفسکی یکدنده و تغییرناپذیر بود و استیو جابز هم با القاب مشابهی مثل «مرد بادکرده» شناخته میشد. موفقیت، رفتارهای ناپسند را توجیه نمیکند اما اغلب باعث ایجاد آنها میشود.
یک سالی است تیم کوک سکان اپل را بعد از فوت استیو جابز فقید بر عهده گرفته است. این سکان مدیریت اجرایی بر اپل است و نه بیش.
سبک مدیریتی تیم کوک بر خلاف استیو است و این را همگان اذعان دارند. او نه دست راست استیو بود و نه آینه او.
اینکه او چگونه ادامه خواهد داد، موضوعی است که گمانه زنی های بزرگی را می طلبد و کم گویی های اپلی ها نیز بر این موضوع حکومت می کند.
دیوید سوبوتا از قدیمی های اپل (که هنوز مورد سخت گیری های تیم قرار نگرفته) می گوید سبک مدیریتی تیم کوک طوری است که از اشتباه در مدیریت می ترسد. همین موضوع بر سخت گیریها و عمیق بودن وی در مدیریت می افزاید. به گفته وی شما نمی توانید در اپل اشتباه کنید و برای بار دوم شانسی نصیب تان شود.
روابط او با مردم و کارمندان خیلی نرم نیست. روش گوش شنوای استیو جابز با روش تیم کوک که باید در گوش او با صدای بلند حرف بزنید؛ متفاوت است.
** وفاداری شخصی نسبت به او کم است. او مدیر اعداد و ارقام است و ترسو از اینکه دچار اشتباه شود.
**او افراد خیلی خوب را به کار نگماشته است.
**او هم وزن تکنولوژی نیست.
** او یک رهبر طبیعی برای اپل نیست. او مدیر است.
مدیران استوار و محکم، سر خود را به در و دیوار می کوبند چرا که ساختار کمپانی به بالهای او می چسبد و او را به بالا می کشاند.
اپل تک استراتژی شده است و آنهم چیزی نیست جز استراتژی قیمت و این برای اپل خوب نیست.
فرآوری: فاطمه مجدآبادی
بخش دانش و زندگی تبیان
برگرفته از زومیت، خبرآنلاین