تبیان، دستیار زندگی
مکتب نائیو، یا نقاشان مکتب ندیده به آن دسته آثاری اطلاق می شود که هنرمندان آن هیچگونه آموزش آکادمیک ندیده اند و تنها از روی غریزه هنری دست به تولید اثر هنری زده اند. در این مقاله می توانید با این مکتب بیشتر آشنا شوید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر مکتب ندیده ها


مکتب نائیو، یا نقاشان مکتب ندیده به آن دسته آثاری اطلاق می شود که هنرمندان آن هیچگونه آموزش آکادمیک ندیده اند و تنها از روی غریزه هنری دست به تولید اثر هنری زده اند. در این مقاله می توانید با این مکتب بیشتر آشنا شوید.

نقاشى نائیو، هنر مکتب ندیده ها

اگر بخواهیم درک جامعى از هنر یا نقاشى نائیو بدست آوریم،با هر میزان صداقتى که داشته باشیم ناگزیریم که همه آنچه را که مى توان درباره پیدایش، شکل گیرى هنر و یا ریشه هاى یک جریان هنرى به نقاشى نائیو ربط داد، رها کنیم.

تعریف دقیق این واژه مسلماً آسان نیست زیرا آثار هنرمندان نائیو درعین حال که نمایشگر ویژگى هایى مشترک است، هر یک داراى مشخصه هاى خاص خود است که هر اثر را از دیگر آثار متمایز مى کند. گاه برخى عناصر هنرى یک اثر را از محدوده هنر نائیو محض فراتر برده و نقاش نائیو را به قلمرو هنرهاى برتر مى کشاند. بنابراین هرگونه مرزبندى در این زمینه هرقدر هم که با انعطاف پذیرى صورت گیرد، همچنان مبهم و در عین حال دقیق است. اما در برخورد با دیگر هنرمندان و جریان هاى هنرى نیز یقیناً با مشکل مشابهى مواجهیم. مثلاً مى توان پرسید که کدام نقطه محل پایان امپرسیونیسم و شروع اکسپرسیونیسم است آیا امکان کشیدن حد مرز واضحى میان کوبیسم تحلیلى با کوبیسم ترکیبى وجود دارد روشن است که دراینجا نیز مشکل اصلى همچنان پابرجاست.

نقاشى نائیو نیز نمى تواند از این مشکل بگریزد و این مسئله اى است که همچنان در ذهن مى ماند. از این رو تنها مى توان موضوع را به گونه اى محتاطانه با اجتناب از داورى هاى شتابزده نگریست. با توجه به این ابهام، نکات زیر ممکن است تا حدى به عنوان یک نقطه شروع براى درک معنا و مفهوم هنر نائیو مفید و مۆثر باشد.

در یک تعریف کلى یک هنرمند نائیو هنرمندى است که هرگز تعلیم ندیده، هنر نیاموخته و هنرآموزى نکرده است. او تماماً بدون هرگونه هدایتى، بیان، سبک و الفباى خاص خود را دارد.

نقاش نائیو آگاهانه یا ناآگاهانه به مبانى بصرى بى اعتناست و در مقابل کاملاً پیرو احساسات و تجربه هاى درونى و شخصى خویش است. از این رو هنر او بازتاب زیبایى شناسى فردى اوست و از این رو اصالت منحصر به فرد و غیرقابل تقلیدى دارد که شاید قابل تجزیه و تحلیل منطقى هم نباشد. البته این مسئله به معنى تأیید عکس این عبارت نیست. به عبارت بهتر این به این معنانیست که هنرمند تعلیم دیده مطلقاً نمى تواند نائیو باشد. در عین حال در میان هنرمندان نائیو هم نقاشان بسیار حرفه اى و کارآمد دیده شده است که از این میان مى توان به مارک شاگال اشاره کرد.

نقاش نائیو آگاهانه یا ناآگاهانه به مبانى بصرى بى اعتناست و در مقابل کاملاً پیرو احساسات و تجربه هاى درونى و شخصى خویش است. از این رو هنر او بازتاب زیبایى شناسى فردى اوست و از این رو اصالت منحصر به فرد و غیرقابل تقلیدى دارد که شاید قابل تجزیه و تحلیل منطقى هم نباشد. البته این مسئله به معنى تأیید عکس این عبارت نیست. به عبارت بهتر این به این معنانیست که هنرمند تعلیم دیده مطلقاً نمى تواند نائیو باشد. در عین حال در میان هنرمندان نائیو هم نقاشان بسیار حرفه اى و کارآمد دیده شده است که از این میان مى توان به مارک شاگال اشاره کرد.

