گرانی،بلایی از ماست که برماست!
همواره در تحلیل های مختلف ما مسئولان را در برابر گرانی مواخذه کرده ایم. اما این بار بیاییم و سهم خودمان را در این گرانی ها بسنجیم.....
این روزها گرانی و افزایش لجام گسیخته قیمت ها ، به خصوص افزایش شدید قیمت برخی مواد غذایی ضروری مردم نظیر گوشت ، مرغ و لبنیات، در حالی روند صعودی خود را طی می کند که مسئولان و دولت هر روز وعده هایی غیر قابل باور را در رابطه با ارزانی و مقابله با گرانی های به وجود آمده مطرح می سازند. این در شرایطی است که دغدغه مردم در رابطه با گرانی ها، فقط در حوزه مواد غذایی نیست، بلکه عدم کنترل سازمان تعزیرات کشور روی تمام اصناف ، منجر به تشکیل یک بازار سیاه و محتکرانه در تمام صنوف شده است و آنقدر عرصه خرید بر مردم تنگ آمده که طبق آمار های موجود، طی ماههای اخیر قدرت خرید مردم به شدت نمودار نزولی را طی کرده است.
در جوش و خروش و تلاطمیم، در تب و تاب، بیم و امید، شوق و هراس؛ نه! این ها هیجان ناشی از یک حادثه شیرین یا یک اتفاق نادر، پیروزی چشمگیر و یا حتی یک پایان پیروزمندانه نیست. این ها هیجان ناشی از بازاری است که داریم در آن غرق میشویم. شاید هم غرق شدهایم!
حتماً غرق شدهایم چون فراموش کردیم که اگر در پیچ و خم این بازار دادههایمان را میسنجیم، داشتههایمان را هر روز مظنه میکنیم، اندوختهیمان را ناگهانی تغییر میدهیم، عصبانی میشویم، ضرر میکنیم، سود دیروزمان امروز ضرر به حساب میآید این ها یعنی غرق شدهایم. یعنی فراموش کردهایم که اگر امروز سود را به خانه میبریم سهم نان کمتری هم گیرمان آمده، اگر اندک پساندازمان را در این بازار غرق کردهایم و سودی نصیبمان شده آنچه در جیبمان مانده دیگر قدرت خرید نان دیروز را ندارد.
بازار ما را بدون خونریزی طمعکار بار آورد و آزادگیمان را به بهای اندکی میخرد. بی هیچ گپ و گفتی ما را مسحور زرق و برق خویش میکند و شاید هم کاری کند که از اینکه در آن سهمی نداریم، تاسف بخوریم
فراموش کردهایم که بازار ما را دست گرفته، فراموش کردیم که این بازار مانند گران شدن شیر و نان و کرایه خانه و ماشین و شهریه مدرسه و دانشگاه نیست که در پیچ و خم زندگی روزمره فراموش کنیم. این بازار مانند اعتیاد ما را به زمین خواهدزد؛ همه مان را، چه آن کسی که داراییاش تلاطم بازار را جهت میبخشد و چه آن کسی که هر چه داشته با امید دسترسی به داشتهای بیشتر وارد این بازار نموده است. بماند کسانی که در این دریای مواج سوار کشتیاند یا ناخدای کشتیاند اما انگار سرشان را بالا گرفتهاند به امید آنکه کسی از بالای دکل فریاد بزند «خشکی!» انگار نه انگار که هزاران نفر در این بازار در حال غرق شدن هستند.
فراموشی نیست، ظاهرا یاد نگرفتهایم که جنگ فقط حمله به مرزها، روستاها و شهرها نیست. جنگ فقط با صدای آژیر نمیآید و فقط رد سفید موشک در آسمان شهرهایمان دیده نمیشود، جنگ فقط نگرانی مادران از اینکه این بمب بر سر کدامین کودک فرود خواهدآمد هم نیست و حتی آواره شدن از کوچه و شهرمان یا اعزام نیرو به جبهه، شهادت، اسارت و .. هم معنی تمامِ جنگ نیست. اصلا همین ها را یاد نگرفتهایم؛ اینکه جنگ در همین بازار هم رخ میدهد و خانه و کاشانه مان را ویران میکند، جنگی که ما را از خانه کوچکمان به امید خانهای بزرگتر بیرون می کند ولی در آخر همان خانه کوچک سابق هم گیرمان نمیآید. جنگی که روی دیگرمان را به خودمان نشان میدهد؛ طمع!
این بازار ما را بدون خونریزی طمعکار بار آورد و آزادگیمان را به بهای اندکی میخرد. بی هیچ گپ و گفتی ما را مسحور زرق و برق خویش میکند و شاید هم کاری کند که از اینکه در آن سهمی نداریم، تاسف بخوریم.
ثابت ماندن درآمد ها و افزایش روز افزون قیمت ها که از ظاهر امر هم پیداست هیچ نوع نظارتی روی آنها نمی شود یا اگر هم نظارت می شود آنقدر اوضاع به هم ریخته است، که کسی نمی تواند جلوی محتکرین و گران فروشان را بگیرد، وضعیتی را در کشور به وجود آورده که فقط در زمان جنگ در کشور های مختلف جهان شاهد آن هستیم!
