تبیان، دستیار زندگی
امام طی نامه ای، اسدالله علم را استیضاح كرد و ضمن تحقیر او به عنوان كسی كه در نخست وزیری شاغل است، به نام ملت ایران علت وقایع چند ماه اخیر، از جمله حمله مأموران به مدرسه فیضیه را سئوال كرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

استیضاح اسدالله علم توسط امام خمینی


امام طی نامه ای، اسدالله علم را استیضاح كرد و ضمن تحقیر او به عنوان كسی كه در نخست وزیری شاغل است، به نام ملت ایران علت وقایع چند ماه اخیر، از جمله حمله مأموران به مدرسه فیضیه را سئوال كرد.

***واكنش های امام خمینی

امام خمینی

صحبت های امام در عصر دوم فروردین و اقدامات بعدی او وحشت حاكم بر حوزه علمیه را جارو كرد و بیرون ریخت، اما موجب نشد كه این فكر در پوشش نگرانی از زبان برخی افراد شنیده نشود: حوزه علمی  ای كه آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی با زحمات زیاد بنیان نهاد و آن را از شرّ پهلوی اول حفظ كرد، در نخستین برخورد سیاسی با حكومت آسیب دیده، از بین خواهد رفت. كسانی كه تمایلی به مبارزه نداشتند، این فكر را می پراكندند. "گاهی اوقات مباحثه می كردم [كه] چرا مبارزه نمی كنید؟ ... فوراً استناد می كردند به حادثه [مدرسه فیضیه ] قم كه دیدید چه كار كردند؟ ... قم را نابود می كنند، طلاب را می كشند و زحمات آشیخ عبدالكریم حائری... از بین می رود."

اما پاسخ امام خمینی به نامه علمای تهران، حال و هوای حوزه علمیه قم را بار دیگر تغییر داد. امام در این نامه كه سیزدهم فروردین نوشت، اسدالله علم را استیضاح كرد و ضمن تحقیر او به عنوان كسی كه در نخست وزیری شاغل است، به نام ملت ایران علت وقایع چند ماه اخیر، از جمله حمله مأموران به مدرسه فیضیه را سئوال كرد. اما همه محتوای نامه، این نبود. امام با ذكر این جمله كه تهاجم به مدرسه فیضیه، خاطرات حمله مغول را تداعی كرد " با این تفاوت كه آنها به مملكت اجنبی حمله كردند و اینها به ملت مسلمان خود" نوشت كه شعار حمله كنندگان «شاه دوستی» بود. و چنین نتیجه گرفت كه "شاه دوستی یعنی غارتگری؟ هتك اسلام ؟ تجاوز به حقوق مسلمین و تجاوز به مراكز علم و دانش؟ شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیكر قرآن و اسلام؟ "

. امام در این نامه كه سیزدهم فروردین نوشت، اسدالله علم را استیضاح كرد و ضمن تحقیر او به عنوان كسی كه در نخست وزیری شاغل است، به نام ملت ایران علت وقایع چند ماه اخیر، از جمله حمله مأموران به مدرسه فیضیه را سئوال كرد

نامه در قم تكثیر شد. "یادم می آید آن وقت اعلامیه ها و نامه ها روی كاغذ كاهی ... چاپ می شد. این روی كاغذ سفید ... پهن و بزرگ ... به مقدار زیادی پخش شد ... مثل یك بمب تركید... خواندن آن عده ای را می لرزاند، عده ای را شجاع می كرد ... كسانی كه دلشان می خواست مبارزه كنند منتها مشوق و مشجعی پیدا نمی كردند از این نامه تشجیع می شدند." در بخش دیگری از نامه، امام خطاب به علمای تهران نوشته بود "اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب ولو بلغ ما بلغ." این جمله نیز هیجان و غوغایی برپا كرد:  "جمله بسیار مۆثری بود. مستمسك همه [مبارزان] بود كه تا سال ها [شنیده می شد ] ... [امام ] از فیضیه یك سكوی پرش به سوی مراحل جدید مبارزه ساخت. "

فردای حادثه خونین مدرسه فیضیه، امام خمینی از مردم خواستند به دیدن مدرسه بروند، به بیمارستانهایی كه روحانیان مجروح را مداوا می كنند سر بزنند تا از كاری كه دستگاه حاكمه با جامعه روحانیت كرده باخبر شوند.

***چهل روز بعد

درسهای حوزه علمیه تا حدود 40 روز بعد تعطیل شد. امام پس از پایان نخستین درسی كه در مسجد اعظم پس از تعطیلی حوزه علمیه شروع كرد، برای فاتحه خوانی و یاد آن حادثه راهی مدرسه فیضیه شد. "به عقل هیچ كس نمی رسید كه امام یك دفعه چنین حركتی انجام بدهند. راه افتادیم. من بودم آن روز خدمت امام. طلبه ها زیاد بودند . آمدیم توی مدرسه. امام وارد شدند. دست چپ ... غرفه اول یا دوم ... نشستند... طلبه ها هم دور ایشان. غم شدیدی صورت امام را گرفته بود . شدیداً غمگین بودند. یك نفر گفت یكی.... روضه بخواند... سیدی بنا كرد روضه خواندن و همه گریه كردند."

صحبت های امام در عصر دوم فروردین و اقدامات بعدی او وحشت حاكم بر حوزه علمیه را جارو كرد و بیرون ریخت

این اقدام نیز در بازسازی روحی حوزه علمیه قم بسیار مۆثر افتاد. از آن روز به بعد بود كه پای طلبه ها به مدرسه فیضیه باز شد. پس از دوم فروردین كسی در مدرسه ساكن نبود . نمی توانستند. همه چیز به هم ریخته بود. احتمال این كه بار دیگر حمله ای انجام شود طلبه ها را آزار می داد. با این حركت تصمیم به تعمیر مدرسه گرفتند . حساب باز كردند تا مردم كمك مالی كنند. "كار دیگری كه در قم شد و شاید سرنخش از طرف امام بود، لیكن خیلی رواج پیدا كرد، مسئله فاتحه گرفتن برای شهدای مدرسه فیضیه [بود] ... حتی توی محلات دوردست قم فاتحه گذاشتند ... ما هم راه می افتادیم می رفتیم ... در فواتح سیدیونس رودباری شركت می كردیم. پدرش پیرمردی بود كه از قزوین آمد . او را هم... دست به دست می گردانید. "

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان


منبع: مشرق ( کتاب شرح اسم)