چگونگی تعلیم جادوگری از سوی فرشتگان
در سرزمین بابل، سحر و جادوگرى به اوج خود رسیده بود؛ خداوند دو فرشته خود «هاروت» و «ماروت» را به صورت انسان مأمور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیاموزند تا بتوانند خود را از شر ساحران دور بدارند.
بابل یکی از تمدنهای باستانی حوزه میانرودان (بینالنهرین) است و به معنی دروازه خداست. بابل در میانرودان در حوضه رود فرات قرار داشت.
بقایا و آوارههای به جا مانده از این شهر را تقریباً در 88 کیلومتری جنوب بغداد امروزی و نزدیک شهر حله عراق میتوان یافت.
این شهر به صورت کامل تخریب شده است و تنها بقایای باقی مانده از آن مقداری گل و آجرهای تخریب شده است. این شهر بر روی رود فرات بنا شده بود و قسمتی از شهر در یک طرف و قسمت دیگر در طرف دیگر فرات قرار داشت.
باغهای معلق بابل از عجایب هفتگانه دنیای قدیم بوده و کنارش دیوارهای حصار بابل از شهرتی همطراز برخوردار است. دیوارهایی که چنان عریض بود که ارابهای را میشد بر فراز آنها راند.
تخمین زده میشود که در بین سالهای 1770 تا 1670 قبل از میلاد و دوباره بین سالهای 612 تا 320 قبلا از میلاد، بابل بزرگترین شهر دنیا بوده است. محققان معتقدند بابل اولین شهری بود که به جمعیت بالای 200 هزار نفر رسید.
بابل در کتاب مقدس و قرآن کریم
نام بابل، در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان بسیار آمده و قرآن مجید نیز از آن یاد کرده است.
قرآن کریم در سوره بقره آیه 102 میفرماید: «وَ اتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلىَ مُلْکِ سُلَیْمَنَ وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمَنُ وَ لَکِنَّ الشَّیَطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلىَ الْمَلَکَینِْ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَ مَرُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتىَ یَقُولَا إِنَّمَا نحَنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَینَْ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لَا یَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْترَئهُ مَا لَهُ فىِ الاَخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُون»
از احادیث چنین بر مىآید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند، سلیمان دستور داد تمام نوشتهها و اوراق آنها را جمعآورى کرده در محل مخصوصى نگهدارى کنند. این نگهدارى شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدى براى دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته است
و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مىخواندند پیروى کردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و) کافر نشد ولى شیاطین، کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروى کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، براى آشنایى با طرز ابطال آن، به مردم یاد مىدادند. و) به هیچ کس چیزى یاد نمىدادند، مگر اینکه از پیش به او مىگفتند: «ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!)»
ولى آنها از آن دو فرشته، مطالبى را مىآموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند ولى هیچ گاه نمىتوانند بدون اجازه خداوند، به انسانى زیان برسانند. آنها قسمتهایى را فرا مىگرفتند که به آنان زیان مىرسانید و نفعى نمىداد. و مسلما مىدانستند هر کسى خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهرهاى نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر مىدانستند!
آیا سلیمانِ پیامبر، ساحر بود؟
از احادیث چنین بر مىآید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند، سلیمان دستور داد تمام نوشتهها و اوراق آنها را جمعآورى کرده در محل مخصوصى نگهدارى کنند. این نگهدارى شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدى براى دفع سحر ساحران در میان آنها وجود داشته است.
پس از وفات سلیمان، گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضى از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان اصلا پیامبر نبود بلکه به کمک همین سحر و جادوگریها بر کشورش مسلط شد و امور خارق العاده انجام مىداد!
گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.
هنگامى که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمىکنید که مىگوید سلیمان پیامبر است در صورتى که او ساحر بوده؟!
این گفتار یهود علاوه بر اینکه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به این پیامبر الهى محسوب مىشد لازمهاش تکفیر سلیمان نبی بود، زیرا طبق گفته آنان سلیمان مرد ساحرى بوده که خود را به دروغ پیامبر خوانده و این عمل موجب کفر است. این آیه که ذکر شد به آنها پاسخ مىدهد.