لحظهای فکر کنید چند بار در طی روز نرخ این بازار را مظنه میکنیم، چند بار در روز تا مرز فروش همه هست و نیستمان میرویم تا خرج این بازار کنیم. هست و نیستمان همان آزادگیمان نیست. هست و نیستمان را میخواهیم بفروشیم شاید هم فروختهایم. دریغ که نمیفهمیم سود در جریان این بازار از هیچ تولیدی ایجاد نشده، سود در جریان این بازار برای هیچ جوانی اشتغال ایجاد نکرده، سود در جریان این بازار از صادرات کالایی بوجود نیامده و در حقیقت شبیه باتلاقی است که دارد هر روز همه ما را در خود فرو میبرد. پوزخند نزنید؛ اگر سود این بازار را به خانه بردید سهم نان دیگران، سهم آسایش دیگران، سهم لبخند کودک دیگران را به خانه بردهاید.
کاش میاندیشیدیم.
کاش لحظهای بدون توجه به نا کارآمدی راهحلهای مسئولان در حل این بازار، بدون توجه به مشکلات اقتصادی که در جریان همین زندگی ساده روزمرهمان داریم و بدون توجه به آنهایی که وقوع جنگ را به راحتی تأیید میکنند، فقط لحظهای میاندیشیدیم که سهم ما در این دریای متلاطم چیست؟ آیا کسی را از این دریا بیرون کشیدهایم یا خودمان نیز به دریا پریدهایم؟ شاید ما هم منتظریم که کسی بگوید: «خشکی»!
کاش لحظهای بدون توجه به نا کارآمدی راهحلهای مسئولان در حل این بازار، بدون توجه به مشکلات اقتصادی که در جریان همین زندگی ساده روزمرهمان داریم و بدون توجه به آنهایی که وقوع جنگ را به راحتی تأیید میکنند، فقط لحظهای میاندیشیدیم که سهم ما در این دریای متلاطم چیست؟
از مردمی که در هشت سال دفاع مقدس داراییشان را بیمحابا تقسیم میکردند بعید است، مردمی که جوانهایشان را به جبههها فرستاندند و داشتههایشان را در راه کمک به جبههها اهدا کردند، از این مردم بعید است. انگار روزگار عوض شده و ما دیگر آن مردم نیستیم؛ ولی ایران همان ایران است.
روی سخنم با شماست، شما مردم ایران. یاد بگیریم وقتی کالایی گران میشود نباید خرید و نباید بهایی برایش پرداخت کرد. درک این موضوع که سخت نیست، وقتی کالایی گران میشود و برای خریدش سر و دست میشکنیم، این ما هستیم که خود را با آن بازار تطبیق داده و خود را فدای بازار میکنیم؛ اگر بازار کالای اساسی و ضروری باشد یکی از همان مسئولها بالاخره با کج دار و مریض دستمان را میگیرد ولی در بازار کالایی مثل ارز کسی دست ما را نمیگیرد.
سودی را که به خانه میبریم سهم دلار مریضی بوده که در به در به دنبال داروهایش است، سهم دانشجویی بوده که در سرزمینهای غریب بعنوان یک ایرانی درس میخواند وگرنه به راحتی پرچماش را عوض میکرد و باقی ماجرا، سهم تولیدکنندهای است که هنوز از وامهای گذشته کمرش را صاف نکرده و حالا مواد اولیه مورد نیازش چند برابر گران شده است. طلایی را که به خانه میبرید سهم جوانی بوده که در آستانه ازدواج است و از همه مهمتر سهم تقویت ارزش پول ملیمان است، پشتوانهای که ما به خانههایمان میبریم و در اندیشه سود هستیم.
تلافیکردمان هم خوب است! اگر جزء آنهایی که پول دارند و بدون دغدغه وارد این باتلاق میشوند نباشیم در سریعترین زمان رهن و اجاره را بالا میبریم تا ما هم پول نقد دستمان باشد، سپردهیمان را کاهش میدهیم تا ما هم جزء برندگان باشیم، محصولاتمان را با کم و کاست تولید میکنیم تا ما هم یک جایی سود کنیم، دیوار خانه مردم را کوتاهتر از جدول سیمانی جویهای آب به شمار میآوریم، شهریهها، کرایهها و هر نقدی را که از دیگران میتوانیم بگیریم بیشتر میکنیم و ...؛ افسوس، هزاران افسوس.
همه اینها که ما خود باعث آن میشویم، ظلمی است که در حق یکدیگر میکنیم که نه در اصالت ایرانیمان جایی دارد و نه در اندیشه اسلامیمان. پس چه بلایی سرمان آمده؟! لطفاً فقط خودمان را به محکمه قاضی ببریم و فقط در خودمان به دنبال پاسخ بگردیم.
فرآوری: نسرین صفری بخش اقتصاد تبیان
منابع: تابناک/وبلاگ دکتر علی اکبر ولایتی