همچنین برخى از نقاشان با کارهاى بد و تکنیک هاى ضعیف که به شیوه هاى شبه نائیو یا نائیو نما نقاشى مى کنند، از هنرمند نائیو کاملاً متمایزند. این تفاوت بنیادین در متمایز کردن نقاشان نائیو از هنرمندانى که نماینده هنر فولک هستند نیز هست. کافى است توجه کنیم که کارهاى فولک منطبق بر قواعد خاص و الگوهایى است که طى قرن هاى متمادى از نسلى به نسل دیگر و غالباً از پدر به پسر منتقل شده اند.

دومین نکته آن است که هر هنرمند واقعاً نائیو دیدگاه ویژه خود را به دنیا دارد که این طرز نگرش به گونه اى رازآمیز و منحصر به فرد، کاملاً متفاوت از هر هنرمند دیگر نائیو است. در واقع به دلیل همین ویژگى است که نمى توان نقاط مشترکى میان آثار سرافین و آدالبرت و اوباردى و دیگر نقاشان و هنرمندان نائیو یافت و هم از این روست که هرگونه تلاشى براى تقلید از این آثار به نوع کپى بردارى و جعل اثر مى انجامد و روشن مى کند که چگونه یک اثر به ظاهر هنرى، درواقع جعل یک اثرهنرى مثلاً از آثار آبستره کاندینسکى بوده است. همین ویژگى سبب شده است که تاکنون آموزشگاه یا مدرسه اى براى آموزش نقاشى نائیو به وجود نیامده است و هرگز نمى توان چنین مدرسه اى را تشکیل و چنین سبکى را آموزش داد و صد البته مدرسه دلبین (Ecole de Hlebine) با اصل این نوع هنر در تناقض است.

نگرش فردى هر هنرمند نائیو کاملاً از موقعیت و شرایط ویژه روحى و درونى او برمى خیزد که به ویژه تجربه اى کاملاً منحصر به فرد و اختصاصى است. این نگرش همانند هر مفهوم یا تصویر هنرى دیگر با ضرورت بیان خودش همراه و درآمیخته است، نیاز یا ضرورتى که از خود هنرمند بسیار قدرتمند تراست. از این رو هنرمند در برابر این ضرورت مسلم تسلیم مى شود. این ضرورت نیرویى است که او را وا مى دارد که به هرقیمتى آن نگرش ویژه خود را در اثرش محقق کند و واقعیت عینى ببخشد.

نقاشى نائیو، هنر مکتب ندیده ها

« هانرى روسو » هنرمند فرانسوى و از نقاشان مشهورنائیو در اوایل قرن بیستم مى گوید:«در نقاشى این من نیستم که نقش مى زنم بلکه چنان است که گویى چیزى دیگر در دستان من است.» بنابراین آن چه که در پایان کار از دست نقاش درمى آید، حاصل «آن چیز» است که هنرمند نائیو را همانند با آن شخصیت درونى پنهانش مى کند آن چیز که او را دراختیار دارد. درواقع هنرمند نائیو در چنگ «چیزى» است که خود قادر به درک طبیعت آن چیز نیست.

نکته سوم که داراى اهمیتى اساسى است آن است که هنرمند یا نقاش نائیو از موهبت استعداد خود نمى تواند چندان خرسند و خوشبخت باشد و یا به خود ببالد. او صرفاً براى تفریح و شادى و یا براى گذران اوقات فراغت و یا نوعى سرگرمى در تعطیلات آخر هفته نقاشى نمى کند. با این همه این نیز او را از برخى افراد متقلب که سعى مى کنند دستى در هنر و نقاشى درآورند متمایز نمى کند.

در واقع باید گفت که نقاش نائیو در مقایسه با آن چه که باید جریان اصلى نقاشى یا خلق هنرى نامید، در شرایطى از کیفیت مشاهده و الهام است.

