تبیان، دستیار زندگی
در سرش طرح معما می کرد با دل عمه مدارا می کرد فکر آن بود که می شد ای کاش رفع آزار ز آقا می کرد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

طرح معمّا

(حضرت عبدالله بن الحسن)

عبدالله بن حسن بن علی بن ابیطالب

در سرش طرح معما می کرد

با دل عمه مدارا می کرد

فکر آن بود که می شد ای کاش

رفع آزار ز آقا می کرد

به عمویش که نظر می انداخت

یاد تنهایی بابا می کرد

دم خیمه همه ی واقغه را

داشت از دور تماشا می کرد

چشم در چشم عزیز زهرا

زیر لب داشت خدایا می کرد

ناگهان دید عمو تا افتاد

هر کسی نیزه محیا می کرد

نیزه ها بود که بالا می رفت

سینه ای بود که جا وا می کرد

کاش با نیزه زدن حل می شد

نیزه را در بدنش تا می کرد

لب گودال هجوم خنجر

داشت عضوی ز تنش  وا می کرد

هر که نزدیکترش می آمد

نیزه ای در گلویش جا می کرد

زود می آمد و می زد به حسین

هر کسی هرچه که پیدا می کرد

آن طرف هلهله بود و این سو

ناله ها زینب کبری می کرد

گفت ای کاش نمی دیدم من

زخمهایت همه سر وا می کرد

دست من باد بلا گردانت

ذبح گشتم به روی دامانت

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


احسان محسنی فر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.