تبیان، دستیار زندگی
یابن رسول الله علیه السلام من سیدی از خانواده شما هستم؛ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کرامات رضوی / کرامت بیست و هفتم


همین که این اظهار مرحمت را نمود فورا دستش را گرفته عرض کردم: شما کیستید که احوال مرا میپرسید؟ یا اهل سبزواری یا از خویشان من؟


صاحب کتاب کرامات رضویه در ص 123 ، جلد اول مینویسد:

میرزا ابوالقاسم خان پسر علی خان تهرانی سالها در یکی از حجره های فوقانی سرای محمدیه مشهد مقدس اقامت داشت و به قرائت و عبادت به سر میبرد و مدتها با من مۆلف انس و الفت داشت. عاقبت در همان حجره در چهارم محرم سال 1365 ه ق از دنیا رفت و در صحن نو دفن شد.

روزی به من گفت: کرامتی از حضرت رضا علیه السلام به یاد دارم که آن شفای میرزا آقاسی، توپچی اداره ژاندارمری است بدین شرح:

او با پنج نفر از توپچیان مأمور میشود که یک گاری فشنگ باروت به رشت ببرند؛ وی و همراهانش پس از خروج از مشهد، ناگهان آتش سیگار یکی از همراهان به صندوق باروت رسیده، فورا آتش میگیرد؛ بلافاصله سه نفر از آنان هلاك و دیگران زخمی میشوند.

خود میرزا آقاسی گفت: من یک مرتبه ملتفت شدم، دیدم قوه باروت مرا حرکت داده، ده دوازده زرع به خط مستقیم بالا برد و فرود آورد و گوشها و رگهای پاهای من تا پاشنه پا تمامی سوخت؛ بلافاصله مرا به مریضخانه لشکر بردند و حدود یک ماه مشغول معالجه من شدند و سپس از آنجا به بیمارستان امام رضا علیه السلام بردند و شش ماه هم در آنجا تحت معالجه قرار دادند، تا اینکه جراحت و چرك آمدن برطرف شد؛ اما قدرت حرکت نداشتم زیرا رگها به کلی سوخته بود.

کرامت رضوی/کرامت بیست و هفتم

شبی در حال گریه و زاری و دل شکستگی به حضرت رضا علیه السلام توجه کرده، عرض کردم:

یابن رسول الله علیه السلام من سیدی از خانواده شما هستم؛ آخر شما نباید به داد من بیچاره برسید؟

پس از گریه و زاری بسیار خوابم برد؛ در عالم رۆیا دیدم که سید بزرگواری نزد من آمده،

فرمود: میرزا آقا! حالت چطور است؟

همین که این اظهار مرحمت را نمود فورا دستش را گرفته عرض کردم: شما کیستید که احوال مرا میپرسید؟ یا اهل سبزواری یا از خویشان من؟

فرمود: میخواهی چه کنی؟ من هر که هستم؟ آمده ام احوالت را بپرسم؛

عرض کردم: میخواهم شما را بشناسم؛ چرا تا کنون هیچ کس احوال مرا نمیپرسیده است؟

فرمود: تو به که متوسل شده ای؟

گفتم: به حضرت رضا علیه السلام.

فرمود: من همانم.

گفتم: آخر ببینید که به چه روز و چه حالی افتاده ام؛ و از هر دو پا شل شده ام و نمیتوانم حرکت کنم.

فرمود:

پایت را بیاور تا ببینم؛ پس دست مبارك خود را از بالای یک پای من تا پاشنه پا کشید و بعد از آن پای دیگر را به همین نحو مسح نمود و من در خواب حس کردم که روح تازه ای به پای من آمد.

بیدار شدم و فهمیدم که شست پایم حرکت میکند با تعجب با خود گفتم: آیا میشود که همه پای من حرکت کند؟

پاهایم را حرکت دادم احساس کردم که دردش برطرف شده و بخوبی میتوانم آن را حرکت دهم؛ و یقین دانستم که خوابم از رۆیاهای صادقه است و حضرت رضا علیه السلام به من شفا عنایت فرموده است.


منبع: دانستنیهای رضوی

بخش حریم رضوی