تبیان، دستیار زندگی
اعتراف می‌کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم! بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اعترافات تكان دهنده!


اعتراف می‌کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم! بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!


خنده

اعتراف می‌کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تأثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری، الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد، شاهکارم معلوم شد!

اعتراف می‌کنم خنده‌دارترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برای مادربزرگم توضیح بدم!!

اعتراف می‌کنم تو عروسی نشسته بودم كه یك بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد! می‌خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت: آقا این بچه‌ است. سگ نیست! بغل دستیم بابای بچه بود!!

اعتراف می‌کنم  بچه كه بودم با دختر و پسر خاله‌هام لباس كهنه می‌پوشیدیم می‌رفتیم گدایی با درآمدش بستنی می‌گرفتیم كه همسایمون مارو لو داد!

اعتراف می‌کنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد. منم چون درسخون كلاس بودم، ظهرش رفتم در خونشون که یك کوچه بالاتر از ما بود، تکلیف شبمو ازش گرفتم!

اعتراف می‌کنم به عنوان یك  مهندس می‌خواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که می‌خوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، ولی وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخته!

اعتراف می‌کنم بچه بودم كه تلویزیون یه کارتون نشون می‌داد که مورچه زیر فیله یه سوزن می‌زاره و فیله میره هوا. منم زیر یك بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متأسفانه نرفت هوا!

اعتراف می‌کنم بچه که بودم برای هدیه روز مادر، به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه‌هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال بشه!

اعتراف می‌کنم همیشه وقتی در شیرکاکائو رو باز می‌کنم، تازه یادم میفته که باید قبلش تکونش می‌دادم!

اعتراف می‌كنم بچه كه بودم وقتی مامانم تو خونه حشره‌كش میزد، من زود پنجره رو باز می‌كردم تا پشه‌ها از این طرف فرار كنن!

شما كاربران عزیز تبیانی از این دست اعترافات سراغ ندارید؟ اگر اعترافی دارید یا از جایی و از كسی شنیده‌اید، در قسمت نظرات همین مطلب بنویسید، ‌قول می‌دهیم به كسی نگوییم!


باشگاه كاربران تبیان – برگرفته از انجمن: طنز و سرگرمی

مطالب مرتبط:

ویژه‌نامه طنز و سرگرمی «دعوت به لبخند»

وای اگر همسرتان رئیستان شود!

پ نه پ همچنان ادامه دارد!

اعترافات تكان دهنده!

لطایفی برای خنده