«عمر بن خطاب» چگونه زیست؟
عُمَر که بود و چه کرد؟ [1]
عمر از تیره بنی عدی بود. طایفه مزبور یكی از تیرههای قریش بود. مادرش حَنْتَمَه دختر هاشم بن مغیره از تیره بنی مخزوم بود. این تیره نیز از طایفهی قریش و در جاهلیت از هم پیمانان بنی امیه به شمار میرفت. عمر بر خلاف ابوبكر، از كسانی بود كه سالها پس از بعثت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به آن حضرت ایمان آورد. بسیاری از مصادر، اسلام او را در سال ششم بعثت میدانند
عمر در دوران مدینه، در حوادث و جنگها حضور داشت گرچه تاریخ خاطره ویژهای از وی به یادگار ندارد. زمانی كه دختر او حفصه به عقد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ درآمد، رفت و شد وی با رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بیشتر شد. در این زمینه، وی با ابوبكر موقعیت مشابهی داشت.
آنان در تمام دوران حیات رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قرین یكدیگر بودند و در جریان تحولات سقیفه همه جا مواضع یكسانی داشتند. تا جائیکه دیگران، آن دو را «عْمَریْن» یعنی دو عمر میخوانند، چراکه برای همگان این امر قابل قبول گشته بود كه این دو نفر، در واقع، یك نفر هستند، بدین معنی كه خلافت عمر ادامه خلافت ابوبكر بوده و حكومت آنان یك «خلافت» واحد به شمار میآید.(2)
اصرار عمر در پایدار ساختن خلافتِ ابوبكر سبب شد تا امام علی ـ علیه السّلام ـ او را متهم كرد كه به خاطر آینده خود تلاش میكند.(3) چنانکه برای دیگران نیز قابل درك بود.
آغاز خلافت
پس از نوشتن عهدنامهی خلافت عمر توسط ابوبكر، عملاً عمر به خلافت منصوب شد. از این رو، بیعت مردم، نمیتوانست عامل خلیفه شدن عمر باشد. در نقلی آمده كه مردم ابوبكر را به دلیل آن كه شخصی بد خُلق را بر آنان مسلط كرده به وی اعتراض كردند.(4) عمر خود در اولین خطبهاش گفت: آگاه است كه مردم از روی كار آمدن او كراهت دارند(5) و در همان خطبه از خدا خواست تا او را «نرم خو» كند.(6)
احمد امین ضمن مقایسه سیاست موفق عمر و معاویه در برابر سیاست علی ـ علیه السّلام ـ نكته را در این میداند كه آن دو خود را در برابر نصوص دینی آزاد میدانستند در حالی كه علی ـ علیه السّلام ـ معتقد به نصوص دینی بود
با تعیین عمر توسط ابوبكر، اصل «استخلاف» (و تعیین جانشین) به صورت یك اصل مشروع در فقه سیاسی سنی درآمد، در حالی كه به تصریح منابع سنی، چنین اقدامی، هیچگونه پیشینهای در سیرهی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نداشته است. محمد رشید رضا یادآور شده این امر زمینهی موروثی شدن خلافت را در دورهی امویان فراهم كرد.(7) البته پیش از رشید رضا، مروان بن حكم نیز برای موروثی شدن خلافت، به عمل ابوبكر استناد كرده است.
اندیشه های فکری
جایگاه رفیع عمر در اندیشهی دینی سنی قابل قیاس با هیچ كس دیگری نیست. در روایاتی كه درباره مناقب عمر نقل شده مقامی برای وی در نظر گرفته شده كه اندكی كمتر از مرتبت نبوت است! این مقام با تعبیر «محدّث»(8) بیان شده است. حتی سیرهی او بر سیرهی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مقدم داشته شده است که به عنوان «موافقات عمر»(9) شناخته می شود.
یكی از ویژگیهای فكری عمدهی خلیفه دوم آن است كه او اختیارات خود را به عنوان یك حاكم بسیار گسترده میدانست. او نه تنها در محدودهی امور سیاسی و اجرایی، بلكه دربارهی تشریع و قانونگذاری حق خاصی برای خود قایل بود. وی در دورهی خلافت خود با اتكا به همین اختیارات، به ابداع و ابتكار ـ و به تعبیر مذهبیتر بدعت ـ پرداخت.
