تبیان، دستیار زندگی
سیدمحمد جوزی برادر دو شهید است و 17 سال از لحظات زندگی‎اش را در گلزار بهشت زهرای تهران، به‎عنوان اولین مسئول خانه شهید گذارنده، مکانی مقدس که سرزمین زینب‎‎های مکرر است. قرارگاه مادرانی غریب که سال‎ها با اشک دیده، غبار از سنگ مزار فرزندان‎شان رفته‎اند و پد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سنگ مزار شهید سند تاریخی است

قسمت دوم


سیدمحمد جوزی برادر دو شهید است و 17 سال از لحظات زندگی‎اش را در گلزار بهشت زهرای تهران، به‎عنوان اولین مسئول خانه شهید گذارنده، مکانی مقدس که سرزمین زینب‎‎های مکرر است. قرارگاه مادرانی غریب که سال‎ها با اشک دیده، غبار از سنگ مزار فرزندان‎شان رفته‎اند و پدرانی که همراه با سنگ مزار عزیزشان قامت‎شان نیز شکست.

سنگ مزار شهید به مثابه یک سند تاریخی

قسمت اول

مشتری کدام شهید بیشتر است؟

فعلا مشتری خرافات (با خنده)

چرا؟

ما منکر کرامات شهدا نیستیم. به اعتقاد ما همه مزار شهدا بوی عطر می‎دهند و همه‎‎شان با تو حرف می‎زنند. شاید هم یک مزار به‎طور خاص بوی عطر بدهد اما می‎گویم این مسائل را نمی‎شود اساس قرار داد و دامن زدن به این مسائل به‎دنبال خودش انحراف، غلو و بازداشتن از مسائل اصلی را در بر دارد.

یک‎بار پسری آمد خانه شهید و گفت من برادر ندارم و شهیدی رو به‎عنوان برادر انتخاب کرده‎ام که من هم تشویقش کردم، یک‎بار که مرا دید گفت: من پلارک شماره دو، درست کردم. رفتیم سر مزار شهید، دیدم این بنده خدا چیزی به سنگ قبر زده که تا یک هفته بوی عطر بدهد و به‎واسطه این کار دم و دستگاهی به راه انداخته بود و عده‎ای هم دورش جمع شده بودند که بعد من این بنده خدا را سرزنش کردم که این کار‎ها را ادامه ندهد.

خود مادر شهید، صبح زود چهارشنبه می‎آید سر مزار پسرش. یک روز که دوربین را روشن کردم که ازش مصاحبه بگیرم قبول نکرد. گفتم چرا؟ گفت: چون مردم یک کلاغ 40 کلاغ می‎کنند. گفتم: خب شما اگر از شهید پلارک صحبت کنید این شایعات درست نمی‎شود. بعد دید که من مسئول خانه شهید هستم (همیشه آن‎جا مرا می‎دید)، اعتماد کرد و توانستم از او تصویر بگیرم و مصاحبه کنم.

من از مادر بزرگوار شهید پلارک دو بار مصاحبه گرفته‎ام در دو مقطع متفاوت که در هر دو بار هیچ تناقضی در حرف‎هایش نیست.

مادر شهید پلارک می‎گوید: پسر من بچه هیأتی بود. در ایام محرم به یاد یتیم‎‎های امام حسین (علیه‎السلام) کفش پایش نمی‎‎کرد، اگر لباس نو برایش می‎گرفتیم، نمی‎پوشید و لباس‎هایش را می‎برد برای فقرا، حسین از بد حجاب بدش می‎آمد، در صورتی‎که خیلی‎‎هایی که سراغ قبر این شهید را می‎گیرند و سر مزار او می‎آیند، از پوشش و حجاب مناسبی برخوردار نیستند. مادرش می‎گفت: وقتی توی محل می‎آمد، اراذل خودشان ‎را جمع و جور می‎کردند و بار آخری که می‎خواست برود جبهه، آمد پیشم و گفت: مادر من این‎بار شهید می‎شوم، مادر غصه نخور من همه‎جا با تو هستم.

گفتم: چرا این حرف را می‎زنی، گفت: خواب دیدم. با برادرش رفته بودند مشهد و آن‎جا خواب دیده بود که شهید می‎شود.

