تبیان، دستیار زندگی
لنضیر منافقان و یهودیان مدینه از شكست مسلمانان در احد و كشته شدن رجال علمی سخت خوشحال بودند و به دنبال فرصت بودند تا درمدینه شورشی برپا كنند و به قبایل خارج از مدینه بفهمانند كه كوچكترین اتحاد و وحدت كلمه در مدینه وجود ندارد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

غزوه ی بنی النضیر

منافقان و یهودیان مدینه از شكست مسلمانان در احد و كشته شدن رجال علمی سخت خوشحال بودند و به دنبال فرصت بودند تا درمدینه شورشی برپا كنند و به قبایل خارج از مدینه بفهمانند كه كوچكترین اتحاد و وحدت كلمه در مدینه وجود ندارد ، و دشمنان خارجی می توانند حكومت نوپای  اسلام را سرنگون سازند.

پیامبر برای اینكه از طرز تفكر یهودیان « بنی النضیر» آگاه گردد ، همراه گروهی از افسران خود عازم دژ آنها گردید. اماهدف ظاهری پیامبرازتماس با بنی النضیر این  بود كه درپرداخت خونبهای دو نفرعرب از قبیله« بنی عامر» كه به دست عمرو بن امیه كشته شده بودند ، كمك بگیرد. زیرا قبیله بنی النضیر هم با مسلمانان پیمان داشتند وهم با قبیله بنی عامر، و قبایل هم پیمان همواره درچنین لحظاتی به یكدیگر كمك می كردند.

پیامبر در برابر دژ فرود آمد و مطلب خود را با سران قوم در میان گذارد. آنان با آغوش باز از پیامبراستقبال كردند و قول دادند كه در پرداخت دیه كمك كنند . سپس در حالی كه پیامبر را باكنیه اش( ابوالقاسم) خطاب می كردند، درخواست نمودند كه رسول خدا وارد دژ آنها شود و روز را آنجا به سر ببرد. رسول گرامی تقاضای آنها را نپذیرفت و در سایه دیوار دژ با افسران خود نشست و با سران بنی النضیر مشغول گفتگو گردید.

خوشبختانه نقشه آنها نقش برآب شد :  بنا به نقل « واقدی» ، فرشته وحی ، پیامبر را آگاه ساخت. پیامبر از جای خود حركت كرد و طوری مجلس را ترك نمود كه یهودیان تصور كردند دنبال كاری می رود و بر می گردد. ولی پیامبر راه مدینه را در پیش گرفت و همراهانش را نیز از تصمیم خود آگاه نساخت. آنان همچنان در انتظار بازگشت پیامبر به سر می بردند ، اما هر چه انتظار كشیدند انتظار آنها سودی نبخشید.

یهودیان بنی النضیر سخت در تكاپو و تشویش افتادند . از یك طرف فكر می كردند كه شاید پیامبر از توطئه ی آنها آگاه شده باشد كه دراین صورت آنها را سخت تنبیه خواهد كرد. از طرف دیگر با خود می گفتند: اكنون كه پیامبر از تیررس ما بیرون رفته ، انتقام او را از یاران وی بگیریم ؛ ولی بلافاصله می گفتند: در این صورت كاربه جای باریكتری می كشد و به طور مسلم پیامبر ازما انتقام می گیرد.

در این گیرودار همراهان پیامبر تصمیم گرفتند كه دنبال پیامبر بروند. زیاد از دیوار دژ دور نشده بودند كه با مردی روبرو شدند كه از مدینه می آمد و خبر ورود پیامبر را به مدینه همراه داشت. آنان فوراً به محضر پیامبر شرفیاب شدند و از توطئه چینی یهود كه امین وحی آن را خبر داده بود ، آگاه گردیدند.

در برابر این توطئه چه باید كرد؟

پس از این واقعه ، پیامبراكرم به سربازان خود فرمان آماده باش داد ؛ سپس « محمد بن مسلمه اوسی» را نزد خود خواند، و دستور داد كه هرچه زودتر از طرف وی  پیامی را به سران بنی النضیر برساند.

وی با سران بنی النضیر تماس گرفت و گفت: رهبرعالیقدراسلام به وسیله ی من برای شما پیام فرستاده كه این آب و خاك را ، ظرف ده روز ترك نمائید ، زیرا پیمان شكنی كرده  و از در مكر و حیله وارد شده اید و اگر نكنید خون شما هدر است.

این پیام، افسردگی عجیبی در میان یهود پدید آورد و هر كدام گناه را به گردن دیگری انداخت. یكی از سران آنها پیشنهاد كرد كه همگی اسلام آورند ، ولی لجاجت اكثریت مانع از پذیرفتن چنین پیشنهادی  شد. به ناچار رو به محمد بن مسلمه كردند و گفتند: ای محمد تو از قبیله اوس هستی و ما پیش از آمدن پیامبر اسلام با قبیله ی تو پیمان دفاعی داشتیم، اكنون چرا با ما از در جنگ وارد می شوی گفت: آن زمان گذشت، اكنون دلها دگرگون شده است.