متعه حج و متعه نساء از مشهورترین امور شرعیاند كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ حلال میشمرده و خلیفه آنها را نامشروع اعلام كرده است.(10) او معتقد بود فرد جُنُبی كه نیاز به آب دارد، اگر آب پیدا نكند نباید نماز بخواند.(11) نمونه دیگر در برخی از مسائل ارث بود،(12) مالك بن انس (امام مالكیه) روایت میكند: عمر ابا داشت كه عجم (از عرب) ارث برد مگر آنكه در میان عرب تولد یافته باشد.(13)
اینها و بسیاری نمونه های دیگر، اجتهادات شخصی خلیفه بود كه نوعاً بر اساس «مصالح» مورد نظر او صورت میگرفت. خلیفه از نوآوری پرهیزی نداشت. البته امیر مۆمنان علی ـ علیه السّلام ـ نیز در حل و فصل مسایل مستحدثه، ابتكارات فراوانی داشت اما وفاداری او به نص بیش از هر چیز دیگر بود. احمد امین ضمن مقایسه سیاست موفق عمر و معاویه در برابر سیاست علی ـ علیه السّلام ـ نكته را در این میداند كه آن دو خود را در برابر نصوص دینی آزاد میدانستند در حالی كه علی ـ علیه السّلام ـ معتقد به نصوص دینی بود.(14)
دربارهی منابع اندیشه دینی و سیاسی خلیفهی دوم به نكته دیگری نیز باید توجه داشت و آن این كه او میكوشید تا از منابع دیگری نیز فكر خویش را بارور كند. یكی از این منابع استفاده از دانش اهل كتاب بود. خلیفهی دوم از زمانی كه به مدینه در آمد گویا برای افزودن بر آگاهیهای دینی و تاریخی خود خواسته است تا از اهل كتاب استفاده كند. او میگوید: من نسخهای از یكی از آثار اهل كتاب را برای خود استنساخ كردم، وقتی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آن را دید فرمود: این چیست؟ گفتم: نسخهای از اهل كتاب برگرفتهام تا دانشی بر دانش خود بیفزایم. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به شدّت خشمگین شد. شدت خشم او به اندازهای بود كه انصار فریاد «السلاح السلاح» سر دادند. آنگاه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: من همه چیز را برای شما آوردهام...(15)
این مسأله با نكتهای كه ابن شهاب زهری دربارهی نامگذاری عمر به فاروق گفته روشن میشود. او میگوید: نخستین كسانی كه عمر را فاروق نامیدند اهل كتاب بودند، در حالی كه هیچ خبری در این باره كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ او را به این نام نامیده باشد به دست ما نرسیده است.(16)
آشنایی عمر با اهل كتاب به ویژه دوستی وی با كعب الاحبار سبب شد تا وی در مواقعی با استناد به آنچه بر اهل كتاب رفته مطالبی ابراز كرده دست به اقداماتی بزند. همچنین تصمیم مهم خلیفه در جلوگیری از كتابت حدیث رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ با تأثیرپذیری او از اهل كتاب بود
زمانی كه عمر به خلافت رسید با فراغ بال بیشتری در این باره اندیشید و درست زمانی كه به یكی از یهودیان مسلمان شده یمنی برخورد كرد توانست از او در این باره بهرهی بیشتری ببرد. این شخص كعب بن ماتع حمیری معروف به كعب الأحبار است.(17)
كعب الاحبار از یك سو مورد توجه خلیفهی دوم بود، و از سوی دیگر منبع مهمی برای مطالبی است كه در فرهنگ اسلامی به اسرائیلیات شهرت دارد، نقلهایی از تورات و دیگر متون یهودی كه در كتابهای تاریخی، تفسیری، عرفانی و ادبی مسلمانان، حضوری قاطع دارد.
آشنایی عمر با اهل كتاب به ویژه دوستی وی با كعب الاحبار سبب شد تا وی در مواقعی با استناد به آنچه بر اهل كتاب رفته مطالبی ابراز كرده دست به اقداماتی بزند. همچنین تصمیم مهم خلیفه در جلوگیری از كتابت حدیث رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ با تأثیرپذیری او از اهل كتاب بود.(18).
زهری به نقل از عروه بن زبیر میگوید: عمر تصمیم به نوشتن احادیث و سنن رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ گرفت. او در این باره با صحابه مشورت كرد، همهی آنان موافق با این اقدام بودند. عمر یك ماه در این باره تأمل كرد، آنگاه گفت: من فكر كردم، دیدم كه پیش از شما «اهل كتاب» كتابهایی با كتاب خدا نوشتند و بر آنها تكیه كردند و در نتیجه كتاب خدا را رها كردند. اما من كتاب خدا را با چیزی نمیپوشانم.(19)
به هر روی به رغم نهی صریح رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از خواندن آثار اهل كتاب كه نمونهی روشن آن خطاب به خود عمر بود،(20) متأسفانه كسانی آزادانه این افكار را نشر كردند و جالب آنكه در كنار نشر این گونه افكار، از كتابت و نقل حدیث جلوگیری شد،(21) این در حالی است كه كسانی چون ابن عباس و ابن مسعود صریحاً از بودن آثار اهل كتاب در دسترس مسلمانان نگران بوده و آنان را نهی میكردند.(22)
پی نوشت:
1) مروج الذهب، ج2، ص321.
2) زمانی كه ابوبكر عهد خلافت عمر را به دست او سپرد تا بر مردم بخواند، شخصی در راه از او پرسید: در این نامه چیست؟ عمر گفت: نمیدانم، اما من اولین كسی هستم كه از آن اطاعت میكنم! آن شخص گفت: اما من میدانم كه در آن چیست، أمَّرْتَهُ عام أوّل و أمّرك العام؛ سال نخست، تو او را به خلافت گماردی و اكنون او تو را به خلافت میگمارد؛ نكـ : شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص174.