خب ما باید مروج سیره شهدا باشیم، اگر ما از راه شهدا غافل شویم بعد پلارک شماره دو و سه هم درست می‎شود.

به‎نظر شما خواسته‎ای که شهدا از ما داشته‎اند و آرمان و هدف‎شان که به‎صورت خاص در وصیت‎نامه‎شان نمود دارد، چیست؟

آقای رحیمیان، نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید، می‎گفت: بر اساس داده‎‎هایی که از تحقیق و پژوهش بر روی وصیت‎نامه‎‎های شهیدان ارائه شده، همه شهدا به‎طور میانگین چهار بار در وصایای خود الهام‎گیری از مکتب عاشورا و کربلا و نیز پیروی از ولایت فقیه را انگیزه اصلی رفتن به جبهه عنوان کرده‎اند و انگیزه اصلی تمامی آن‎ها دفاع از اسلام و نظام جمهوری اسلامی است؛ حتی در یک وصیت نامه شهید دفاع از تخت جمشید و یا ایران منهای اسلام مطرح نشده است و 90 درصد شهدا اسامی مذهبی داشتند. مهدی، حسین، علی و 10 درصد اسامی مانند اردشیر و بیژن، فرشید و داریوش داشتند که من در جواب حاج آقا رحیمیان گفتم: همان 10 درصد هم در وصیت‎نامه‎های‎شان گفته‎اند که ما را مهدی و حسین و علی خطاب کنید.

چطور ممکن است که ما سریال در مورد قیام مختار که هزار و 400 سال پیش اتفاق افتاده می‎سازیم و می‎رویم تحقیق و پژوهش می‎کنیم و از منابع موجود و موثق شخصیت مختار و زندگی او را به تصویر می‎کشیم، اما در مورد شهدا و جنگ که چند سالی بیشتر از آن نگذشته است و این‎همه منابع، اعم از رزمندگان و کتاب‎ها و خانواده شهدا که حی و حاضر هستند، فیلم‎‎هایی درست می‎شود که 1 ‎درصد از واقعیت جنگ و شهدای ما را بیان نمی‎کند.

یک مزار در بهشت زهرا دیدم که اسم شهید آریا چهر بود، یک اسم 100 درصد ایرانی، اما شهید در وصیت‎نامه‎اش جلوی اسمش توی پرانتز نوشته بود: حسینی خصال. شهید داریوش لطیفی وصیت کرده بود به من بگویید مهدی. شهید فرشید صنعتی به من بگویید حسین.

*شما بعد از ساخت فیلم اخراجی‎ها نسبت به این فیلم موضع گرفتید و مستندی هم از زندگی شهید خدمت (مجید سوزوکی) در واکنش به این فیلم ساختید، جریان چی بود؟

برای فیلم 1359، مرا دعوت کرده بودند سینما فلسطین، در جلسه نقد تمام عوامل فیلم هم حضور داشته و سالن پر بود، من به‎عنوان اولین منتقد صحبت کردم. گفتم 1 ‎درصد از این فیلم منطبق با واقعیت نبود. چون من الان به‎عنوان کارمند رسمی در بنیاد شهید مشغول هستم و از نزدیک با فعالیت‎ها و روحیات جانبازان و رزمندگان دفاع مقدس آشنا هستم. گفتم شما جامعه ایثارگری رو تقسیم کردید به معتاد، منزوی و ریاکار و آدم‎‎های بی‎دست و پا در صورتی که 90 درصد از ایثارگران ما تحصیلات عالیه دارند و نقش مۆثری رو در جامعه ایفا می‎کنند.

آقای پرویز پرستویی گفت: من یک روز هم جبهه نبودم و آقای سامان سالور هم گفت که من سنم به جبهه و جنگ نمی‎خورد، اما موشک‎باران تهران را حس کرده‎ام. خوب شلمچه کجا و تهران کجا؟ من آن‎جا یک مقایسه‎ایی کردم با فیلم اخراجی‎ها که آقای پرستویی خیلی شاکی شد (با خنده) گفت:‎ «ای کاش این حرف رو نمی‎زدی»، خیلی بهش برخورد.