چرا هاروت و ماروت سحر یاد دادند؟
درباره این دو فرشته که به سرزمین بابل آمدند، افسانهها و اساطیر عجیبى به وسیله داستانپردازان ساخته شده و به این دو ملک بزرگ الهى بستهاند تا آنجا که به آنها چهره خرافى دادهاند، و حتى کار تحقیق و مطالعه پیرامون این حادثه تاریخى را بر دانشمندان مشکل ساختهاند، آنچه از میان همه اینها صحیح تر به نظر مىرسد و با موازین عقلى و تاریخى و منابع حدیث سازگار است این است که:
در سرزمین بابل، سحر و جادوگرى به اوج خود رسید و باعث ناراحتى و ایذاء مردم شد، خداوند دو فرشته را به صورت انسان مامور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیاموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر کنار دارند.
ولى این تعلیمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا که فرشتگان ناچار بودند براى ابطال سحر ساحران طرز آن را نیز تشریح کنند، تا مردم بتوانند از این راه به پیشگیرى پردازند، این موضوع سبب شد که گروهى پس از آگاهى از طرز سحر، خود در ردیف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازهاى براى مردم شدند.
خداوند آنها را به صورت انسانهایى در آورد تا بتوانند این رسالت خود را انجام دهند، این حقیقت را مىتوان از آیه 9 سوره انعام نیز دریافت آنجا که مىفرماید: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا» اگر او (پیامبر) را فرشتهاى قرار مىدادیم حتما او را به صورت مردى جلوهگر مىساختیم. به هر حال، فرشته، بدن مادی ندارد و اگر بخواهد در عالم ماده ظاهر شود باید صورت مادی به خود بگیرد و مثل انسان بشود
با اینکه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند که این یک نوع آزمایش الهى براى شما است و حتى گفتند: سوء استفاده از این تعلیمات یک نوع کفر است، اما آنها به کارهایى پرداختند که موجب ضرر و زیان مردم شد.
بعضى از مورخان و نویسندگان دائرة المعارفها و حتى بعضى از مفسران در این زمینه تحت تاثیر افسانههاى مجعولى قرار گرفتهاند و داستانى را که در افواه بعضى از عوام مشهور است درباره این دو فرشته معصوم الهى ذکر کردهاند که آنان دو فرشته بودند، خداوند آنها را براى این به زمین فرستاد تا بدانند اگر آنها نیز جاى انسانها بودند از گناه مصون نمىماندند، و خدا را معصیت مىکردند، آنها هم پس از فرود آمدن به زمین مرتکب چندین گناه بزرگ شدند و به دنبال آن افسانهاى درباره ستاره زهره نیز ساختند، همه اینها بى اساس و جزء خرافات است و اگر تنها در متن آیات فوق بیندیشیم خواهیم دید که بیان قرآن هیچ ارتباطى با این مسائل ندارد.
بعضى هاروت و ماروت را دو مرد از ساکنان بابل دانستهاند و بعضى حتى آنها را به عنوان شیاطین معرفى کردهاند در حالى که آیه فوق به وضوح این مسائل را رد مىکند.
چگونه فرشته، معلم انسان مىشود؟
طبق ظاهر آیات فوق و روایات متعدد - چنان که گفتیم- هاروت و ماروت دو فرشته الهى بودند که براى مبارزه با اذیت و آزار ساحران به تعلیم مردم پرداختند، آیا فرشته، مىتواند معلم انسان باشد؟
پاسخ این سۆال در همان احادیث ذکر شده است و آن اینکه خداوند آنها را به صورت انسانهایى در آورد تا بتوانند این رسالت خود را انجام دهند، این حقیقت را مىتوان از آیه 9 سوره انعام نیز دریافت آنجا که مىفرماید: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا» اگر او (پیامبر) را فرشتهاى قرار مىدادیم حتما او را به صورت مردى جلوهگر مىساختیم.
به هر حال، فرشته، بدن مادی ندارد و اگر بخواهد در عالم ماده ظاهر شود باید صورت مادی به خود بگیرد و مثل انسان بشود.
بخش قرآن تبیان
منابع:
1. قرآن کریم
2. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، انتشارات سمت
3. حکمت، على اصغر، تاریخ ادیان، انتشارات ابن سینا
4. شى یرا، ادوارد، الواح بابل، ترجمه على اصغر حکمت، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى
5. مک کال، هنریتا، اسطورههاى بین النهرینى، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز
6. مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، انشارات دارالکتب الاسلامیه
7. ناس، جان بى، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت
8. واحدجوان، وحید، جزوه درسی افکار و عقاید ادیان جهان