یک عادت بد
علی کوچولو امسال تازه رفته بود کلاس اول. اون خیلی مدرسه رو دوست داشت. آخه می تونست با دوستای هم سن و سالش بازی کنه، باهاشون حرف بزنه، تازه می تونست خوندن و نوشتن هم یاد بگیره.
علی کوچولو وقتی از مدرسه می اومد، دست و صورتش رو می شست و ناهارشو می خورد و بعد کمی استراحت می کرد.
علی کوچولو اون روز یه عالمه مشق داشت تازه مامانش باید بهش دیکته هم می گفت. علی کوچولو رفت تو اتاقش تا مشق هاش رو بنویسه. وقتی تکلیفش تمام شد از مامانش خواست تا بهش دیکته بگه.
مامان علی هم قبول کرد و علی رفت تا دفتر کتابش رو بیاره.
علی کتابش رو به مامانش داد و گفت باید از این درس بهش دیکته بگه.
مامان علی شروع کرد به دیکته گفتن و علی هم می نوشت. علی گفت: مامان نوشتم بگو. ولی مامان به علی نگاه کرد و گفت: عزیزم تو چرا ته مدادت رو می ذاری توی دهنت.
علی گفت: من عادتمه. وقتی خانم معلم هم بهم دیکته می گه این کار رو انجام می دم.
مامان علی ناراحت شد و گفت: عزیزم این کار باعث می شه تو مریض بشی. تو نباید مداد و پاکن و هرچیز کثیف دیگه رو تو دهنت بذاری. آخه اونا کثیف هستن و تو رو مریض می کنند.
علی هم به مامانش قول داد که دیگه این کار رو انجام نده. مامانش هم خوشحال شد و بقیه ی دیکته ی علی رو گفت.
نعیمه درویشی
بخش کودک و نوجوان تبیان