همسایه ام میگرن داشت
فیلم سینمایی «میگرن» نخستین فیلم بلند مانلی شجاعیفرد كه این روزها روی پرده سینماها آمده، اثری ساده و متفاوت است. شجاعیفرد كه سینما را با دستیاری مشق كرده، در این اثر بلند سینمایی كه سه اپیزود در هم تنیده است، دنیای آدمهای یك آپارتمان مسكونی را به تصویر كشیده است.
میگرن تلاش شجاعیفرد برای رسیدن به فیلمی شبیه به زندگی است، زندگی ای كه غم و شادی را كنار هم دارد و آدمها هر چند گرفتار ولی همچنان امیدوارند. با شجاعیفرد درباره زندگی روزمره، شیوه كارگردانیاش و علاقه خاصی كه به ادبیات دارد، به گفتوگو نشستیم.
فیلم میگرن در سی امین جشنواره فیلم فجر بهعنوان یك اثر زنانه و فیلمی كه زندگی روزمره زنان را مدنظر داشت، مورد توجه قرار گرفت. خودتان تا چه اندازه به اینكه میگرن یك اثر زنانه است، تاكید دارید؟
این موضوع را قبول دارم، چون قصه پیرامون زندگی سه شخصیت زن میگذرد. از همان مراحل ابتدایی كار هم خیلی معتقد نبودم كه این فیلم، قصه زنان است، بلكه میگفتم قصهای است كه به ماجراهای زنان میپردازد. حالا در كنار این ماجراها ممكن است مردی هم در حاشیه قرار داشته باشد. هر چند شخصیتهای مرد فیلم گرچه حضور كمرنگی دارند ولی این حضور در روند زندگی زنان قصه بسیار تاثیرگذار است. در نتیجه من نمیگویم فیلمی با قصهای زنانه ساختهام، چون آن وقت احساس میشود فقط زنان مخاطب فیلم هستند.
كارگردانان فیلم اولی اصولا سعی میكنند، فیلمی بسازند كه عمومیت موضوعی داشته باشد و مخاطب گستردهای را نشانه بگیرند. شما چرا خودتان را محدود كردید؟
اولین علاقه من ادبیات است كه شبانهروز با آن سر میكنم. كار اولم هم داستاننویسی است. كسی كه تمام وقتش را صرف داستاننویسی میكند، گیرندههایش نسبت به جزئیات حساس میشود، جزئیاتی كه در زندگی همه ما شایع است. وقتی به سمت این جزئیات میروی، آنها خودشان به تو جهت میدهند. جزئیاتی كه روی آنها متمركز بودم، من را برد به سمت داستانی كه شخصیتهایش زن باشند. همه ما این جزئیات را از وقتی از خانه بیرون میزنیم، سر كارمان هستیم، هنگام خرید و در هر موردی كه زندگی شهری میطلبد، تجربه كردهایم و چیز عجیبی نیست. ضمن اینكه من یك زن هستم و میتوانم به راحتی این جزئیات را لمس كنم. البته خیلی از شخصیتهایی كه در فیلم دیده شدند، از همسایگانم بودند و خودشان برای من قصه ایجاد كردند و جنس زندگیشان برای من غریب نبود. نگارش همه اینها من را به فیلمنامهای رساند كه شخصیتهای محوریاش زن بودند و من نتوانستم جلوی آن را بگیرم. چون اگر جلوی حسات را بگیری، دیگر حس واقعی نیست. ضمن اینكه من اصلا به این فكر نكردم كه فیلم اول میسازم و باید تمام نشانههای یك فیلم مخاطبپسند را در آن رعایت كنم. برای من مهم این بود كه سهمی از ادبیات در این فیلم وجود داشته باشد و فكر میكنم تا حدودی به نتیجه رسیدهام.