مضمون پیمان چه بوده است ؟

این تصمیم ، مطابق پیمانی بود كه مسلمانان در نخستین روزهای ورود پیامبر با طوایف یهود مدینه بسته بودند. این پیمان، از طرف قبیله ی  بنی النضیر، توسط حیی بن اخطب امضاء شده بود . در گوشه ای از این پیمان آمده بود :

پیامبر با هر یك از سه گروه ( بنی النضیر، بنی قین قاع ، بنی قریظه) پیمان می بندد كه هرگز به ضرر رسول خدا و یاران وی قدمی برندارند و به وسیله زبان و دست ضرری به او نزنند... هر گاه یكی از این سه قبیله، بر خلاف متن پیمان رفتار كنند ، دست پیامبر در ریختن خون ، ضبط اموال و اسیر كردن زنان و فرزندان آنها باز خواهد بود.

نقش حزب نفاق

همواره خطر حزب « نفاق» ، از خطر « یهود» بالاتر بوده ، زیرا منافق در سنگر ِ دوستی از پشت خنجر می زند ، و تقاب  دوستی بر چهره می بندد . منافقان مدینه به رهبری " عبدالله ابی "  به سران بنی النضیر پیام دادند كه ما با دو هزار سرباز شما را یاری می نماییم و قبایل هم پیمان شما یعنی بنی قریظه و غطفان شما را تنها نمی گذارند. این وعده دروغین بر جرأت یهود افزود ، و اگر هم در آغاز كارتصمیم به تسلیم و ترك دیار داشتند، فكرشان دگرگون شد. درهای دژ را بستند ، به سلاح جنگی مجهز شدند و تصمیم گرفتند كه به هر قیمت از برجهای خود دفاع كنند ، و باغ و زراعت خود را بلاعوض در اختیار ارتش اسلام نگذارند .

یكی از سران بنی النضیر(سلام بن مشكم) وعده ی عبدالله را پوچ شمرد ، و گفت: صلاح در این است كه كوچ كنیم، ولی حُیـَّی بن اخطب مردم را به استقامت و پایداری دعوت كرد.

رسول گرامی، از پیام عبدالله آگاه شد . ابن اُمِّ مكتوم را در مدینه جانشین خود ساخت و تكبیر گویان ، برای محاصره ی قلعه « بنی النضیر» حركت كرد . فاصله ی بنی قریظه و بنی النضیر را لشكرگاه خود قرار داد، ورابطه آن دو گروه را با هم قطع كرد ؛  و بنا به نقل ابن هشام ، شش شبانه روز و بنا به نقل برخی دیگر 15 روز قلعه آنها را محاصره كرد ، ولی یهودیان بر استقامت و پایداری خود افزودند. پیامبردستور داد  نخلهای اطراف قلعه را ببرند تا یهودیان یكباره دندان طمع از این سرزمین بكنند.

دراین لحظه  فریاد  یهودیان از داخل قلعه بلند شد و همگی گفتند: ای ابوالقاسم ! تو همیشه سربازان خود را از قطع اشجار نهی می كردی ؛ این بار چرا دست به چنین كاری می زنید ؟  ولی علت این كار همان بود كه قبلاً اشاره شد.

سرانجام یهودیان تن به قضا دادند و گفتند: ما حاضریم از این منطقه خارج شویم مشروط بر اینكه اموال منقول خود را از این سرزمین ببریم. پیامبر اكرم موافقت كرد، كه آنان آنچه از اموال دارند ببرند، غیر از سلاح كه باید به مسلمانان تسلیم نمایند.

آنها در انتقال اموال خود حداكثر كوشش را كردند ، حتی درهای خانه ها را با چهارچوب از جایش كنده برای حمل آماده می كردند، و باقیمانده خانه ها را با دست خود ویران می كردند. گروهی از آنها عازم خیبر، و گروه دیگر روانه شام شدند و دو نفر از آنها اسلام آوردند.

مزارع بنی النضیر میان مهاجران تقسیم می شود

غنیمتی كه سربازان اسلام بدون جنگ و نبرد به چنگ می آورند ، به حكم قرآن (حشر/6) متعلق به شخص پیامبر است و او آن را هر گونه صلاح بداند در راه  مصالح اسلام صرف می كند. پیامبر مصلحت دید ، این مزارع ، آبها و باغها را میان مهاجران قسمت كند ، زیرا آنها پس ازهجرت از مكه دیگر هیچ مال و ثروتی نداشتند، و در حقیقت سرباز انصار و مهمان آنها بودند . از این جهت ، تمام اراضی میان مهاجران تقسیم گردید و از انصار جز« سهل بن حنیف» و « ابودجانه» كه بسیار تهیدست بودند كسی بهره ای نبرد، و از این راه گشایشی برای عموم مسلمانان به وجود آمد.

این جریان در ماه ربیع سال چهارم اتفاق افتاد و سوره حشر نیز پیرامون این حادثه نازل گردید.

برگرفته از كتاب فروغ ابدیت ، جعفر سبحانی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.