فیلم اخراجی آقای ده‎نمکی هم اصلا آن چیزی نبود که درباره شهید خدمت گفته‎اند. شهید خدمت (مجید سوزوکی) که یک برادرش هم در ارتفاعات «بازی‌دراز» به فیض شهادت نائل شد چهار پنج بار رفته بود جبهه و وصیت کرده بود اگر من شهید شدم، همه وسایل مغازه‎ام را بفروشید و خرج ازدواج جوان‎ها کنید. مجید کشتی‎گیر بود و اصلا اهل سیگار نبود. من خودم اولین‎بار روی تشک کشتی با مجید خدمت آشنا شدم. بعد که آقای مسعود ده‎نمکی در نشست خبری اخراجی‎ها عکس شهید را در آورد و گفت: شهید مجید خدمت قهرمان این فیلم بوده؛ چون اصلا این مقایسه درست نبود، تصمیم گرفتیم مستندی در مورد شهید خدمت بسازیم با خانواده شهید مصاحبه کردیم. من خودم دو ساعت با مسعود ده‎نمکی صحبت کردم و بهش گفتم شما عکس شهید رو از جیبت بیرون آوردی و گفتی قهرمان قصه من مجید خدمت است، در صورتی‎که این واقعیت ندارد. آقای ده‎نمکی گفت: من آن موقع تحت فشار بودم و قول داد که با رسانه‎‎ها مصاحبه کنند و از خانواده شهید خدمت عذرخواهی کند و فردایش این کار رو انجام داد و عذرخواهی هم کرد.

من می‎گویم چطور ممکن است که ما سریال در مورد قیام مختار که هزار و 400 سال پیش اتفاق افتاده می‎سازیم و می‎رویم تحقیق و پژوهش می‎کنیم و از منابع موجود و موثق شخصیت مختار و زندگی او را به تصویر می‎کشیم، اما در مورد شهدا و جنگ که چند سالی بیشتر از آن نگذشته است و این‎همه منابع، اعم از رزمندگان و کتاب‎ها و خانواده شهدا که حی و حاضر هستند، فیلم‎‎هایی درست می‎شود که 1 ‎درصد از واقعیت جنگ و شهدای ما را بیان نمی‎کند.

*می‎گویند مادر شهیدی در بهشت زهرا قریب به 30 سال درکنار فرزندش سکونت دارد. داستان ننه علی واقعیت دارد؟

اگر به میان قطعه 24، نزدیک مزار شهید 13 ساله حسین فهمیده رفته باشید، احتمالا اتاقکی کوچک با دیوار‎‎های فلزی توجه‎تان را جلب کرده، چهار دیواری فلزی که محل سکونت مادر شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست یا ننه علی است، پسرش را زمان شاه در اهواز که مهماندار هواپیما بوده ساواکی‎ها به شهادت رساندند و شبانه جنازه‎اش را برای دفن، به قبرستان می‎برند که حتی نگهبان آن‎جا را هم کتک می‎زنند، بعد از این‎که ننه علی باخبر می‎شود فرزندش به شهادت رسیده و در شهر اهواز دفن شده است. راهی شهر اهواز می‎شود و در کنار مزار فرزندش بیتوته می‎کند. بعد از پیروزی انقلاب به حضرت امام اطلاع می‎دهند که مادری از تهران به اهواز آمده و در کنار مزار فرزند شهیدش زندگی می‎کند، البته بدون هیچ سرپناهی که او را در مقابل گرمای طاقت‎فرسای جنوب محافظت نماید، به‎دستور امام (رحمت‎الله‎علیه) پیکر این شهید از اهواز به بهشت زهرا (سلام‎الله‎علیها) تهران منتقل می‎شود. و از همان زمان تا همین دو، سه سال پیش نزدیک 30 سال بر سر مزار فرزندش در بهشت زهرا ماند که این اواخر دیگر مریض شد و الان هم در تهران خانه دخترش در بستر بیماری است اولین فیلم را من در سال 71 از ننه علی گرفتم که تازه کلبه‎اش را درست کرده بود که ما هم از طرف خانه شهید برایش برق کشیدیم .

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع:هفته نامه پنجره