تیغ و تُرنج
کاروان بهشتیان آمد کربلا میهمان نوازی کن متبّرک شدی به عطر حسین برترین خاک؛ سرفرازی کن ** کربلا دجله را خبر کن زود قافله با شتاب آمده است تکّه ای ابر سایبان بفرست شیر خوار رُباب آمده است ** یاد تیغ و تُرنج افتادی به تو حق میدهم که حیرانی قد و بالای دیدنی دارد علی اکبر است می دانی ** بوی شهر مدینه را حس کن این دو آئینه ی سخا هستند مثل من بُغض کرده ای آری یادگاران مجتبی هستند ** مثل پروانه گرد اربابت نوجوانان زینب کبری بهترین هدیه شد برای حسین لب خندان زینب کبری ** از فرات خودت بگو قدری ساقی این خیام عباس است آب سرد و خنک به او برسان چون به قولی که داده حسّاس است ** کربلا زینب است این بانو عزتّش را مگر نمی بینی هی نگو دشت از چه میلرزد هیبتش را مگر نمی بینی ** داغدار قبیله آمده است اشک و خون دارد او به دیده هنوز کربلا زود سر به زیر انداز سایه اش را کسی ندیده هنوز بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
وحید قاسمی