تبیان، دستیار زندگی
پسرم فلج بود. هر چه او را برای معالجه نزد پزشکان بردم، ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کرامات رضوی / کرامت سیزدهم


مادرم مرا برای معالجه نزد پزشکان متخصص برده، اما سودی نبخشیده است.


یکی از روحانیون مورد اعتماد مۆلف، از قول دوست روحانی خود، نقل کرد و گفت:

من از حرم مطهر خارج شدم، ناگهان به خانمی -که قبل از من از حرم خارج شده بود - در مسیر راه، برخوردم و دیدم همین که از بست و محیط بارگاه خارج شد، چادرش را از سر برداشته، داخل کیف دستی خود گذاشت.

من که گستاخی او را نتوانستم تحمل کنم، گفتم: خانم! حجاب در حرم باید باشد؟

کرامات رضوی / کرامت سیزدهم

او در کمال احترام و ادب گفت: آقا! من مسلمان نیستم.

پرسیدم: پس چه آیینی داری؟

گفت: نصرانی هستم.

گفتم: پس در حرم چه میکردی؟

گفت: آمده بودم از حضرت رضا علیه السلام تشکر کنم.

پرسیدم برای چه؟

گفت: پسرم فلج بود. هر چه او را برای معالجه نزد پزشکان بردم، سودی نبخشید، بالأخره با همان حال تب به مدرسه رفت. همکلاسانش او را به معالجه تشویق کردند.

او در جواب آنان گفته بود مادرم مرا برای معالجه نزد پزشکان متخصص برده، اما سودی نبخشیده است.

همکلاسانش گفته بودند: برو به مادرت بگو، تو را به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام ببرد تا شفا بگیری.

همین که پسرم از مدرسه بازگشت. گریان گفت:

مادر! گفتی مرا پیش همه پزشکان برده ای. اما هنوز مرا به مشهد امام رضا علیه السلام و نزد آن امام علیه السلام که همکلاسانم میگویند مریضها را شفا میبخشد نبرده ای.

گفتم:پسرم! امام رضا مسلمانان را ویزیت میکند، به خاطر اینکه ما نصرانی هستیم تو را ویزیت نخواهد کرد. اما او با اصرار تمام میگفت: تو مرا ببر، مرا هم ویزیت میکند، ولی من انکار میکردم و باز او اصرار، بالأخره گریان به بستر خود رفت. چون نیمه شب فرا رسید صدا زد مامان! بیا! من با شتاب رفتم. گفت: مامان! دیدی آن آقا، مرا هم ویزیت کرد!

او، خودش به خانه ما آمد و گفت: به مادرت بگو هر که در خانه ما بیاید او را ویزیت میکنیم.

دوستان را کجا کنی محروم؟ تو که با دشمن این نظر داری.


منبع:‌ دانستنیهای رضوی

بخش حریم رضوی