کتاب صوتی «قصه کربلا»
کتاب صوتی قصه کربلا شامل یک لوح فشرده صوتی«mp3» بر گرفته از کتابی 10 جلدی به همین نام به قلم مهدی قزلی منتشر شد.
این مجموعه در راستای آگاهی بخشی به دوستداران اهل بیت(ع)به وی ژه جوانان و زدودن غبار تحریف از این واقعه عظیم، توسط مۆسسه عماد تولید شده و اثری فاخر و درخور تأمل است.
سهولت استفاده از این محصول؛ در اتومبیل، تلفن همراه یا حتی دستگاههای پخش خانگی و عدم نیاز به شرایط مطالعه و یا شرایط خاص دیگر جهت استفاده و امکان شنیدن آن حتی در زمان انجام دادن کار و از سوی دیگر رعایت همه نکات فنی و بهره گیری از افکتهای آوایی، برجذابیتهای این اثر افزوده است.
اهمیت چنین حرکتی در عرصه فرهنگی زمانی روشنتر میشود که نیم نگاهی به فضای ایجاد شده طی سالهای اخیر به برخی از هیئات مذهبی داشته باشیم که دانسته یا ندانسته با اضافه کردن حشویاتی به تاریخ کربلا، موجبات دلزدگی مخاطبان را فراهم آوردهاند.
روایت سادهای از کربلا نداشتیم
قصه کربلا، شامل 10 مجلد با عناوین فصل امام، فصل علمدار، فصل پیامبر دوباره، فصل صبر، فصل کوفه، فصل یاران، فصل دشمنان، فصل اسارت، فصل انتقام و فصل عاشقی است. متنهای کوتاه، بدون آراستگی شعری و فارغ بودن از عاطفهمندیهای مرسوم در آثار آئینی و در یک کلام، پرهیز از روضهخوانی و تحریک احساسات مخاطب از مشخصات «قصه کربلا» است.مهدی قزلی درباره این کتاب چنین می گوید:
نوشتن کتابهایی در زمینه عاشورا، معمولاً با برانگیختن احساسات و عواطف مخاطب توأم است. نویسندگان این دست کتابها بیش از آنکه به اصل ماجرا بپردازند و معرفت خواننده را بالا ببرند، سعی میکنند برای او روضه بخوانند. اما شما در «قصه کربلا» این کار را نکردهای. همه چیز سرراست و بدون حاشیه است. این کار آیا باعث افت مخاطبی که دنبال آن جور کتابهاست نمیشود؟
یکی از مشکلات ما در کتابهای داستانی و روایی عاشورا، همین است که یک روایت ساده از این حادثه بزرگ نداریم. اینکه یک نفر پیدا نشده کتابی بنویسد که خالی از زوائد معمول باشد و خواننده کمحوصله را اقناع کند. به نظر من، این یکی از نقاط ضعف کتابهای حوزه عاشوراست و به گمانم کمتر کسی هست که جرأت بکند و سراغ مقاتل، احادیث و گفتهها برود و یک روایت ساده و بیپیرایه از آنها استخراج کند. به همین دلیل است که کتاب «آه» ویراسته یاسین حجازی که حاصل بازخوانی و ویرایش مقتل «نفس المهموم» است، حسابی جا باز میکند و پرمخاطب میشود.
حجازی در این کتاب، مقتل را سادهسازی و مرتب کرد. کاری کرد که مخاطب به راحتی بتواند با آن ارتباط برقرار کند. به همین دلیل بود که «آه» گرفت. به نظر من، ما روضه و روضهخوانی به اندازه کافی داریم و هیأتهای مذهبی به خوبی این کار را انجام میدهند. منتها این که در مجلد 10 جلدی «قصه کربلا»، من هیچ رقم سراغ این کار نرفتهام را قبول ندارم. جلد دهم ـ که نامش «فصل عاشقی» است ـ مقداری به روضه نزدیک شده است. برای همین در سایر فصلها و جلدها تا حد امکان از احساسبرانگیزی جدا شدهام و تا توانستهام یک روایت ساده از ماجراها و وقایع عاشورا و قبل و بعد آن ارائه کردهام.
به نظر خودم، این کتاب همان است که قبلاً در میان آثار داستانی حوزه عاشورا دیده نمیشد و شاید جایش خالی بود. مخاطب شاید حوصله نداشته باشد از میان شاعرانگی و پیراستگیهای ادبی، اصل حادثه را از دل یک کتاب بیرون بکشد. میخواهد بداند روز هفتم چه شد یا «مسلم»، سفیر سیدالشهدا (ع) که بود. تاریخ را که ورق میزنیم، تازه پی به وجود مبارک حضرت مسلم (ع) میبریم. امیر مۆمنان (ع) این شخصیت بزرگ و جنگآور را بال چپ سپاه خودش قرار میداده یا در فتح روم، او از خود شهامتی نشان داده که در تاریخ به خوبی ثبت شده است. او داماد علی هم هست و فقط پسرعموی امام حسین (ع) نیست. وقتی او به شهادت میرسد، فرزندان مسلم نزد داییشان میآیند و در رکاب او قرار میگیرند. «قصه کربلا» زود میرود سر اصل مطلب و حاشیه نمیرود.
من در این کتاب دنبال روضه خواندن نبودم و به کسانی فکر میکردم که نمیخواهند در تاریخ پژوهش کنند، اما میخواهند اصل ماجرا را بدانند و اثری کوتاه دم دستشان نیست. بنابراین، کتاب من برای آنانی نیست که شخصیت پژوهشگرانه دارند و موضوع را محققانه دنبال میکنند.
با این حساب، آیا شما در «قصه کربلا» تلاش کردید زوایای پنهان و ناشناخته حادثه عاشورا را پیدا و معرفی کنید؟
کربلا و عاشورا، نقاط بسیار فراوانی دارند که از دیدهها پنهان مانده است. مثلاً کوفه زمان امام حسین (ع) خیلی سئوالبرانگیز است. چرا بخشی از مردمی که قبلاً با علی (ع) بودهاند، حالا به این سو غلتیدهاند؟ هرچند مجموعه تلویزیونی «مختار» به فهم این ماجرا و نحوه پدید آمدن واقعه عاشورا کمک کرد، اما ما به یک روایت سرراست و کوتاه نیاز داشتیم تا بدانیم در کوفه چه خبر بوده است. همین که بگوییم چه کسانی در این شهر بودهاند، تا اندازهای کفایت میکند.
من در این کتاب دنبال روضه خواندن نبودم و به کسانی فکر میکردم که نمیخواهند در تاریخ پژوهش کنند، اما میخواهند اصل ماجرا را بدانند و اثری کوتاه دم دستشان نیست. بنابراین، کتاب من برای آنانی نیست که شخصیت پژوهشگرانه دارند و موضوع را محققانه دنبال میکنند. این کتاب برای آنانی است که موضوع ادبیات برایشان جدی است و آمدهاند حالی ببرند و کیفی بکنند. البته سعی کردم شیوهام برای روایت کار، پژوهشگرانه بر مبنای سادهنویسی باشد. امتحان کردم و دیدم جواب داد. در دنیایی که همه چیز را باهم قاتی میکنند و زلم زیمبو به آن میبندند تا اصل ماجرا گم بشود، دوست داشتم کاری انجام دهم که مخاطب با آن ارتباط برقرار کند.
جالب است که بعضی از دوستان مثل داوود غفارزادگان یا زهیر توکلی از من تشکر کردند و گفتند، کار خوبی بود و ما آن را به بچههایمان دادیم. گمان میکنم از جهت همین سادگی بوده است. دلیل لطف این دوستان آن بود که کار، ساده نوشته شده و با همه گروههای سنی به راحتی ارتباط برقرار میکند. البته، معتقدم که بدون تحلیل هم نیست؛ منتها بعضیها میگویند که در کار، لوسبازی ادبی هم دیده میشود! من نظر این دوستان را نه میتوانم تأیید و نه رد کنم. بالاخره هر کسی یک جور با کار ارتباط برقرار میکند.
قبل از اینکه سخنی از انتشار بشود، کار نوشته شده بود یا ابتدا طرح آن را نوشتید و سپس کار را کامل کردید؟
من این کار را به عنوان یک طرح به ناشر (عماد) داده بودم. ابتدا گمان نمیکردم کتاب را به این شیوه بنویسم. یعنی فصلهای کتاب، اینها که میبینید نبود. به نظرم میرسید که یک فصل را به حضرت قاسم (ع) بدهم. اما وقتی سراغ نوشتن آن رفتم، دیدم که ما از او در تاریخ هیچ چیزی نداریم. غیر از روضههایی که خوانده میشود یا آنچه اهل منبر میگویند، منبعی در این حوزه ندیدم. فصل قاسم (ع) فقط سه ـ چهار صفحه از آب در میآمد که برای کتاب شدن خیلی لاغر بود. نحیفترین کتاب این مجموعه الآن به حضرت علیاکبر (ع) اختصاص دارد؛ چون تاریخ به آن اندازهای که مداحان و ذاکران میگویند، پر و پیما نیست و اطلاعات قابل استنادی به مخاطب نمیدهد.
فکر میکردم علیاکبر (ع)، قاسم (ع) و بعضی اصحاب ـ مثل حر ـ هرکدام یک کتاب میشوند. فکر میکردم میشود برای یزید یا شمر هرکدام یک فصل اختصاص داد و از پلیدیهای این آدمها گفت، اما واقعاً نشد. بنابراین همه دشمنان را در یک فصل جمع کردم. درباره یاران هم همینطور. همه را جمع کردم و در یک فصل آوردم، چون بالاخره باید چیزی از آنها در تاریخ باشد تا بشود قصهشان را نوشت. وقتی میگردی و نیست، چه باید بکنی؟ باید بروی پژوهش جدیتری در تاریخ آغاز کنی که سرانجام به درد مخاطب عمومی این کتابها نمیخورد. بنابراین آهسته آهسته به این نتیجه رسیدم که حضرت عباس (ع) و حضرت زینب (ع) میتوانند صاحب یک کتاب باشند، اما نه از یاران و نه از دشمنان، از هیچکدام آنقدر منبع و مطلب نیست که بشود مستقلشان کرد.
خیلیها قصه کربلا را تا شهادت حضرت و یارانش دنبال میکنند. در روضهخوانیها و مجالس اهل بیت (ع) هم معمولاً اینطور است که روز عاشورا انگار همه چیز تمام میشود. اما شما این ماجرا را دنبال کردهاید. این کار علت خاصی داشت؟
حادثه عاشورا، رخداد عظیمی است که نمیتوانستم آن را در اوج رها کنم. حوادث و رویدادهای بعد از آن بود که اصل حادثه را برجسته کرد. اسارت اهل بیت (ع) و سالها بعد، حس خوب انتقام مختار را نمیشد نادیده گرفت. بنابراین دو فصل اسارت و انتقام، پس از هفت فصل قبلی به مجلدات اضافه شد. بعد از آن که مجموعه کتاب به 9 فصل و جلد رسید، دیدم لابهلای این فصلها مطالبی هست که میشود جدایشان کرد و به جلد دهم انتقال داد. جنس این مطالب از جنس مطالبی نبود که در 9 جلد آمده بود و همینها بود که فصل عاشقی را تشکیل داد.
فرآوری: رضا خسروی
بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
منبع: خبرگزاری فارس