تبیان، دستیار زندگی
بادها، جن و انس، پرندگان و درندگان همه در فرمان من ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اخبار امام رضا(ع) از حضرت سلیمان


مورچه گفت: ترسیدم جاه و جلال و شکوه و آرایش تو را مشاهده کنند و در نتیجه مفتون شده و غیر خداوند را پرستش کنند.


حسین بن خالد از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که حضرت باقر علیه السلام فرمود:

سلیمان بن داود علیهماالسلام روزی به اصحاب خود گفت: خداوند متعال سلطنتی به من عطا کرده است که کسی بعد از من به آن نخواهد رسید، بادها، جن و انس، پرندگان و درندگان همه در فرمان من هستند، و زبان پرندگان را به من آموخته، و از همه چیز به من ارزانی داشته است، با همه این سلطنت و شکوهی که من دارم یک روز با خوشحالی شام نکرده ام.

اینک تصمیم دارم وارد قصر خود شده و بالای بام کاخ بروم و اندکی به اطراف قصر خود بنگرم، اجازه ندهید کسی نزد من بیاید تا امروز اندوهی به من نرسد.

اخبار امام رضا(ع) از حضرت سلیمان

اصحاب سلیمان گفتند: فرمان شما را اطاعت میکنیم، روز بعد حضرت سلیمان علیه السلام عصای خود را به دست گرفت و بالای یکی از مرتفعترین نقاط قصر خود رفت، و بر عصای خود تکیه داد و به اطراف و جوانب مینگریست و به سلطنت خود و به آنچه خداوند به او داده بود خوشحال و مسرور شد.

در این هنگام مشاهده کرد جوانی خوش صورت و خوش سیما خود را به او رسانید، هنگامی که چشم سلیمان به او افتاد گفت: به اجازه کدام شخص وارد این قصر شدی؟ من در نظر داشتم امروز به تنهائی در پشت این بام روز را به شب آورم. جوان گفت: پروردگار این قصر مرا اجازه داد وارد شوم، سلیمان گفت: پروردگار این قصر از من شایسته تر است، بگو شما که هستی؟

گفت: من ملک الموت هستم.

سلیمان گفت: برای چه آمده ای؟

گفت: آمده ام جانت را بگیرم.

گفت:

مأموریت خود را انجام ده، امروز، روز خوشحالی من بود، خداوند متعال نخواست که من روز خوشی داشته باشم، و خوشی من فقط در لقاء خداوند است.

ملک الموت روح حضرت سلیمان را قبض کرد در حالی که به عصایش تکیه داده بود.

حضرت سلیمان در حال تکیه دادن به عصا جانش از بدن برآمد، مردم خیال میکردند که وی زنده است و بر عصا تکیه کرده، مردم درباره ی سلیمان اختلاف پیدا کردند. گروهی معتقد شدند که سلیمان اینک چند روز است بدون خواب و استراحت و خوردن و آشامیدن همچنان زنده است، شاید او خداوند ما است که واجب شد بر ما او را عبادت کنیم و پرستش او را به جای آوریم.

گروهی گفتند: سلیمان جادوگر است و او خود را متکی به عصا به ما نشان میدهد تا دیدگان ما را سحر کند، و حال اینکه چنین نیست.

اهل ایمان گفتند: سلیمان بنده خداوند است و پیغمبر او، پروردگار کارهای او را اداره میکند، پس از اینکه مردم درباره ی سلیمان اختلاف کردند خداوند مورچه ها را فرمان داد تا عصای او را بخورند.

هنگامی که موریانه وسط عصا را خوردند عصا شکست و سلیمان با صورت بر زمین افتاد.

جنیان از موریانه تشکر کردند که به این وسیله مرگ سلیمان را اعلام کردند، برای همین جهت است که موریانه در سرزمین رطوبت زندگی میکند و خداوند متعال به همین موضوع در قرآن مجید اشاره کرده و فرموده:

" فلما قضینا علیه الموت ما دلهم علی موته الا دابه الارض تأکل منسأته "

داود بن سلیمان غازی گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم میفرمود: جعفر بن محمد علیهماالسلام فرمود:

اخبار امام رضا(ع) از حضرت سلیمان

هنگامی که حضرت سلیمان از محلی عبور میکرد، مورچه ای گفت:

ای مورچگان در منازل خود جای گیرید، سلیمان و لشکریانش از این جا عبور میکنند و چون متوجه شما نیستند پامالتان خواهند کرد.

باد سخنان مورچه را به گوش حضرت سلیمان رسانید و از گفته او خنده اش گرفت.

در این هنگام سلیمان روی هوا پرواز میکرد، فرمان داد مورچه را حاضر کردند، هنگامی که مورچه در برابر حضرت سلیمان قرار گرفت سلیمان گفت:

ای مورچه آیا نمیدانی که من پیغمبر خدا هستم و به کسی ستم نمیکنم.

مورچه گفت: چرا میدانم.

سلیمان فرمود: پس چرا آنها را از ظلم من ترسانیدی و دستور دادی در خانه های خود جای گیرند.

مورچه گفت: ترسیدم جاه و جلال و شکوه و آرایش تو را مشاهده کنند و در نتیجه مفتون شده و غیر خداوند را پرستش کنند.


منبع: اخبار و آثار امام رضا(ع)

بخش حریم رضوی