با توجه به همین اصل، نمایشگاه نقاشى هاى نائیو هیچ یک داراى کیفیت رئال و واقع گرا نیستند همچنین از نظر سنت هاى هنرى نیز هیچ تقیدى به انواع سبک ها، مکتب ها، قوانین و ادوار هنرى ندارند و در بهترین حالت مى توان گفت که در کیفیتى از غرابت و کنجکاوى باقى مى مانند. این هنرمندان اشکالى از شیوه هاى بیانى را آن هم در سطحى نشان مى دهند که در واقع نوعى بیان خام از لذت یا گریه و غم، بیمارى و درد و احساساتى ازاین دست دارد. نقاشى هاى نائیو گاه شبیه به آثار کم ارزش کودکانه مى نماید که گویى ماحصل بازى با رنگ و فرم است درست آن چنان که کودکان با عروسک ها و اسباب بازى هاى خود بازى مى کنند. البته این نه به این معناست که یک اثر نائیو را با نقاشى کودکان مساوى بدانیم. چهارمین نکته آن است که هرکسى به صرف تمایل نمى تواند یک هنرمند یا نقاش نائیو باشد و هنر نائیو یک هنر کاملاً ناخودآگاهى است و اراده در آن دستى ندارد. در نهایت آن چه که سال هاى سال اثرى زمخت و بى تناسب و ناهنجار و فاقد هرگونه مهارت هاى هنرى و نقاشى تلقى مى شد، از جهاتى دیگر نمایانگر نوعى چیدمان ویژه است که نظم و ارتباط منطقى خود را دارد درست همچنان که در دیگر انواع آثار نقاشى مى توان سراغ گرفت. البته نباید تصور شود که این آثار فاقد تناسب و ریتم و هماهنگى هستند بلکه به عکس ! این آثار نیزداراى ریتم و توالى هستند و از نظر هارمونى رنگ ها نیز هارمونى ویژه خود را دارند که تنها با ریتم و هارمونى در آثار دیگر متفاوت است. فقط همین!

هنرمند یا نقاش نائیو از موهبت استعداد خود نمى تواند چندان خرسند و خوشبخت باشد و یا به خود ببالد. او صرفاً براى تفریح و شادى و یا براى گذران اوقات فراغت و یا نوعى سرگرمى در تعطیلات آخر هفته نقاشى نمى کند. با این همه این نیز او را از برخى افراد متقلب که سعى مى کنند دستى در هنر و نقاشى درآورند متمایز نمى کند.

بدون تردید نوعى باستانگرایى و نگاه کهنه گرایانه که در بیشتر نقاشى هاى نائیو مشاهده مى شود، به کهن الگو هایى بازمى گردد که توسط روانشناس مشهور سوئیسى کارل یونگ کشف و بررسى شده است. بنابراین مى توان گفت که هنرمندان نائیو نوعى ایده هاى تصویرى خاص دارند که در ناخودآگاه آنها در حرکت و پویایى است و به گونه اى کاملاً خود به خودى ایجاب مى کند که زمانى و به گونه اى آزاد شوند. ازنظر ظاهرى نیزچنان مى نماید که این تصویرها گویى همچون قصه پریان با این جمله آغاز مى شود: «روزى روزگارى...»

بنابراین نقاشى نائیو نه دیروزى است و نه امروزى، بلکه اثرى کاملاً بى زمان است. شاید متعلق به فردا باشد... که مى داند!

شاید بتوان گفت هنرمندان نائیو همواره در جستجوى بهشت گمشده اند و آثار نقاشى آنها نوعى انتقال تصویرى ازتمام آن چیزهاى زندگى باشد که دزدیده شده و از دست رفته و این آثار، خلق بهشتى است که دیگر بار به دست آمده است.

نکته پنجم در هنر نائیو آن است که حتى اگر در اساس تمام نقاشى هاى نائیو مشابه هم باشند مسیرى که طى شده کاملاً ازهم متفاوت است و از این رو تمایز کاملاً مشخصى باید در میان باشد که ویژگى هر اثر و شناخت کیفیت ویژه آن را تعیین مى کند.

نقش آب و هوا و خاک و درجه آشنایى هنرمند با تکنیک هاى نقاشى، وجود یا فقدان عناصر فرهنگ کهن عامیانه همه وهمه درکنار عناصر غیرمادى دیگر نظیر هوا، زمان، احساسات راز آمیز هنرمند نسبت به رنگ در ترکیب با هم تأثیر بیانى ثابتى را براى هنرمند شکل مى دهند. از همین روست که یک اثر هنرى از یک نقاش نائیو فرانسوى را از نقاش نائیو امریکایى و نقاش نائیو امریکایى و فرانسوى را از نقاش نائیو آلمانى یا آسیایى و... متمایز مى کند. کشف این تمایز نیز به همان آسانى کشف تمایز میان یک اثر نقاشى از هنرمند اروپاى مرکزى با امریکاى جنوبى است.

بخش هنری تبیان


منبع:

باشگاه اندیشه