3) انساب الاشراف، ج1، ص587؛ شرح نهج البلاغه، ج6، ص11؛ انس بن مالك میگوید: دیدم (روز سقیفه) كه عمر به زور ابوبكر را روانهی منبر كرد، نكـ : المصنف، عبدالرزاق، ج5، ص438.
4) السنة، ابوبكر خلال، ص275؛ به روایت ابن عبدالبر، ابوبكر از مُعَیْقب الرّوسی پرسید: نظر مردم دربارهی تعیین عمر توسط من چیست؟ او گفت: برخی راضی و كسانی ناراضیاند. ابوبكر گفت: آیا راضیها بیشترند یا ناراضی؟ او گفت: ناراضیها بیشترند. ابوبكر پاسخ داد: چهرهی حق، در ابتدا بد منظر است، اما عاقبت با آن است؛ نكـ : بهجة المجالس، ج1، ص579 و دربارهی اعتراضات دیگر نكـ: معرفه الصحابه، ج1، ص183؛ الفتوح، ج1، ص152؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج1، صص100ـ99.
5) نثر الدر، ج2، ص61.
6) طبقات الكبری، ج3، ص274.
7) الخلافة و الامامة العظمی. به نقل از: اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر، ص150.
8) محدّث یعنی كسی كه به او «الهام» میشود. در روایتی كه بخاری، مسلم و دیگران آوردهاند از قول ابو هریره نقل شده است كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرموده: در بنی اسرائیل كسانی بودند كه بدون آن كه پیغمبر باشند با آنان سخن گفته میشد. اگر در امت من كسی از این گروه باشد، همانا عمر است.
9) موافقات عمر، به اقداماتی از خلیفه در عهد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ گفته می شود كه، قبل از آنی كه خدا چیزی را نازل كند، عمر بدان حكم كرده و پس از آن خدا آیاتی در این باره فرستاده است. جالب است كه در برخی از نمونهها، عقیدهی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ با عقیدهی عمر مخالف بوده و خدا موافق با عمر آیاتی را نازل كرده است! از جمله این موافقات، نماز خواندن در مقام ابراهیم، آیهی حجاب، اسرای بدر، تحریم خمر، نماز نخواندن بر منافقین و اموری دیگر است.
10) منابع آن را در آثار اهل سنت بنگرید در: الغدیر، ج 6، صص 198 ـ 213 و علاوه بر آن نك: تاریخ المدینة المنورة، ج 1، صص 716 ـ 720.
11) الغدیر،ج 6، صص 85 ـ 83 از سنن ابی داود، ج 1، ص 53؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 200، مسند احمد، ج 4، ص 265؛ سنن نسائی، ج 1، صص 59،61؛ سنن بیهقی، ج 1، ص 209 مصادر دیگر.
12) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 181.
13) الموطا، ج 2، ص 12.
14) ظهر الاسلام، ج 4، ص 38.
15) المصنف، عبد الرزاق، ج 11، ص 111؛ لسان المیزان، ج 2، ص 408؛ و نك: نثر الدر، ج 1، ص 207؛ غریب الحدیث، ج 4، صص 49 ـ 48؛ سنن الدارمی، ج 1، ص 116؛ المصنف، عبد الرزاق، ج 6، صص 113 ـ 112؛ مجمع الزوائد، ج 1، صص 173 ـ 172، 184؛ تقیید العلم، ص 52؛ (و در پاورقی تقیید از:) جامع بیان العلم، ج 2، ص 42؛ اسد الغابه، ج 1، ص 235، ج 3، ص 126؛ ذم الكلام، ص 64؛
16) تاریخ المدینة المنورة، ج 1، ص 66؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص 504؛ در نقلی آمده است كه كعب الاحبار به معاویه گفت: عنوان «عمر الفاروق» در تورات آمده است، مختصر تاریخ دمشق، ج 21، ص 186.
17) درباره زندگی وی نك: طبقات الكبری، ج 7، ص 447 ـ 446؛ تهذیب الكمال، ج 24، ص 193؛ حلیه الاولیاء، ج 6، ص 45؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 21، صص 182 ـ 181؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 489. در روایات داستانی گاه به غلط از او با عنوان «كعب الاخبار» یاد میشود.
18) بحوث مع اهل السنة و السلفیة، ص 97؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ، ج 1، ص 27.
19) تقیید العلم، ص 50؛ (و در پاورقی او از:) جامع بیان العلم، ج 1، ص 64؛ كنز العمال، ج 5، ص 239؛ ذم الكلام، ص 63؛ و نیز از طریق دیگر در: تقیید العلم: ص 51؛ و نك: تذكرة الحفا1 ج 1، ص 5؛ كنز العمال، ج 1، ص 174.
20) نك: غریب الحدیث، ج 4، صص 49 ـ 48؛ صص 29 ـ 28.
21) ابوهریره میگوید: تا وقتی عمر زنده بود ما جرأت گفتن «قال رسول الله» نداشتیم: البدایه و النهایه، ج 8، ص 110.
22) غریب الحدیث، ج 4، ص 48؛ المصنف، عبد الرزاق، ج 7، صص 110، 112.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ج2، صص 68- 83.
مطالب مرتبط: