تبیان، دستیار زندگی
به مناسبت فرا رسیدن ماه پیروزی خون بر شمیر، ماه محرم و ایام سوگواری شهادت مولایمان امام حسین(ع) و ٧٢ تن از یاران باوفایشان، مرکز یادگیری سایت تبیان طبق روال همیشه، متنی را ارائه نموده است ...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عزاداران حسینی

عزاداران حسینی

به مناسبت فرا رسیدن ماه پیروزی خون بر شمیر، ماه محرم و ایام سوگواری شهادت مولایمان امام حسین(ع) و 72 تن از یاران باوفایشان، و با توجه به وظیفه خطیر و سنگین شما دبیران پرورشی نسبت به شناخت این قیام الهی به دانش اموزان، مرکز یادگیری سایت تبیان طبق روال همیشه، متنی را ارائه نموده است که امید است در برگزاری مراسم در مدرسه، مورد استفاده شما عزیزان قرار گیرد.

دلم پر می کشد، دلم می خواهد بروم بیرون، باز امشب در هیئت چای پخش کنم، کفش های میهمانان امام حسین(ع) را مرتب کنم.

نگاه می کنم به قاب عکست که دارد به من لبخند می زند.

پارسال کنارم بودی، یادت هست؟ می گفتی آرزو داری مرا جای خودت ببینی. ببینی که سینی چای را به دست گرفته ام و از عزاداران پذیرایی می کنم، این را توی بیمارستان هم گفته بودی، پیش از عمل.

شاید برای همین بود که کنار مزارت وقتی شانه های لرزان مادر را می فشردم تا آرام شود عهد کردم تا زمانی که می توانم و جان در بدن دارم هیئت را سر پا نگه دارم.

عزاداران حسینی

عکست محو می شود، پلک می زنم، گونه هایم خیس شده اند، یک قطره از اشکم می چکد روی آستین پیراهنم، دست می کشم به روی سیاهیش، خودت برایم خریده بودی، می گفتی برای امام حسین باید عزیزترین چیزهایت را بدهی، مثل او که برای حفاظت از دین و آئین ما با عزیزانش راهی سفری شد بی بازگشت.

همیشه نام حسین را که می شنیدی یا حتی وقتی که صدایم می کردی، اشک را می دیدم که چگونه در چشمانت جمع می شود.

نمی دانی وقتی به مادر گفتم امسال همه تلاشم را می کنم تا هیئت را سرپا نگه دارم چه قدر خوشحال شد، پیشانیم را بوسید و گفت که بوی تو را می دهم، از لای آلبوم، پیشانی بندت را به من داد، گفت که چقدر دوستش داشتی، گفت یک لحظه هم از خودت دورش نمی کردی، مخصوصا شب های عملیات.

یادت هست وقتی می پرسیدم توی جبهه چه طور عزاداری می کردی، چه گفتی؟

گفتی:

« اونجا یه صفای دیگه ای داشت وقتی امام حسین رو صدا می زدید،

اونجا سینه زدن برای امام حسین باعث می شد دل همه پر بکشه، می گفتی انگار اونجا از همیشه بهش نزدیک تر بودید»

برای همین تا این سۆال رو می پرسیدم، آهی می کشیدی و می رفتی سراغ آلبومت و همین پیشونی بندی که گذاشته بودیش لای اون رو می بوییدی.

عزاداران حسینی

شاید منظور مادر از دادن این پیشونی بند به من هم، همین بوده!!

شاید می خواسته بهم بگه چه مسئولیتی رو دارم قبول می کنم؟ شاید می خواسته منو بسپره به صاحب نامی که روی این پیشونی بند قرمز نوشته؟!!

شاید برام دعا کرده تا بتونم پامو جای پای شما و همرزمات بگذارم؟

ولی چه طوری؟

مادر همیشه می گفت شما به دنبال امام حسین رفتین، می گفت راه امام حسین همیشه بازه، فقط باید بلد راه باشی تا بی راهه نری.

من چه طوری باید بلد راه امامی بشم که از دینم با خون خودش و عزیزانش حفاظت کرد؟

آه چقدر دلم پر می کشد، دلم می خواهد بروم بیرون، باز امشب در هیئت چای پخش کنم، کفش های میهمانان امام حسین(ع) را مرتب کنم....


مرکز یادگیری سایت تبیان - نویسنده: مریم فروزان کیا

تنظیم: مریم فروزان کیا