شما این فیلم را با كمك احساساتتان ساختهاید، فكر میكنید تا چه اندازه این حس در جذب مخاطب موفق خواهد بود؟
از روز اولی كه نگارش فیلمنامه را شروع كردم تا زمانی كه فیلمنامه به تولید رسید، اصلا به این فكر نكردم فیلمی بسازم كه برایش جایزه بگیرم، سر و صدا به راه بیندازد یا گیشه داشته باشد. گرچه این موارد اصول درست اولیه ساخت یك فیلم است، اما میخواهم بگویم آنقدر ماجراهای زندگی شخصیتهای فیلم و حاشیههایش برایم جذابیت داشت كه به چیز دیگری فكر نكردم. آدمها در طول شبانهروز با جزئیاتی روبهرو هستند كه هر روز برایشان رخ میدهد ولی به آن بیتوجهند و وقتی بخواهید این وقایع را به تصویر بكشید، شاید فیلمتان شیرین نباشد یا متهم شوید كه نگاه تلخی دارید. به نظر من، یك فیلم در كنار نشانههایی مثل جذب مخاطب، باید مطلبی را به تماشاگر منتقل كند. این موضوع قرار نیست خیلی بزرگ و عجیب باشد یا به زور به تماشاچی تزریق شود. یك فیلم وقتی میتواند موفق باشد كه مطالبی كه همه با آن درگیر هستند خیلی روان و راحت بگوید. كسی كه با زندگی روزانه درگیر است و بیتوجه به زندگی آدمهای اطرافش نیست و درد و غم آنها را میفهمد، این جنس فیلم را دوست خواهد داشت، چون خود زندگی را روایت میكند. البته مسائل دیگری هم در اكران دخیل هستند ولی كسی كه با كارش صادق است منطقیترین راه را در جذب مخاطب انتخاب كرده است.
شجاعیفرد: اولین علاقه من ادبیات است كه شبانهروز با آن سر میكنم. كار اولم هم داستاننویسی است. كسی كه تمام وقتش را صرف داستاننویسی میكند گیرندههایش نسبت به جزئیات حساس میشود، جزئیاتی كه در زندگی همه ما شایع است
فیلم میگرن رنگ و بویی از ادبیات زنانه معاصر كشورمان را با خود دارد و نقاط مشتركی هم با نوشتههای نویسندگانی چون زویا پیرزاد و فریبا وفی دارد. با توجه به اینكه به ادبیات علاقهمندید و دستی هم بر آتش دارید، چقدر تحت تاثیر ادبیات زنانه كشورمان هستید؟
نسل من و نسل كمی قبلتر از من، در زندگیمان ماجراهای مشترك زیادی داریم. دلتنگیهای ما خیلی شبیه هم است و خوشی و ناخوشیهایمان بیشباهت به هم نیست. در نتیجه فكر میكنم نه تنها در سینما، بلكه در ادبیات هم، نویسندگان زن، مشتركات ناخواسته زیادی دارند. مثلا وقتی روایت خودت را با رمان «چراغها را من خاموش میكنم» مقایسه میكنی، تفكرات مشتركی میبینی كه با زبان زویا پیرزاد یا فریبا وفی روایت شده است. میخواهم بگویم نمیتوان این اتفاق را تاثیرپذیری دانست ولی آنقدر ماجراهای اجتماعی زنان در دورههای ما مشترك شده كه در آنهایی كه سراغ ادبیات هم نمیروند، دیده میشود. فكر میكنم تا وقتی كه مطالعه میكنید و با نویسندگان نشست و برخاست دارد، قاعدهاش این است كه از كلام هم تاثیر میگیرید و پس ذهنتان تهنشین میشود و ناخواسته وقتی فیلم میسازی، كتاب مینویسی یا نمایشنامهای كار میكنی، در كارهایت رسوب میكند. در واقع این موارد ناخواسته و مشترك در همه ما وجود دارد. ضمن اینكه من به تمام نویسندگانی كه اسم بردید ارادت خاص دارم و نوشتههایشان را پیگیری میكنم و ذهنیتم خیلی نزدیك به ذهنیت آنهاست.
میل و گرایش شما به ادبیات ناشی از چیست؟
ادبیات چیز دلنشینی است و من این خوشبختی را داشتهام كه در خانوادهای ادبی بزرگ شوم. پدر و مادر من نویسنده هستند و من از كودكی بزرگان ادبیات كشورمان را دیده و از صحبتها و آثارشان بهره بردهام. بزرگشدن در این فضا، ادبیات را در شما نهادینه میكند و ناخواسته انسان را در كوران شعر و ادبیات و نقدهای ادبی قرار میدهد.
یكی از بازیگران اصلی میگرن هنگامه قاضیانی است كه تجربه موفقی را در فیلم «به همین سادگی» در به تصویر كشیدن زندگی یك زن دارد. شاید انتخاب خانم قاضیانی با توجه به داشتن چنین تجربهای كمی عجیب باشد، چون ناخودآگاه ذهن تماشاگر را وادار به مقایسه میكند و با وجود سه اپیزودبودن فیلم، بار اصلی روایت روی قصه او استوار است.
موقع انتخاب بازیگر برایم مهم این بود كه نقش را در چه بازیگری میبینم و هنگامه قاضیانی جزو اولین انتخابهایم بود. همان موقع بعضی دوستان گوشزد كردند خانم قاضیانی قبلا در به همین سادگی نقشی این چنینی داشته است، اما برایم مهم نبود، چون جنس روایت این قصهها فرق میكند. در به همین سادگی، خانم قاضیانی نقش زن شوهرداری را بازی میكند كه از رابطه سردی كه با شوهرش دارد، كلافه است و روی مسائل دیگر زندگی مثل آشپزی و بچههایش تكیه كرده بود. در حالی كه در فیلم میگرن، نقش زنی تنها را بازی میكند كه درگیر شوهر و فرزندانش نیست. ضمن اینكه این تفكر سینمای مدرن نیست كه چون بازیگری در نقشی مشابه بازی كرده، متهم به تكرار شوی. این اتهام برایم مهم نیست، همین كه انتخاب درستی داشتهام، كافی است. شخصیت خانم قاضیانی در میگرن با به همین سادگی خیلی متفاوت است و من در انتخاب ایشان بیشتر به حس خود اعتماد كردم تا چیزهای دیگر. آنچه برای من اهمیت ویژهای دارد، صداقت در كار است كه فكر میكنم سینمای امروز به آن اهمیت نمیدهد. از همان ابتدای تولید یك فیلم، صداقت حرف اول را میزند و وجود این صداقت در عوامل سازنده و پشت دوربین به فیلم منتقل میشود و مخاطب آن را درك میكند. در ساخت این فیلم تمام تلاشم را كردم كه با حس خودم و دیگران صادق باشم.
برخی از كارگردانان سینما كه اعتقاد به این صداقت دارند، پشت صحنه را طوری میچینند كه در عالم واقع میبینند. مثلا اگر میخواهند غذای خوش طعمی را به تصویر بكشند، واقعا باید خوشمزه باشد. منظورتان از صداقت، همین ارائه تصویر واقعی است؟
نه، من تمام تلاشم را میكنم همان مانلی شجاعیفردی باشم كه فیلمنامه را نوشته و هیچ تغییری نكردم. فكر میكنم یكدستبودن من از همان ابتدای نگارش فیلمنامه، تا زمانی كه فیلمنامه را به بازیگران دادم و وقتی فیلمبرداری را شروع كردیم، حال و هوای صحنه من را رقم زد. ما بهترین پشت صحنه فیلم را داشتیم و حتی زودتر از موعد مقرر فیلمبرداری را تمام كردیم. ما سر موقع شروع و ساعت پنج بعدازظهر هم كار را تمام میكردیم، آنقدر نظم بر كار حاكم بود كه همه میگفتند خیلی اروپایی كار میكنی. برای من خستگی و روحیه تكتك عوامل مهم بود و نمیخواستم میگرن را به بهای خستگی و اذیت عواملم بسازم. من سعی كردم خودم باشم و كار عجیب و غریبی هم انجام ندادم و دوست ندارم كه ادا در بیاورم. به نظرم اگر نویسنده و كارگردانی كتابی مینویسد یا فیلمی را كارگردانی میكند كه از صداقت حرف میزند، اولین وظیفهاش این است كه خودش صادق باشد و هر آنچه را میخواهد در فیلمش بگوید اول خودش عملی كند. من بازیگران زنی را در این فیلم داشتم كه ستارههای سینمای زنانه هستند و همه برایشان عجیب بود كه چطور این ستارهها بدون مشكل در كنار هم قرار گرفتهاند.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع:آزاده كریمی /جام جم