تبیان، دستیار زندگی
در اولین روز زیارت، برای ادای تکلیف، پاکت او را...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کرامات رضوی / کرامت بیست و سوم


شبی که فردای آن، عازم حرکت خواهم شد به وقت نماز مغرب برای زیارت وداع به حرم مطهر مشرف و به نماز مغرب و عشاء و زیارت مشغول شدم؛ ناگاه صدای قرق باش بلند شد که زائرین از حرم بیرون روند و خدام به تنظیف حرم بپردازند.


شخص موثقی، از زائران امام هشتم علیه السلام، در رمضان سال 1353 جریان زیر را به شرح زیر از آقا میرزا حسن الاطباء، برای من نقل کرد:

زمانی به زیارت حضرت رضا علیه السلام عازم شدم که حاجی اشرفی در زادگاه خود؛ اشرف، زندگی میکرد؛ من به جهت امر وصیت نامه خود به خدمت او رفتم؛ و چون دانست که به زیارت حضرت رضا علیه السلام میروم؛ پاکتی به من داد و فرمود:

کرامات رضوی/کرامت بیست و سوم

در اولین روزی که به حرم مشرف شدی، این نامه را به حضور آن حضرت تقدیم کن؛ و در مراجعت، جوابش را گرفته، بیاور.

من این تکلیف و امر او را عامیانه تلقی کردم و با خود گفتم: چگونه جواب بگیرم؟

لذا، از آن ارادتی که نسبت به ایشان داشتم، کاسته شد، ولی عظمت و مقام آن دانشمند، مرا از ایراد و اعتراض باز داشت و از خدمتش مرخص شدم.

هنگامی که به مشهد مقدس رسیدم، در اولین روز زیارت، برای ادای تکلیف، پاکت او را به داخل ضریح انداختم.

چند ماه، برای تکلیف زیارت، در مشهد مقدس توقف، و این سخن حاجی اشرف که گفت: جواب نامه ام را بگیر و بیاور را فراموش کردم.

شبی که فردای آن، عازم حرکت خواهم شد به وقت نماز مغرب برای زیارت وداع به حرم مطهر مشرف و به نماز مغرب و عشاء و زیارت مشغول شدم؛ ناگاه صدای قرق باش بلند شد که زائرین از حرم بیرون روند و خدام به تنظیف حرم بپردازند. وقتی که نماز زیارت را تمام کردم، متعجب و متحیر شدم که اول شب، چه وقت در بستن است؟ لکن دیدم که کسی جز من در حرم نیست؛ برخاستم که بیرون روم، ناگاه دیدم که بزرگواری در نهایت عظمت و جلالت از طرف بالا سر با کمال وقار قدم میزند؛ همین که برابر من رسید،

فرمود: حاجی میرزا حسن! وقتی که به اشرف رسیدی، پیغام مرا به حاجی اشرف برسان؛ و بگو:

آیینه شو جمال پری طلعتان طلب! جاروب زن به خانه و پس مهمان طلب!
کرامات رضوی/کرامت بیست و سوم

در این فکر بودم که این بزرگوار که بود؟ که مرا به اسم خواند پیغام داد. برخاسته، گردش کردم؛ ولی ایشان را ندیدم.

یک مرتبه اوضاع حرم به حالت اول برگشت؛ و دیدم مردم بعضی نشسته و بعضی ایستاده؛ به زیارت و عبادت مشغول هستند ناگاه حالت ضعفی به من دست داد؛ وقتی که به حال آمدم، از هر کس پرسیدم که چه حادثه ای در حرم روی داد؟ از سۆال من تعجب کردند و گفتند: حادثه ای نبوده است؛ آن گاه دانستم که حالت مکاشفه ای بود که برای من روی داده بود.

از این پس عقیده ام نسبت به حاجی بیشتر شد و بر غفلت گذاشته ام تأسف خوردم. وقتی مکه آن حضرت مرا مرخص فرمود، به طرف اشرف، حرکت کردم و چون بدانجا رسیدم، یکسره به خانه مرحوم حاجی اشرفی رفتم تا پیغام امام علیه السلام را به او برسانم؛ همین که در را کوبیدم، صدای حاجی بلند شد که حاجی میرزا حسن! آمدی؟ قبول باشد.

بلی: آیینه شو جمال پری طلعتان طلب! جاروب زن به خانه و پس مهمان طلب! افسوس! که عمری گذراندیم و چنانکه باید و شاید صفای باطن پیدا نکردیم و بعضی از سخنان نیز قریب بدین مضمون فرمود.


منبع: دانستنیهای رضوی

بخش حریم رضوی